بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب بال های آتشین؛ جلد دوم | طاقچه
تصویر جلد کتاب بال های آتشین؛ جلد دوم

بریده‌هایی از کتاب بال های آتشین؛ جلد دوم

۵٫۰
(۷)
سانی گفت: «می‌دونستم بالأخره میای سراغمون. منظورم اینه که فکر می‌کردم دیروز میای یا امروز صبح یا وقتی طوفان تازه شروع شد. ولی می‌دونستم بالأخره میای. مطمئن بودم که میای.» گِلوری گفت: «منم مطمئن بودم نمیای. مراسم جشن، تاج‌گذاری یا گردن زدن ندارین که حضور سرکار عالیه هم ضروری باشه؟» و بعد پرسید: «اون یه تخمه؟ وای چه سرعتی دارن این دریابال‌ها. پدر خوش‌شانسِ اون بچه کیه؟» سونامی گفت: «گِلوری، خواهش می‌کنم این‌قدر به من نیش و کنایه نزن.»
wall_e
سونامی به دوستانش که یکی‌یکی چشم‌هایشان را باز می‌کردند گفت: «نقشه‌تون خیلی احمقانه‌ست.» مثلاً داشت خوش‌حالی‌اش از زنده بودن آن‌ها را پشت مسخره‌بازی مخفی می‌کرد؛ «جدّی این نقشهٔ کی بود؟ استار؟ ببینین، اگه غار پر از آب بشه، اینجا گیر می‌افتین. حتی اگه آب فقط تا کِلِی بیاد بالا، اون نمی‌تونه تا تموم شدن طوفان نفسش رو حبس کنه. چرا نرفتین یه غار دیگه؟» گِلوری با لحن سردی گفت: «به‌به، بالأخره شاهزاده‌خانم یه وقتی رو هم به ما اختصاص دادن.» سونامی با ناراحتی گفت: «فقط یه روز پیشتون نبودم ها. مادرم سرم رو شلوغ کرده.» گِلوری گفت: «منّت گذاشتین بالأخره یه سری هم به ما زدین. خیلی خیلی لطف می‌کنین اگه از ایده‌های درخشانتون ما رو هم بی‌نصیب نذارین.» بعد تکانی خورد، گردنش را چرخاند و به اِستارفلایت چشم‌غره‌ای رفت؛ «تا اون پنجه‌های گنده و بوگندوت رو گاز نگرفتم از روی من برشون دار.» اِستارفلایت دستپاچه جابه‌جا شد و سانی گفت: «ما نمی‌تونیم جایی بریم. نمی‌تونیم کِلِی رو تنها بذاریم.»
wall_e
سونامی باید بر اقیانوس فرمان‌روایی می‌کرد، نه اقیانوس بر او.
☆پرسابت☆
ملکه کورال چهار طومار گذاشت توی پنجه‌های سونامی و گفت: «اینا طومارهای محبوب منن. امشب می‌تونی همه‌شون رو بخونی. فردا چهارتا دیگه از طومارهای محبوبم رو بهت می‌دم.» سونامی نگران تکرار کرد: «همه‌شون رو امشب بخونم؟» خواندن، تخصص اِستارفلایت بود. سونامی هم از خواندن خوشش می‌آمد، ولی به شرط اینکه داستانش هیجان‌انگیز باشد و دربارهٔ جنگجوهای ماده نوشته شده باشد. سرعت خواندنش زیاد نبود و واقعاً ترجیح می‌داد به‌جای این‌کار با چیزی بجنگد. ملکه کورال یکی از طومارها را بیرون کشید و گفت: «با این‌یکی شروع کن.» داستان شاهزاده‌خانم گمشده بود. سونامی نفس راحتی کشید و گفت: «این رو قبلاً خوندم. این همیشه داستان محبوب من بوده.» ملکه کورال با رضایت گفت: «واقعاً؟» و سونامی بازهم مطمئن بود که آنیمون دارد حرص می‌خورد. ملکه ادامه داد: «این رو من خودم برات نوشتم.» سونامی نگاهی به ملکه و بعد ویرپول و در نهایت به طومار انداخت و پرسید: «شما شاهزاده‌خانم گمشده رو نوشتین؟» ملکه کورال با پنجه به تمام طومارهای توی خمره اشاره کرد و گفت: «همه‌شون رو من نوشتم. من خیلی پرکارم. ویرپول هم بلافاصله صدها نسخه از اینا رو رونویسی می‌کنه و سرتاسر قلمرو دریابال‌ها و هرجای دیگه‌ای توی پیریا که بتونیم پخش می‌کنه.
wall_e

حجم

۶۰۶٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۸۸ صفحه

حجم

۶۰۶٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۸۸ صفحه

قیمت:
۲۴,۰۰۰
تومان