بریدههایی از کتاب کتاب بازها؛ جلد اول
۴٫۵
(۶۷)
پول شرایط آدم رو تغییر میده، ولی نمیتونه ذات آدم رو عوض کنه.
montag
«زندگی یک بازی است و کتابها بلیتهایش هستند.»
"Shfar"
زندگی کن، به سفر برو، ماجراجویی کن، عبادت کن و متأسف نباش.
"Shfar"
واسه همینه که میگن دوتا چشم بهتر از یکی میبینه.
"Shfar"
شعار ما را فراموش نکنید: «زندگی یک بازی است و کتابها بلیتهایش هستند.»
🕊️📚kerm ketab
وقتی اینقدر زود با شنیدن چندتا جمله، در مورد بقیه قضاوت میکنی، پا به محدودهٔ خطرناکی میذاری.
starlight
«در آن سوی که نادیدهاش گرفتهام چه چیز انتظارم را میکشد؟»
starlight
«زندگی یک بازی است و کتابها بلیتهایش هستند.»
Sara.iranne
پول شرایط آدم رو تغییر میده، ولی نمیتونه ذات آدم رو عوض کنه. یه آدم بدطینت با پول زیاد میشه یه پولدار بدجنس و یه آدم مهربون میشه یه پولدار سخاوتمند.»
starlight
ون کتابا و تاریخ ادبیات رو خیلی خوب میشناسه، ولی من همیشه فراموش میکنم که همهٔ آدمای اهل کتاب، آدمای خوبی نیستن.»
Sara.iranne
نباید علاقههای مشترک رو با رفتارهای مشترک اشتباه گرفت.
𝑀𝑜𝑜𝑛𝑙𝑖𝑔ℎ𝑡
شعار ما را فراموش نکنید: «زندگی یک بازی است و کتابها بلیتهایش هستند.»
melik
بعضی وقتها بهترین تغییر چهره این است که هیچ تغییری ندهیم.
کاربر ۱۵۸۲۹۰۵
امیلی کمی خیالش راحت شد و گفت: «دیشب تمومش کردم. خوندنش زیاد ساده نبود، منظورم ادبیاتی که به کار برده و جملهبندیها و انتخاب کلمههاشه. مثل خط اول که نوشته: به دیدار شخصی به نام آقای ویلیام لِگراند مبتلا شدم. خب میتونست بگه دیدمش.»
هولیستر کتاب را بست و آن را به امیلی برگرداند. «این طرز صحبت کردن این روزها خیلی ادبی به نظر میرسه، اینطور نیست؟ این داستان در زمانهٔ متفاوتی نوشته شده، طبیعیه که اینطوری باشه.»
جیمز پرسید: «از کلمهٔ ابتلا برای بیماری استفاده میکنن، نه ملاقات آدما. مگه اینطور نیست؟»
امیلی خندهٔ ریزی کرد و گفت: «شاید آقای ویلیام لگراند یه کلمهٔ رمز واسه آبلهمرغون بوده.»
«اگه اینطور باشه، پس من وقتی چهار سالم بوده آقای ویلیام لگراند رو ملاقات کردم.»
امیلی گفت: «من واکسن زدم واسه همین هیچوقت ایشون رو نمیبینم.»
هولیستر نفسش را بیرون داد و گفت: «بیچاره آقای لگراند. مردم ازش فرار میکنن تا به ملاقاتش مبتلا نشن.»
Mahdi19aa
زندگی کن، به سفر برو، ماجراجویی کن، عبادت کن و متأسف نباش.
inara
نباید علاقههای مشترک رو با رفتارهای مشترک اشتباه گرفت.
montag
چیزی که من بعد از اینهمه جابهجا شدن فهمیدم این بود که آدم، بمونه یا بره، به هر حال خیلی چیزها رو از دست میده. واسه همین تصمیم گرفتم باهاش همراه بشم و شیوهٔ زندگیمون رو دوست داشته باشم.»
Sara.iranne
«در آن سوی که نادیدهاش گرفتهام چه چیز انتظارم را میکشد؟»
کاربر ۱۵۸۲۹۰۵
«من بلد نیستم دوست خوبی باشم.»
هولیستر تمشکی را فوت کرد و گفت: «مسخرهست. بلد بودن نمیخواد. فقط کافیه بخوای و باشی. دوست خوب بودن یعنی همین.
Sara.iranne
«در آن سوی که نادیدهاش گرفتهام چه چیز انتظارم را میکشد؟»
255
آقای گریسولد برخوردِ چیزی شبیه مشت را به پشت سرش احساس کرد. بعد کمی تلوتلو خورد و روی زمین افتاد و سرش به کف سنگی ایستگاه برخورد کرد. آیا تیر خورده بود؟ تمام تلاشش را کرد تا نفس بکشد. خوابرفتگی و بیحسی در کل کمرش پخش شد و سرش از نقطهای که به زمین چسبیده بود تیر کشید.
AMIr AAa i
ولی من همیشه فراموش میکنم که همهٔ آدمای اهل کتاب، آدمای خوبی نیستن
montag
بعضی وقتا دوتا چشم بهتر از یکی میبینه.
𝑀𝑜𝑜𝑛𝑙𝑖𝑔ℎ𝑡
دوتا چشم بهتر از یکی میبینه.
inara
«آدم هیچوقت نمیدونه کی فرصت پیدا میکنه بشینه و اشتباهات تایپی یه کتاب رو بیشتر بررسی کنه.»
inara
بعضی وقتا دوتا چشم بهتر از یکی میبینه.»
امیلی در جواب با شوخطبعی اضافه کرد: «البته با عرض معذرت از غولهای تکچشم.»
پسری که الان هستم!!
هولیستر آهی کشید و گفت: «منفیبافی هیچوقت به کسی کمکی نکرده.»
seyed
«زندگی یک بازی است و کتابها بلیتهایش هستند.»
booklover
او ترجیح میداد با اتوبوسهای برقی یا مترو رفتوآمد کند. هرچه باشد، آنها رگهای ارتباطی شهری بودند که آقای گریسولد عاشقش بود.
booklover
زندگی کن، به سفر برو، ماجراجویی کن، عبادت کن و متأسف نباش.
starlight
حجم
۶۴۳٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۳۶ صفحه
حجم
۶۴۳٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۳۶ صفحه
قیمت:
۱۱۷,۰۰۰
تومان