بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مجیستریوم؛ جلد اول | طاقچه
تصویر جلد کتاب مجیستریوم؛ جلد اول

بریده‌هایی از کتاب مجیستریوم؛ جلد اول

۴٫۵
(۹۱)
بستری شدن در درمانگاه به‌خاطر جراحاتی که بابت فوق‌العاده بودن نصیب یک نفر می‌شد، کاملاً با بستری شدن به‌خاطر حماقت فرق داشت.
StarShadow
«اما چشم‌هات...» و حالا دشمن نگاهی پر از عشق و حسرت به او انداخت، اما کال اصلاً نمی‌فهمید چه چیزی در چشم‌هایش هست که ارزش این عشق و حسرت را دارد. کال چنان مات‌ومبهوت شده بود که سرش گیج می‌رفت. «می‌گن چشم‌ها پنجرهٔ روحن. من از درو یه‌عالمه سؤال دربارهٔ تو پرسیدم ولی هیچ‌وقت به فکرم نرسید ازش دربارهٔ چشم‌هات سؤال کنم.»
StarShadow
کال جوابش را نداد. با خودش فکر می‌کرد که عادلانه نیست، آرون که اصلاً خانواده نداشت، تامارا که خانوادهٔ ترسناکی داشت و حالا هم جاسپر. کسی باقی نمانده بود که کال نسبت به او احساس نفرت کند و بلافاصله عذاب وجدان نگیرد.
StarShadow
کال هم دقیقاً نمی‌دانست باید سؤالش را چطور مطرح می‌کرد. من مشکلی دارم؟ من خطرناکم؟ تو از کجا چیزی دربارهٔ من می‌دونی که من خودم نمی‌دونم؟
StarShadow
هر سه با درماندگی و گام‌های سنگین، خسته و کثیف به اتاقشان برگشتند. روی میز اتاق مشترکشان شام چیده شده بود. کال با دیدن صحنهٔ شام حسابی سر حال آمد. وقتی آرون سر شام ادای قیافهٔ استاد روفوس را درمی‌آورد که داشت با یک کرم والس می‌رقصید، کال و تامارا از خنده منفجر شدند.
StarShadow
آلاستر دلیل ضجه‌های او را فهمید. پای پسرش مثل شاخهٔ شکستهٔ درخت از جا درآمده و با زاویهٔ ترسناکی آویزان بود. آلاستر سعی کرد جادوی زمین را احضار و پسرش را درمان کند، اما فقط آن‌قدری نیرو برایش باقی مانده بود که بتواند کمی از درد او را ساکت کند. قلبش به‌شدت می‌زد؛ پتو را محکم دور پسرش پیچید و دوباره غار را دور زد و برگشت به جایی که سارا افتاده بود. بچه را طوری در بغل گرفته بود که انگار سارا می‌توانست ببیندش. کنار جسم بی‌جان سارا زانو زد. با بُغضی سنگین در گلو گفت: «سارا... من به پسرمون می‌گم که تو جونت رو پای محافظت از اون گذاشتی. یه طوری بزرگش می‌کنم که یادش بمونه تو چقدر شجاع بودی.» چشم‌های سرد و بی‌روح سارا به آلاستر خیره مانده بود. آلاستر بچه را محکم‌تر در آغوش فشرد و خم شد تا سِمیرامیس را از دست سارا بیرون بیاورد. وقتی خنجر را برداشت، متوجهِ علامت عجیبی روی یخ کنار تیغهٔ چاقو شد. انگار سارا موقع جان دادن به آن یخ چنگ زده بود؛ اما جای خطوط حساب‌شده‌تر از این حرف‌ها بود... وقتی آلاستر نزدیک‌تر رفت، متوجه شد آن خط و خطوط چند کلمه است؛ کلمه‌هایی که همسرش با آخرین جانی که در بدن داشته، روی یخ حک کرده بود. با خواندن آن سه کلمه، انگار سه مشت محکم و مرگبار توی شکمش زده‌اند: بچه رو بکُش!
AMIr AAa i
نه خاطره دارن، نه شخصیت... اون‌ها... کلاً خالی‌ان
𝐑𝐎𝐒𝐄
بعضی‌وقت‌ها آدم‌ها خود واقعی‌شون رو نشون نمی‌دن.
𝐑𝐎𝐒𝐄
هر کسی می‌فهمید وجودش آن‌قدر ناخوشایند است که برای آدم‌ها به مجازات می‌مانَد، حالش خراب می‌شد.
𝐑𝐎𝐒𝐄
آرون گفت: «بس کنین، با هردوتاتون هستم. با دعوا کردن که به جایی نمی‌رسیم.» کال گفت: «آره، پشت سر تو راه بیفتیم حتماً به یه جایی می‌رسیم، فقط اون یه جایی احتمالاً کرهٔ ماهه.» آرون با ناامیدی سر تکان داد و از کال پرسید: «چرا مثل عوضی‌ها رفتار می‌کنی؟» کال با تندی جواب داد: «آخه تو هیچ‌وقت عوضی نیستی. من هم مجبورم جای دوتامون عوضی‌بازی دربیارم.»
𝐑𝐎𝐒𝐄
من آدمی که می‌گی نیستم. شاید می‌خواستم باشم، اما نیستم.
𝐑𝐎𝐒𝐄
کال با خودش گفت: «آتش می‌خواهد بسوزاند، آب می‌خواهد جریان یابد، هوا می‌خواهد بالا برود، خاک می‌خواهد پیوند بدهد، هرج‌ومرج می‌خواهد ببلعد و کال می‌خواهد زنده بماند.»
آنی
بستری شدن در درمانگاه به‌خاطر جراحاتی که بابت فوق‌العاده بودن نصیب یک نفر می‌شد، کاملاً با بستری شدن به‌خاطر حماقت فرق داشت.
🕊️📚kerm ketab
واقعیت هیچ شباهتی به اون فیلم‌ها نداره.
𝐑𝐎𝐒𝐄
به‌هرحال به دردسر می‌افتیم. فقط بحث اینه که چقدر قراره به دردسر بیفتیم.
𝐑𝐎𝐒𝐄
دل‌خوشی غم‌انگیزی بود، اما به‌هرحال دل‌خوشی بود.
𝐑𝐎𝐒𝐄
هر سه از هیجان فریاد کشیدند. تامارا فریاد کشید، چون خوشحال بود. آرون فریاد زد، چون از خوشحالی دیگران خوشحال بود و کال فریاد زد، چون مطمئن بود قرار است بمیرند.
Mina
«جادوگرها از عناصر آب و خاک و هوا و آتش و حتی خلأ استفاده می‌کنن. نیستی منبع قدرتمندترین و وحشتناک‌ترین جادوی تاریخ، یعنی جادوی هرج‌ومرجه
Sani and Eli
افکار آزادند و از هیچ قانونی تبعیت نمی‌کنند.
🕊️📚kerm ketab
سال‌ها لنگیدن پشت سرِ بقیه، وقتی چهارنعل می‌دویدند...
𝐑𝐎𝐒𝐄
می‌گن چشم‌ها پنجرهٔ روحن.
𝐑𝐎𝐒𝐄
اما وقتش که برسه، وقتی مجبور باشی تصمیم بگیری، واقعاً می‌خوای همه‌چی‌ت رو فدای آرمانی کنی که حتی کامل درکش نمی‌کنی؟
𝐑𝐎𝐒𝐄
افکار آزادند و از هیچ قانونی تبعیت نمی‌کنند.
martina
«ترک کردن کافئین آدم‌ها رو روانی می‌کنه. خود من هر لحظه ممکنه یهو بزنم یکی رو بکشم.»
𝐑𝐎𝐒𝐄
نمی‌تونیم سرمون رو مثل کبک بکنیم زیر برف و وانمود کنیم که این هم می‌گذره. از طرفی هم نمی‌تونیم تا ابد منتظر چیزی بشینیم که ممکنه اصلاً اتفاق نیفته
𝐑𝐎𝐒𝐄
بیا قرارمون این باشه که نَمیریم؟
𝐑𝐎𝐒𝐄
آگاهی و عملکرد، هر دو چیزی یکسان‌اند.
کاربر ۳۹۸۲۴۸۴
کال با خودش گفت: آتش تمایل به سوزاندن دارد. آب تمایل به جاری شدن دارد. هوا تمایل به بالا رفتن دارد. خاک تمایل به پیوند دادن دارد. هرج‌ومرج تمایل به بلعیدن دارد. و کال تمایل به زنده ماندن دارد.
Mina
هرچی بیشتر دربارهٔ دنیای جادویی بفهمی، بیشتر غرقش می‌شی، غرق اختلافات قدیمی و وسوسه‌های خطرناکش.
Sani and Eli
همهٔ عناصر یک متعادل‌ساز دارند. آتش متعادل‌کنندهٔ آب است، هوا متعادل‌کنندهٔ خاک است و روح متعادل‌کنندهٔ هرج‌ومرج.
Sani and Eli

حجم

۵۱۴٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۳۶۴ صفحه

حجم

۵۱۴٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۳۶۴ صفحه

قیمت:
۱۱۵,۰۰۰
تومان