بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب حکایت نامه موضوعی پیامبر (ص) | طاقچه
تصویر جلد کتاب حکایت نامه موضوعی پیامبر (ص)

بریده‌هایی از کتاب حکایت نامه موضوعی پیامبر (ص)

انتشارات:نشر جمال
دسته‌بندی:
امتیاز:
۵.۰از ۵ رأی
۵٫۰
(۵)
این پا شبیه چیست؟ روزی رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله یک پای خود را دراز کرد و سپس از یارانش پرسید: «این پای من شبیه چیست؟» هر کس جوابی داد و سپس گفتند: «ای رسول خدا! خودتان بفرمایید که شبیه چیست؟» حضرت لبخندی زد و پای دیگرش را هم دراز کرد و فرمود: «به این یکی پا شبیه است.»
S
صدقه بر دارایی صدقه‌دهنده می‌افزاید؛ پس صدقه دهید تا خدا به شما مهربانی کند. فروتنی، انسان فروتن را بالا می‌برد، پس فروتنی کنید تا خدا شما را بالا ببرد. بخشش و گذشت، انسان بخشنده را عزّت می‌بخشد، پس گذشت کنید تا خدا عزّت‌تان دهد.»
S
صلوات رسول‌خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله: اَلصَّلاۀ عَلَیَّ نُورٌ عَلَی الصِّراطِ. میزان‌الحکمه، حدیث ۱۰۷۹۳ درود فرستادن بر من، نوری بر روی[ پل]صراط است.
S
کلید بخششِ خدا مردی خدمت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله رسید و گفت: «ای رسول خدا! فلانی به من دشنام داد و مرا زد. اگر خدا و رسول او نبودند، می‌دیدی که من در رویارویی با دشنام دادن و زورگویی وی، زبان‌درازترین‌ها و قوی‌ترین‌ها بودم.» پیامبر پرسید: «چه گفتی؟» آن مرد سخن خود را بار دیگر تکرار کرد. حضرت فرمود: «مَنْ شُتِمَ اَوْ ضُرِبَ ثُمَّ صَبَرَ زادَهُ اللّه‌ُ لِذلِک عِزّاً فَاعْفُوا یعْفُ اللّه‌ُ عَنْکمْ، هر که دشنام بشنود یا کتک بخورد و در برابر آنها صبوری کند، خدا بر عزّت وی خواهد افزود. دیگران را ببخشید تا خدا هم شما را مورد عفو و بخشش خویش قرار دهد.»
S
امام صادق علیه‌السلام: اِنَّ اللّه‌َ عَزَّوَجَلَّ لَیرْحَمُ الْعَبْدَ لِشِدَّۀ حُبِّهِ لِوَلَدِهِ. میزان‌الحکمه، حدیث ۲۲۶۲۳ خدای بزرگ به بنده، به‌خاطر محبّت شدید او به فرزندش، رحم می‌کند.
S
پیامبر فرمود: «قُلِ اللّهُمَّ اغْفِرْلِیَ الْکثیرَ مِنَ مَعاصیک وَاقْبَلْ مِنّیِ الْیسیرَ مِنْ طاعَتِک؛ بگو خدایا گناهان بسیار مرا بیامرز و عبادت اندک مرا بپذیر.»
S
رسول‌خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله: اَشْرَفُ الْمَوْتِ، قَتْلُ الشَّهادَۀ. میزان‌الحکمه، حدیث ۹۷۵۰ شرافتمندانه‌ترین مرگ، شهادت است.
S
یکی از زنان مسلمان، به اعمال مستحبی اهمیت بسیاری می‌داد؛ به گونه‌ای که روزها را روزه می‌گرفت و در دل شب‌ها به عبادت و راز و نیاز با خدا می‌پرداخت. با این حال، وی خیلی بداخلاق بود و زبان تندی داشت و با حرف‌های نیش‌دارش، همسایه‌ها را آزار می‌داد. یک بار نزد پیامبر از این زن تعریف کردند و گفتند: «این زن، روزها را روزه می‌گیرد و شب‌ها را به عبادت می‌پردازد. البته او بداخلاق است و با زبانش همسایه‌های خود را آزار می‌دهد.» رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله درباره وی فرمود: «لا خَیرَ فِیها هِیَ مِنْ اَهْلِ النّارِ؛ خیری در او نیست. او از دوزخیان است.»
S
محبوب‌ترین مردم نزد خدای بزرگ در روز قیامت، مطیع‌ترین آن‌ها از خدا و پرهیزکارترین آن‌هاست.
S
اسراف نکن هرگز پیامبر از کنار مردی که در حال وضو گرفتن بود، می‌گذشت. آن شخص، در وضویش آب زیادی مصرف می‌کرد. پیامبر به وی فرمود: «لا تُسرِفْ؛ اسراف نکن.» آن مرد پرسید: «ای رسول خدا! آیا در وضو هم اسراف هست؟» پیامبر فرمود: «نَعَمْ فی کلِّ شَیْ‌ءٍ اِسْرافٌ؛ آری، در همه چیز اسراف هست.»
S
رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله مردی را دید که این گونه دعا می‌کرد: «اَللهُمَّ اِنّی اَسْأَلُک خَیرَ ما تُسْأَلُ فَأَعْطِنی اَفْضَلَ ما تُعْطی؛ خدایا! من بهترین چیزی را که از تو در خواست می‌شود، خواهانم. پس برترین چیزی را که عطا می‌کنی، به من عطا فرما.» پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله به وی فرمود: «اِنِ اسْتُجیبَ لَک اُهْریقَ دَمُک فی سَبیلِ اللهِ؛ اگر دعایت اجابت شود، خونت در راه خدا ریخته خواهد شد.»
S
آزار و اذیت رسول‌خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله: مَنْ آذی مُؤْمِناً فَقَدْ آذانی. بحارالانوار، ج ۶۷، ص ۷۲ هرکه مؤمنی را بیازارد، مرا آزار داده است.
S
اگر کسی از خدا اطاعت کند، خدا نیز به سخنان او گوش می‌دهد و به خواست او عمل می‌کند. یعنی بندگی خدا، بزرگی را در پی خواهد داشت و اطاعت از حضرت حقّ، بر قدرت و توان آدمی خواهد افزود.
S
ابوطالب ـ عموی پیامبر ـ بیمار شد و از شدّت بیماری در بستر افتاد. رسول خدا که به عیادتش رفت، ابوطالب گفت: «پسر برادرم! از پروردگارت ـ که تو را به پیامبری برانگیخته ـ بخواه که مرا بهبود بخشد.» پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله درخواست ابوطالب را پذیرفت و گفت: «بار خدایا! عمویم را شفا ده.» ابوطالب، در دم برخاست و آثار بیماری، یک‌باره از وی برطرف شد. او با خوشحالی به پیامبر گفت: «پروردگارت تو را فرستاده که از تو اطاعت کند.» پیامبر فرمود: «وَ اَنْتَ یا عَمَّ، اِنْ اَطَعْتَ اللّه‌َ لَیطیعَنَّک؛ عموجان! تو هم اگر از خدا اطاعت کنی، او از تو اطاعت می‌کند.»
S
مهمان معجزه‌گر پس از هجرت پیامبر به مدینه، مردمْ بیرون از شهر از رسول خدا استقبال کردند. هر کدام از آنان افسار شتر را می‌گرفت تا رسول خدا را به خانه خود ببرد؛ امّا پیامبر فرمود: «این شتر را رها کنید که او مأمور الهی است. جلوی خانه هر که زانو زد، من نزد او خواهم بود.» مردم، زمام شتر را رها کردند. شتر سریع‌تر به حرکت خود ادامه داد تا وارد مدینه شد و جلوی خانه ابوایوب انصاری ـ فقیرترین مرد مدینه ـ زانو زد. مردمی که از توفیق میزبانی رسول خدا محروم شدند، به حال ابوایوب غبطه می‌خوردند. ابوایوب به مادرش گفت: «مادر! در را باز کن که سرور بشر و گرامی‌ترین فرد قبیله ربیعه و مضر، محمّد مصطفی و رسول برگزیده، از راه رسیده است.» مادر ایوب نابینا بود. وقتی در را به روی پیامبر باز کرد، گفت: «چه حسرتی دارد! کاش چشم داشتم و سیمای سرورم و رسول اللّه‌ را می‌دیدم.» پیامبر که حسرت مادر ایوب را دید، به چشمان وی اشاره کرد و چشمان او بینا شد.
S
امید به لطف و کرم خدا، فیض و عنایت پروردگار را در پی خواهد داشت. پس امید، مایه گشایش مشکلات و رفع غم‌ها و ناراحتی‌هاست.
S
می‌گوید: "پروردگارا! چه کسی بهای آن را دارد؟ " خدا می‌فرماید: "تو. " مرد ستم‌دیده[ با شگفتی]می‌پرسد: "چگونه بهای آن را بپردازم؟ " خدا می‌فرماید: "به این که از برادرت درگذری و او را ببخشی. " مرد ستم‌دیده می‌گوید: "او را بخشیدم. " و خداوند متعال می‌فرماید: "پس دست برادرت را بگیر و با هم وارد بهشت شوید. "» رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله در پایان این حکایت شیرین فرمود: «فَاتَّقُوا اللّه‌َ وَ اَصْلِحُوا ذاتَ بَینَکمْ؛ پس، از خدا بترسید و میان خود آشتی برقرار سازید.»
S
همانند مجاهدان رسول‌خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله در بازار مدینه، مردی را دید که ارزانتر از قیمت بازار، گندم می‌فروخت. پیامبر فرمود: «آیا در بازار ما کالای خود را به ارزانتر از قیمت روز می‌فروشی؟» وی گفت: «آری.» پیامبر پرسید: «آیا انگیزه تو از این کار، قانع بودن به سود کم و پاداش گرفتن از خداست؟» وی گفت: «آری.» پیامبر فرمود: «اَبْشِرْ! فَاِنَّ الْجالِبَ اِلی سُوقِنا کالْمُجاهِدِ فی سَبیلِ اللّه‌ِ وَالْمُحْتَکرُ فی سُوقِنا کالْمُلْحِدِ فی کتابِ اللّه‌ِ؛ بشارت باد تو را! زیرا کسی که آورنده جنس به بازار مسلمانان باشد، همانند جهادگر در راه خداست؛ و احتکارگر بازار مسلمانان، همانند کافرانی است که در کتاب خدا، نام آنان برده شده است.»
S
بوسه بر دست کارگر هنگام بازگشت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله از جنگ تبوک، سعد انصاری به استقبال آن حضرت آمد. رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله با او دست داد و احساس کرد که دست سعد خیلی زِبر است. از او پرسید: «چرا دست‌هایت این گونه رشته رشته شده است؟» وی گفت: «ای رسول خدا! برای تأمین هزینه‌های خانواده، همواره دستم به بیل و طناب است و همیشه مشغول کار هستم.» پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله دست سعد را بوسید و سپس فرمود: «هذِهِ یدٌ لا یمُسُّهَا النّارُ اَبَدا؛ این دست، دستی است که هرگز آتش جهنّم به آن نمی‌رسد.»
S
رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله در کنار یارانش نشسته بود که ناگاه تبسّمی شیرین بر لب‌های مبارکش نقش بست و دندان‌های سفید و درخشانش نمایان شد. خنده ناگهانی پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله تعجّب یاران حضرت را برانگیخت. آنان پرسیدند: «ای رسول خدا! چرا خندیدید؟» پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فرمود: «[ در روز قیامت]دو نفر از امّت من نزد پروردگارم حاضر می‌شوند و یکی از آن دو می‌گوید: "پروردگارا! داد مرا از این مرد بستان. " خداوند متعال[ به آن دیگری]می‌فرماید: "حقّ برادرت را به او بده. " وی می‌گوید: "پروردگارا! پاداش و ثوابی برایم نمانده]تا در برابر ستمی که بر او کرده‌ام، به وی بپردازم]. " مرد ستم‌دیده می‌گوید: "پروردگارا! پس بخشی از گناهان مرا به دوش بکشد. "» چون سخن پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله به اینجا رسید، چشمان مبارکش پر از اشک شد و با صدایی حزن‌انگیز ادامه داد: «آن روز، روزی است که مردم به کسی نیاز دارند که بار گناهانشان را به دوش کشد. سپس خدای متعال به مردی که حقّ خود را می‌خواهد، می‌فرماید: "سر بلند کن و بهشت را نگاه کن. بنگر که چه می‌بینی؟ " مرد سر بلند می‌کند و ناز و نعمتی[ در بهشت]می‌بیند که از آن خوشش می‌آید. می‌گوید: "پروردگارا! چه کسی بهای آن را دارد؟ "
S
مردی از یمن خدمت پیامبر رسید تا در رکاب پیامبر به جهاد در راه خدا بپردازد. رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله از وی پرسید: «هَلْ لَک اَحَدٌ بِالْیمنِ؛ آیا در یمن کسی را داری؟» وی گفت: «آری، پدر و مادرم آنجا هستند.» حضرت پرسید: «أَذِنا لَک؟؛ آیا به تو[ برای جهاد]اجازه داده‌اند؟» گفت: «نه.» پیامبر فرمود: «اِرْجِعْ فَاسْتَأْذِنْهُما فَاِنْ اَذِنا لَک فَجاهِدْ وَ اِلاّ فَبُرَّهُما؛ پس برگرد و از آنان اجازه بگیر. اگر به تو اجازه دادند، جهاد کن وگرنه مشغول نیکی به آنان شو.»
S
روزی رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فرمود: «آگاه باشید! به من خبر رسیده که مرگم نزدیک است.» آن‌گاه به شدّت گریه کرد. از پیامبر پرسیدند: «ای رسول خدا! با این که پروردگار، شما را به طور کامل مورد آمرزش خویش قرار داده، آیا باز هم گریه می‌کنید؟» حضرت فرمود: «فَاَینَ هَوْلُ الْمُطَّلَعِ وَ اَینَ ضَیقَۀ الْقَبْرِ وَ ظُلْمَۀ اللَّحْدِ وَ أَینَ الْقِیامَۀ وَ الاَْهْوالُ؟؛ پس ترس از قیامت، تنگی قبر، تاریکی لحد و مراحل هول‌انگیز آخرت چه می‌شود؟»
چڪاوڪ
خدای تبارک و تعالی این آیه را بر من نازل کرده که «بگو من به خاطر رسالتم مزد و پاداشی از شما نمی‌خواهم مگر دوستی نزدیکانم.» مردم که فهمیدند واجبِ جدید، دوست داشتن اهل بیت علیهم‌السلام است، یکپارچه گفتند: «اگر واجب جدید این باشد، آن را انجام خواهیم داد.» امام صادق علیه‌السلام پس از نقل این ماجرا فرمود: «فَوَاللّه‌ِ ما وَفی بِها اِلاّ سَبْعَۀ نَفَرٍ؛ به خدا قسم که به جز هفت نفر، کسی به این آیه عمل نکرد.»
Nayer
آن اسیر آزاد شده گفت: «پدر و مادرم فدایت، ای محمّد! چه شد که از میان اسیران، تنها مرا آزاد کردی؟!» پیامبر فرمود: «اَخْبَرَنی جَبْرَئیلُ عَنِ اللّه‌ِ عَزَّوَجَلَّ اِنَّ فیک خْمْسُ خِصالٍ یحِبُّهُ اللّه‌ُ عَزَّوَجَلَّ وَ رَسُولُهُ: اَلْغیرَۀ الشَّدیدَۀ عَلی حَرَمِک، وَالسَّخاءُ، وَ حُسْنُ الْخُلْقِ وَ صِدْقُ اللِّسانِ وَالشَّجاعۀ؛ جبرئیل از سوی خدا برایم خبر آورد که تو پنج ویژگی داری که خدا و رسول او، این ویژگی‌ها را دوست دارند. این ویژگی‌ها عبارتند از: غیرت شدیدی که تو به خانواده‌ات داری. سخاوتمندی، خوش اخلاقی، راستگویی زبان و شجاعت.»
smoothybook
به آنچه امیدش را نداری امیدوارتر باش از آنچه به آن امید داری.
زینب
تا دلی آتش نگیرد حرف جان‌سوزی نگوید.
ابوالفضل سالاری
من و تو از یک درخت آفریده شده‌ایم. من ریشه و بن آن هستم و تو شاخه آن هستی و حسن و حسین، شاخه‌هایی که بر آن شاخه اصلی قرار دارند. هر کس به یکی از این شاخه‌ها آویزان گردد، خدا او را به بهشت خواهد برد.»
کاربر ۳۲۶۶۹۸۹

حجم

۶۱۶٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۱۰۴۸ صفحه

حجم

۶۱۶٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۱۰۴۸ صفحه

قیمت:
۱۰۰,۰۰۰
تومان