تا قطعی نشده، جار نزن؛ این جمله را یک جایی شنیده بود.
seyed
«توی زندگی هر سؤالی که میخوای، بپرس؛ ولی نپرس که چی بشه؟ این بدترین سؤال دنیاست.»
Tiyana
ولی بالاخره هر کسی با هر اعتقادی، کسی را دارد که هر وقت خواست توی خلوت خودش با او درددل کند.
Book
خیلی کارها هست که میشود کرد.
من به هوارتا دوست، هیچ احتیاجی ندارم.
حتی به یکی هم احتیاجی ندارم.
فقط به خودم احتیاج دارم، مگر نه؟
تکی از همه بهتر است.
دردسرش هم کمتر است.
سمانه انصاف جو
البته فرقی نمیکرد؛ کائوری حس میکرد قرار بوده آنها در کوهها به دنیا بیایند. گاهی آدمها یک جای اشتباهی به دنیا میآیند! در غیر این صورت، چطور میخواست حس ششم خود را که فقط ممکن بود متعلق به یک سرزمین سحرآمیز باشد، توجیه کند؟
Tiyana
مامانت دهتا انبهٔ ونزوئلایی خریده. حالا واسه چی؟! اگه کوفت رو هم ارزون بِدن، مامانت میخره.»
mahzooni