بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب درخت آرزو | طاقچه
تصویر جلد کتاب درخت آرزو

بریده‌هایی از کتاب درخت آرزو

امتیاز:
۴.۴از ۶۶ رأی
۴٫۴
(۶۶)
دنیا جای خشنیه. فرقی نمی‌کنه یه خرگوش باشی یا یه مارمولک یا یه بچه.
Toska
هرجور هستید، خودتان را دوست داشته باشید.
Toska
با درخت‌ها طورِ دیگری باش! آن بلوط سخنگو رویِ سخنش با کُهن‌مردمان است. اما هر درختی با من سخن می‌گوید. چه حقایقی می‌دانم من که آن‌ها را باغبانم. اما آن‌ها که تنها می‌گویند و می‌گویند و می‌گویند و مجالی برای شنیدنشان نیست، هرگز نخواهند شنید هیچ کلامی، از لب‌های هیچ درختی!
💙🌀𝐍𝐚𝐳𝐚𝐧𝐢𝐧 𝐙𝐚𝐡𝐫𝐚🌀💙
درخت‌ها نمی‌توانند لطیفه بگویند؛ اما مطمئناً می‌توانند قصه بگویند. اگر تنها چیزی که می‌شنوید، صدای زمزمهٔ برگ‌هاست، نگران نباشید؛ بیشترِ درخت‌ها ذاتاً درون‌گرا هستند.
Nao~
طبیعت هم یک راز خوب را ستایش می‌کند.
Nao~
اما بعضی‌وقت‌ها اتفاق‌هایی می‌افتد که زیاد خوب نیست. یاد گرفته‌ام که در این‌طور مواقع، کار زیادی نمی‌شود کرد؛ فقط باید قرص و محکم سرِ جایت بایستی
Toska
راستش نعمت بزرگی است که هرجور هستید، خودتان را دوست داشته باشید.
کاربر ۱۴۲۱۸۶۰
راستش نعمت بزرگی است که هرجور هستید، خودتان را دوست داشته باشید.
N҉a҉n҉a҉
پرنده‌ها؟ دوست‌داشتنی‌اند. قورباغه‌ها؟ بدعُنق، اما خوش‌قلب. مارها؟ اُه! افتضاح خبرچین‌اند. درخت‌ها؟ تاحالا به درختی برنخورده‌ام که دوستش نداشته باشم. خیله‌خُب، قبول! غیر از آن درختِ چنارِ سر پیچ؛ همان پُرحرفِ وِراج را می‌گویم.
😇 • Helia • 😇
این دوروبَرها، هوش، اغواگری، حیله‌گری و زیرکیه که به‌حساب میاد.
Toska
گفتم: «راستش مهم نیست چه اندازه‌ای هستی، بانگو. ما همون‌قدری رشد می‌کنیم که باید؛ همون‌قدری که سال‌ها پیش توی دونه‌هامون مشخص شده.»
کاربر ۶۹۱۴۰۴۶
نعمت بزرگی است که هرجور هستید، خودتان را دوست داشته باشید.
Hossein shiravand
بعضی‌وقت‌ها اتفاق‌هایی می‌افتد که زیاد خوب نیست. یاد گرفته‌ام که در این‌طور مواقع، کار زیادی نمی‌شود کرد؛ فقط باید قرص و محکم سرِ جایت بایستی.
Hossein shiravand
بهترین رفیقم، بانگو، یک کلاغ است که از وقتی هنوز سر از تخمِ خال‌خالی‌اش بیرون نیاورده بود، می‌شناسمش. گاهی باهم تفاهم نداریم؛ که خُب همهٔ دوست‌ها... گذشته از گونه‌شان... همین‌طورند.
HeLeN
زمان همهٔ زخم‌ها رو خوب می‌کنه
کاربر ۱۴۲۱۸۶۰
حفره‌ها ثابت می‌کنند با امید و توجه و صرف زمان کافی، یک چیز بد می‌تواند به یک چیز خوب تبدیل شود.
pari
راستی، اسم من قرمز است. من شما را قبلاً ندیده‌ام؟! همان درخت بلوط نزدیک دبستان، همان درختِ بزرگ؛ البته زیاد هم بزرگ نه ها! همان‌که توی تابستان سایهٔ دلچسبی دارد و در پاییز خوش‌رنگ است، هان؟
Hasti
یکی از مزیت‌های شنوندهٔ خوب بودن این است که از رسم روزگار چیزهای زیادی یاد می‌گیری.
محمدرضا
به این هم فکر کردم که آیا دِینم را به دنیایی که این‌قدر دوستش دارم، ادا کرده‌ام یا نه؟ این را قبلاً هم از خودم پرسیده بودم، اما وقتی می‌دانی به همین زودی‌ها قرار است بمیری، حواست را بیشتر جمع می‌کند.
محمدرضا
عشق زیادی توی دلش بود، ولی کسی نبود که این عشق رو بهش بده.
محمدرضا
«آرزو می‌کنم یه کسی پیدا بشه که با همهٔ وجود دوستش داشته باشم.»
محمدرضا
بااین‌حال، اگر دیدید در یک روز به‌خصوص که روز خوش‌شانسی‌تان بود، کنار درخت به‌خصوصی ایستاده‌اید که به نظر صمیمی می‌آید، ضرری ندارد اگر دقیق گوش کنید. درخت‌ها نمی‌توانند لطیفه بگویند؛ اما مطمئناً می‌توانند قصه بگویند. اگر تنها چیزی که می‌شنوید، صدای زمزمهٔ برگ‌هاست، نگران نباشید؛ بیشترِ درخت‌ها ذاتاً درون‌گرا هستند.
SARINA
حفره‌ها ثابت می‌کنند با امید و توجه و صرف زمان کافی، یک چیز بد می‌تواند به یک چیز خوب تبدیل شود.
SARINA
«جدی می‌گم، بانگو. زمان همهٔ زخم‌ها رو خوب می‌کنه.»
SARINA
همه در آرزوی داشتن چیز بهتری هستند.
蒸発
بانگو گفت: «اون‌قدرام احمق نیستی. فقط امیدواری و همه هم به امید نیاز دارن، قرمز. حتی درخت‌های پیرِ دانا.»
蒸発
اساساً درخت‌ها ارتباط نسبتاً پیچیده‌ای با آدم‌ها دارند. یک لحظه بغلمان می‌کنند و لحظهٔ بعد از ما میز و چوب‌بستنی می‌سازند!
HeLeN
حیوان‌ها سرِ منابع باهم رقابت می‌کنند؛ درست مثل آدم‌ها. همدیگر را می‌خورند و برای تسلط به چیزی، می‌جنگند. طبیعت همیشه خوشگل و مهربان و منصف نیست.
HeLeN
باد ملایمی شاخه‌هایم را قلقلک داد. بهار ـ آن حقه‌باز قدیمی ـ با وعدهٔ روزهایی گرم‌تر، سربه‌سرمان می‌گذاشت. گفتم: «راستش مهم نیست چه اندازه‌ای هستی، بانگو. ما همون‌قدری رشد می‌کنیم که باید؛ همون‌قدری که سال‌ها پیش توی دونه‌هامون مشخص شده.» بانگو آرام نوکم زد: «قرمز! صبح اولِ صبحی خیلی زوده که درخت‌پیرِ‌دانا بازی دربیاری! البته که حق با توئه. مهم نیست قدت چقدره.» در آن تاریکی فریبنده، پَر زد و رفت نشست روی تیرکِ تلفنی که خیلی بالاتر از برگ‌هایم بود. «البته نه تا وقتی‌که می‌تونی پرواز کنی، رفیق.» تقریباً در همان موقع، ثمر و پسری که در آن خانهٔ سبز زندگی می‌کرد، هر دو آمدند روی ایوانِ خانه‌هایشان. هر دو کیف کوله داشتند و به نظر می‌آمد هر دو برای شروع روز آمادهٔ آماده‌اند.
کاربر ۸۹۶۰۷۶۵
حیوان‌ها سرِ منابع باهم رقابت می‌کنند؛ درست مثل آدم‌ها. همدیگر را می‌خورند و برای تسلط به چیزی، می‌جنگند. طبیعت همیشه خوشگل و مهربان و منصف نیست.
محمدرضا

حجم

۸۱۹٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۸۴ صفحه

حجم

۸۱۹٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۸۴ صفحه

قیمت:
۷۶,۰۰۰
تومان