به افتخار قلبم کلاه از سر برمیدارم، چون بارهاوبارها شکسته، اما هنوز میتواند عمیقاً عشق بورزد.
کاربر ۱۹۳۶۸۰۴
هرچه سنم بالاتر میرود، بیشتر متوجه میشوم برای ساختن رابطهای که میدانم به هیچ کجا نمیرسد، وقت ندارم.
Nazanin
همه به من میگویند فراموشش کن، اما نمیدانند تمام آن چیزی که باعث خوشحالیام میشد
تو بودی.
.
قرار نبود اینقدر برایم ارزش داشته باشی. قرار بود حضورت موقتی باشد، اما من زیادی غرق شدم. حالا تو تنها کسی هستی که به ذهنم راه دارد و همین باعث میشود که بیخیال نشوم.
رهاکردنت زیادی درد دارد.
.
میدانم باورش سخت است اما یک روز از خواب بیدار خواهی شد و دیگر او اولین چیزی نیست که به ذهنت میآید.
الهه
خواهند گفت عوض شدهای، خواهند گفت فرق کردهای؛ اما نمیفهمند خودشان دلیل این هستند که تو دیگر مثل سابق نیستی.
.
چه شبهایی را که تنها با فکرکردن و فکرکردن دمار از روزگار خودم درآوردم و بهخاطرت بیخواب شدم.
.
نمیخواهم حرفی بزنم که بعداً پشیمان شوم. من نمیخواهم بروی، بهخاطرهمین لب به سخن باز نمیکنم؛ چون میترسم آزارت دهم.
.
مدام اشتباهات قبلی را تکرار میکنم بااینکه میدانم اشتباهند و میدانم اشتباهی که بیش از یکبار تکرار شود دیگر اسمش «تصمیم» است، اما آخر چطور باید با کسی که دوستش دارم خداحافظی کنم؟
.
زجر میکشم وقتی میبینم شاد و خوشحال زندگیات را میگذرانی، انگار که هیچ کار اشتباهی انجام ندادهای. هیچچیز در دنیا برایت اهمیتی ندارد و تمام غم و اندوهی را که به من تحمیل کردی فراموش کردهای. تو مرا با بوسه و دروغ خام کردی و نمیتوانم مانع از اندیشیدن به این فکر شوم که چند نفر دیگر را به همین شیوه فریب دادهای.
.