
بریدههایی از کتاب روی چرخ زندگی
۴٫۴
(۲۳)
آدمها هرچه دلشان میخواهد بهت میگویند و بعد نظرشان را عوض میکنند.
Book
همدلی و دلسوزی، الی! همهٔ ما به این دوتا نیاز داریم. همدلی و دلسوزی.»
ناشناس خاص
حالا دنیا شبیه اقیانوس است. من بیوزنم و مهم نیست نمیتوانم راه بروم؛ چون میتوانم شنا کنم.
ناشناس خاص
نه اینکه بچهٔ بدی باشم؛ واقعاً نیستم.
موضوع فقط این است که مردم فکر میکنند دختربچههایی که روی صندلی چرخدار مینشینند، حتماً باید مهربان و دوستداشتنی باشند.
ببخشید که من هم برای خودم عقایدی دارم.
melik
پروردگارا به من آرامش بده.
Dr.Kimiya
درست کردن چرخ ماشین با درست کردن آدمها فرق دارد
ناشناس خاص
توانستند چنین چیزِ محشری بسازند؛ چون به آن عشق داشتند. برایشان مهم نبود دیگران آن را دوست داشته باشند یا به نظرشان عجیبوغریب باشد.
ناشناس خاص
چیز مهمی نبود؛ اما آنقدر دربارهاش هیاهو کردند که مهم شد.
melik
غیرعادی بودن برای من عادی شده است.
Book
تنها چیزی که دربارهٔ مامان مطمئنم، این است که تقریباً از عهدهٔ هر کاری برمیآید.
Book
فکر کنم خانواده تا وقتی خانواده حساب میشود که همهچیز خوبوخوش باشد.
Book
هیچکس نمیداند چه در انتظارش است.
وردة الحمراء...
وقتی مشغول کاری هستی که تمام ظرفیت مغزت را درگیر میکند، مثل این است که دنیا ازت دور میشود و راحتت میگذارد
مسافر کتاب ها
حس میکنم با اینکه تازه همدیگر را دیدهایم، اما خیلی بههم نزدیکیم.
Book
هیچوقت مجبور نیستی روزِ اول رو دوباره تکرار کنی. یه بار پشت سر گذاشتیش. به عقیدهٔ من، «اولینها» همیشه بدترینند. اولین ملاقات، اولین روز، اولین شغل. حالا روز دوم رو پیشِرو داری
وردة الحمراء...
غذا در همهٔ دنیا آدمها را بههم وصل میکند.
وردة الحمراء...
هیچچیز توی این دنیا جدید نیست.
وردة الحمراء...
چیز مهمی نبود؛ اما آنقدر دربارهاش هیاهو کردند که مهم شد.
rozhin
چند دقیقهٔ بعد، میچرخم، چشمهایم را میبندم، شناور را رها میکنم و خودم را به دست جریان آب میسپارم. همانطور که امواج، من را با خودشان میبرند، با خودم فکر میکنم، هرجا میخواهی، من را ببر.
صدای فریاد کورالی را میشنوم که میگوید: «هی! صبر کن ما هم برسیم!» اما چون گوشهایم زیر آب است، صدایش را گنگومبهم میشنوم.
غوطه میخورم.
SARINA
شما شگفتانگیزید. حرفم را تکرار میکنم: شما شگفتانگیزید. اجازه ندهید کسی بهجز خودتان، شما را وصف کند.
rozhin
مردود، مردود است؛ چه فرقی میکند این کلمه را با چه رنگی بنویسیم؟
rozhin
«چرا من باید به حرفهای تو گوش کنم؟ وقتی تو هیچوقت به حرفهای من گوش نمیدی؟!»
rozhin
درست کردن چرخ ماشین با درست کردن آدمها فرق دارد.
rozhin
دیدن آدمهای جدید برایم خستهکننده است
rozhin
با تماشای آن از خودم میپرسم: «چرا مردم فیلم وحشتناک دوست دارند؟» منظورم این است که چرا اصلاً کسی باید از ترسیدن خوشش بیاید؟
rozhin
ما در اوج ناتوانی، تواناییم. صدای غرش ما رو خواهید شنید.
وای پسر.
اما آنطور که از همین اول میبینم، مشکل این است که هیچکس پیدایش نیست تا بتوانیم برایش غرش کنیم
rozhin
من با اینطور مکثهای طولانی آشنا هستم. هیچوقت بعد از آنها چیزهای خوب نمیشنوی.
rozhin
همهٔ ما داریم پسرفت میکنیم.» در را باز میکند. «پس بهتره کنار هم پسرفت کنیم.»
rozhin
وقتی مشغول کاری هستی که تمام ظرفیت مغزت را درگیر میکند، مثل این است که دنیا ازت دور میشود و راحتت میگذارد. وقتی ذهنت پر از فکرهای جدید است، انگار آدم دیگری هستی در یک جای دیگر. شاید آلزایمر هم همین است: ذهنت را پُر میکند از داستانهای جدید، طوری که دیگر جایی برای دنیای واقعی نمیماند. فقط اگر موضوع این داستان را خودت انتخاب نکرده باشی خیلی بد میشود.
rozhin
«هیچوقت، هیچوقت مجبور نیستی روزِ اول رو دوباره تکرار کنی. یه بار پشت سر گذاشتیش. به عقیدهٔ من، «اولینها» همیشه بدترینند. اولین ملاقات، اولین روز، اولین شغل. حالا روز دوم رو پیشِرو داری و هیچکس نمیدونه چی در انتظارته.
سعی میکند حرفش هیجانانگیز باشد؛ اما ترسناک است. هیچکس نمیداند چه در انتظارش است.
rozhin
حجم
۲۰۲٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۱۲ صفحه
حجم
۲۰۲٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۱۲ صفحه
قیمت:
۷۵,۰۰۰
تومان