بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب پادشهر | طاقچه
تصویر جلد کتاب پادشهر

بریده‌هایی از کتاب پادشهر

امتیاز:
۴.۴از ۴۰ رأی
۴٫۴
(۴۰)
یاران همه رفتند، ولی باکی نیست از دست نداده‌ایم تنهایی را
-حـنین‌-
بشکن دل خسته را ولی آهسته
-حـنین‌-
جز رنج، چه بود سهمت از این‌همه عشق؟ مظلوم‌ترین عاشق دنیا، مادر!
بیسیمچی
تا کی به هوای فتح دنیا باشم؟ کافی‌ست خدا! چقدر اینجا باشم؟ تنهایی اگر که با تو بودن باشد می‌خواهم از این به بعد تنها باشم
S
ما وقف غمیم، صحبت از یک‌دم نیست
اِیْ اِچْ|
بی‌مهری انسان معاصر در توست تنهایی انسان نخستین در من
z.agh213
اینجا دل سفره‌ها پر از نان و زر است آن‌جا جگر گرسنه‌ها شعله‌ور است ای وای بر این شهر که در غربت آن همسایه ز همسایه‌ی خود بی‌خبر است
S
از بازی روزگار، حیران شده‌ایم در هاله‌ای از دریغ، پنهان شده‌ایم با این همه آرزوی دیرین در دل آسایشگاه سالمندان شده‌ایم
-حـنین‌-
ما وقف غمیم، صحبت از یک‌دم نیست این غم زیباست، هرچه خواهد غم نیست
-حـنین‌-
یک نیمه‌‌ی من شعور افلاطون است یک نیمه‌‌ی دیگرم دل مجنون است من بر لب تیغ راه رفتم یک عمر این رنگ حنا نیست به پایم، خون است
S
بی‌مهری انسان معاصر در توست تنهایی انسان نخستین در من
اِیْ اِچْ|
یک عمر تماشای جدایی سخت است
-حـنین‌-
از مِهر نبرده‌ای نصیبی، ای شب! داری به گلو بغض عجیبی، ای شب! وقتی که تو می‌رسی، همه می‌خوابند بدجور میان ما غریبی، ای شب!
سیّد جواد
رفتی و به جایی نرسیدیم ای عمر! یک لحظه‌ی خوش نیافریدیم ای عمر! ما بر لب جوی هم نشستیم ولی هرگز گذر تو را ندیدیم ای عمر!
S
گفتی به چه دلخوشی؟ سؤالت خوب است گفتی که غریب... احتمالت خوب است از شهر، دلم گرفته... برخواهم گشت ای تنهایی! سلام! حالت خوب است؟
_MahdiGhafuri_
عمری که گذشت، با تو بودیم ای خواب! آن شب که برادرت بیاید چه کنیم؟
بیسیمچی
ای دل‌نگران که چشمهایت بر در... شرمنده که امروز به یادت کمتر... جز رنج، چه بود سهمت از این‌همه عشق؟ مظلوم‌ترین عاشق دنیا، مادر!
😍Mobina😍
ای دل‌نگران که چشمهایت بر در... شرمنده که امروز به یادت کمتر... جز رنج، چه بود سهمت از این‌همه عشق؟ مظلوم‌ترین عاشق دنیا، مادر!
😍Mobina😍
رود است علی، پاک و زلال است و روان کوه است علی که استوار است و گران من رود ندیده‌ام چنین پابرجا من کوه ندیده‌ام چنین در جریان
افرا
ای آن که به دنبال خودت دربه‌دری بیشَت دادند و در پی بیشتری برگرد و بگرد کودکی‌هایت را چیزی‌ست که گم کرده‌ای و بی‌خبری
امیری حسین
آنجا که هر آرزو میسر باشد، ما را به سر آرزوی دیگر باشد دنبال درِ سوخته‌ای می‌گردیم شاید که درِ بهشت، آن در باشد
S
تا از تو نگویم، دهنم را بستند ناگاه دهان زخمهایم وا شد
اِیْ اِچْ|
پاییز، اگر چه سیلی‌اش سنگین است تا عشق تو هست، زندگی شیرین است بر خاک، بهار خویش را می‌جویند افتادن برگ‌ها دلیلش این است
امیری حسین
خود را که به خلوتی رساند خورشید از داغ، دلش را بتکاند خورشید گفتیم غروب کرده، اما انگار رفته‌ست نماز شب بخواند خورشید
S
ای دل‌نگران که چشمهایت بر در... شرمنده که امروز به یادت کمتر... جز رنج، چه بود سهمت از این‌همه عشق؟ مظلوم‌ترین عاشق دنیا، مادر!
S
شلاق زدند... خنده‌ام زیبا شد راز گل سرخ در تنم افشا شد تا از تو نگویم، دهنم را بستند ناگاه دهان زخمهایم وا شد
S
در عرش، صدای «اِرجِعی... » پیچیده‌ست یا ایتها النّفس! بیا برگردیم
z.agh213
ای بی تو زمانه سرد و سنگین در من! ای حسرت روزهای شیرین در من! بی‌مهری انسان معاصر در توست تنهایی انسان نخستین در من
_MahdiGhafuri_
پاییز، اگر چه سیلی‌اش سنگین است تا عشق تو هست، زندگی شیرین است بر خاک، بهار خویش را می‌جویند افتادن برگ‌ها دلیلش این است
S
آشفته‌ام آنچنان که گیسو در باد در حیرتم از خودم که عمری بر باد... دور از تو شبیه برگِ پاییزم که هرقدر مقاومت کنم، آخر باد...
میـمْ.سَتّـ'ارے

حجم

۲۸٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۶۴ صفحه

حجم

۲۸٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۶۴ صفحه

قیمت:
۸,۰۰۰
تومان