بریدههایی از کتاب جنگی که بالاخره نجاتم داد
نویسنده:کیمبِرلی بروبیکر بردلی
مترجم:مرضیه ورشوساز
انتشارات:انتشارات پرتقال
دستهبندی:
امتیاز:
۴.۷از ۱۲۳ رأی
۴٫۷
(۱۲۳)
اگر به ترسم اجازه میدادم وارد شود، هیچوقت نمیتوانستم جلویش را بگیرم.
i_ihash
«همه دارن. زخمهای نامرئی.»
i_ihash
کلمهها میتوانند خطرناک و نابودگر باشند، به اندازهٔ بمبها.
i_ihash
ما شاید خیلی چیزها بدانیم، ولی لزوماً باورشان نداریم
نگین هستم یک عدد فرفری
پایم هیچوقت کاملاً خوب نمیشد، ولی میتوانستم راه بروم، بدوم و از پلهها بالا بروم. شاید احساساتم هم هیچوقت کاملاً خوب نمیشد، ولی به اندازهٔ کافی آرامش پیدا کرده بودم.
Elham jannesari
«برای مسنترها مرگِ راحت میتونه یه موهبت باشه.»
i_ihash
ما شاید خیلی چیزها بدانیم، و شاید روزی باورشان کنیم.
mehrsa
کلمهها میتوانند خطرناک و نابودگر باشند، به اندازهٔ بمبها.
Hossein shiravand
سر تکان دادم. گفتم: «مواظب خودت باش.»
لبخند محزونی زد. «نمیتونم. یادت رفته؟ جنگه.»
Elham jannesari
ما شاید خیلی چیزها بدانیم، ولی لزوماً باورشان نداریم.
i_ihash
بعد از چند پیچ، راه به جادهای رسید که میرفت سمت خانهٔ تورتونها و بعد اصطبل. برآمدگی بالای اصطبل را میدیدم. میدانستم کجا هستم. داد زدم: «فرِد!» و بعد دویدم. تا آن موقع خیلی ندویده بودم. سکندری میخوردم و تلوتلو میرفتم و نفسم داشت بند میآمد، ولی میدویدم، واقعاً داشتم میدویدم و آنقدر خوش میگذشت که بلندبلند خندیدم. از پیچی رد شدم و رسیدم به حیاط اصطبلها و چشمم افتاد به فرِد، خدمتکار خانم تورتون، که داشت مثل همیشه کلاهش را برمیداشت تا سر کچلش را بخاراند.
جودیآبــوت
رحم یعنی توانایی، و حق اینو داری که کسی رو اذیت کنی، یا عذاب بدی، ولی خودت انتخاب میکنی این کار رو نکنی.
Elham jannesari
برداشت سیبزمینی کسلکننده، کثیف، طاقتفرسا و سرد بود. خوشم آمد.
ژنرالیسم
بعضی وقتها چیزی که درست است با چیزی که قانونی است فرق میکند.
Kara danvers
«لابد با هم احساس بدبختی کردن بهتر از تنهایی بدبخت بودنه.»
Dayan
من دختر قویای شده بودم که میتوانست ساعتها سخت کار کند. دختر محکمی شده بودم که میتوانست درد شانهها و تاولهای ظاهرشده کف دستش را ندیده بگیرد.
یاسمن
میخواستم فرار کنم.
سوزان گفت: «تحمل کن. تنها کاری که میتونیم بکنیم.»
«یعنی فقط حسش کنیم؟»
Javad Hosseini
اگر چیزی که ازش میترسیدم جانم را نجات میداد چه؟
Moti
خیلی بستگی دارد که خوب را چطور تعریف کنی.
فریبا
شاید همهمون بعد از مرگ بهتر از چیزی بشیم که بودیم. شاید همه بالاخره به بهشت برسیم.
فریبا
همه دارن. زخمهای نامرئی
vania
ما شاید خیلی چیزها بدانیم، ولی لزوماً باورشان نداریم.
mehrsa
اگر چیزی که ازش میترسیدم جانم را نجات میداد چه؟
diyana
«فرض قشنگیه. شاید همهمون بعد از مرگ بهتر از چیزی بشیم که بودیم. شاید همه بالاخره به بهشت برسیم.»
HeLeN
هر کسی خودش انتخاب میکنه چی رو باور داشته باشه.
فریبا
«همه دارن. زخمهای نامرئی.»
فریبا
کلمهها میتوانند خطرناک و نابودگر باشند، به اندازهٔ بمبها.
فریبا
«اگه بدونی مردم فکر میکنن چه چیزهایی لازم دارن تعجب میکنی.»
i_ihash
کلمات را نمیتوانستم ترجمه کنم ولی معنیشان را میدانستم.
یاسمن
کلمهها میتوانند خطرناک و نابودگر باشند، به اندازهٔ بمبها.
mehrsa
حجم
۲۳۲٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۲۰ صفحه
حجم
۲۳۲٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۲۰ صفحه
قیمت:
۹۷,۰۰۰
تومان