بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب چلنجر دیپ؛ عمیق ترین نقطه دنیا | طاقچه
تصویر جلد کتاب چلنجر دیپ؛ عمیق ترین نقطه دنیا

بریده‌هایی از کتاب چلنجر دیپ؛ عمیق ترین نقطه دنیا

نویسنده:نیل شوسترمن
امتیاز:
۴.۴از ۴۹ رأی
۴٫۴
(۴۹)
لبخند می‌زند، ولی نمی‌خندد. کَلی هیچ‌وقت نمی‌خندد،‌ اما صداقت لبخندش این قضیه را جبران می‌کند.
آلوین (هاجیك) ツ
همه تحسینم می‌کنند، ولی جوری که وقتی می‌دانی قرار است چیزی را از دست بدهی، تحسینش می‌کنی.
آلوین (هاجیك) ツ
چیزهایی را که من حس می‌کنم، نمی‌شود به کلمه درآورد. اگر هم بشود، کلمه‌ها به زبانی نیستند که کسی بفهمد. احساساتم زبان خودشان را دارند.
-Dny.͜.
به مَکِنزی می‌گویم: «یه وقتایی... این‌جوری می‌شه.» تنها چیزی است که می‌توانم بگویم تا از درون منفجر نشوم.
آلوین (هاجیك) ツ
تو اولین نیستی و آخرین هم نخواهی بود
رادیو سکوت :)
آن‌قدرها که وانمود می‌کنند نو نیستند
ن. عادل
«بدون شک، هر افتضاحی زیبایی خودش رو داره.»
Asa
قبلاً از مردن می‌ترسیدم. حالا از زندگی‌نکردن می‌ترسم
کاربر۰۰۰۰۰۰
چیزهایی را که من حس می‌کنم، نمی‌شود به کلمه درآورد. اگر هم بشود، کلمه‌ها به زبانی نیستند که کسی بفهمد. احساساتم زبان خودشان را دارند.
Mr.horen~
آدم‌ها دوره‌ام کرده‌اند ولی آدم نیستند، هیولاهایی‌اند که تغییر قیافه داده‌اند. انگار رفته‌اند از توی ذهنم یک مُشت تصویر کنده‌اند و باهاشان نقاب‌هایی ساخته‌اند شبیه صورت آدم‌هایی که دوستشان دارم، ولی می‌دانم دروغ است.
A.A
ما موجودات مهارکننده‌ای هستیم. دلمان می‌خواهد همه‌چیزِ زندگی را بگذاریم توی جعبه‌ای که بتوانیم رویش برچسب بزنیم. ولی فقط چون توانایی برچسب‌زدن و اسم‌گذاشتن را داریم، معنی‌اش این نیست که دقیقاً می‌دانیم چی توی جعبه است.
i_ihash
فقط می‌توانی در نبردی که می‌دانی بازنده‌اش هستی بجنگی و منتظر آوارشدن دیوارها باشی
Asa
در حال حاضر، من‌بودن خیلی مزخرف است، ولی تا حالا به این فکر نکرده بودم که آن‌هابودن هم مزخرف است.
ن. عادل
همین درگیری با فضاهای خالی بود که من را فرستاد سمت هنر. اگر جعبهٔ خالی ببینم، باید پرش کنم. وقتی صفحهٔ سفید می‌بینم، نمی‌توانم همین‌طوری ولش کنم به حال خودش. صفحه‌های خالی سرم جیغ می‌کشند تا با چرت‌وپرت‌های توی مغزم پرشان کنم
کاربر۰۰۰۰۰۰
اگر این زمین ارزشمند باشد یا یک روزی ارزشمند بشود، دیگر مال ما نیست. فقط اگر بی‌ارزش باشد ما صاحبش هستیم. پس من واقعاً روی چی ایستاده‌ام، به‌جز این دروغ که زمین مال ماست
پری ناز
قبلاً از مردن می‌ترسیدم. حالا از زندگی‌نکردن می‌ترسم. فرق دارند. زندگی آدم با برنامه‌ریزی برای آینده پیش می‌رود، اما گاهی آن آینده هیچ‌وقت پیدایش نمی‌شود. منظورم آینده‌های شخصی است. اگر دقیق بخواهم بگویم، آیندهٔ خودم. بعضی وقت‌ها می‌توانم تصور کنم کسانی که من را می‌شناسند، ده سال دیگر به الان فکر می‌کنند و یک‌چیزهایی می‌گویند شبیه این‌که «چه‌قدر توانایی داشت!» یا «چه حیف شد!».
El
«امروز از این بهتر نمی‌تونم، فهمیدی؟ بعضی روزا حسش هست، بعضی روزا نیست...»
Asa
«ممنون که اطلاعاتت رو باهامون در میون گذاشتی.»
ن. عادل
ما تو رو پیش‌گو اعلام می‌کنیم
ن. عادل
«اینا استخونای پدرمه...» «که ما در یک کریسمس دلنشین بلعیدیمش.»
ن. عادل
در نهایت پایین همان بالاست.
Tasnim Jalali
یک‌چیزی وادارم می‌کند تندتند قدم بزنم
Asa
بیشتر مقاومت نمی‌کنم، چون سه به یک هستیم.
ن. عادل
«بدون شک، هر افتضاحی زیبایی خودش رو داره.»
کاربر ۱۳۹۹۳۳۵
«بدون شک، هر افتضاحی زیبایی خودش رو داره.»
پری ناز
حالا چه اتفاقی می‌افتد وقتی جهانت تعادلش را از دست می‌دهد و تو تجربهٔ برگرداندنش را به مرکز نداری؟ فقط می‌توانی در نبردی که می‌دانی بازنده‌اش هستی بجنگی و منتظر آوارشدن دیوارها باشی و تبدیل‌شدن زندگی‌ات به بزرگ‌ترین زیرسیگاری مرموز.
پری ناز
فکر نکن فقط مال خودت است
Asa
یک نفر از پنجرهٔ یکی از طبقه‌های بالا پرید روی تشک نجات که از آتش فرار کند. تشک نجاتش نداد
Mr.horen~
«بدون شک، هر افتضاحی زیبایی خودش رو داره.»
Ben.Ali
روی تختم دراز کشیده‌ام و منتظرم دنیا تمام شود. آخرش باید یک روزی تمام شود، چون نمی‌توانم تصور کنم این‌جوری ادامه پیدا کند. رژهٔ روزهای خاکستری با ذهن مه‌آلود بالاخره باید متوقف شود.

حجم

۱٫۱ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۳۱۲ صفحه

حجم

۱٫۱ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۳۱۲ صفحه

قیمت:
۹۶,۰۰۰
تومان