فصلی را که گم شد
در خواب پروانهها باید جست!
AmirHossein
هفت پیکر
۱. شبانهی لیلی به بازخوانی قیس
بازو بگشا
ای فیروزه
بر چشمهای تاریکم
سپیدهدم از گور برخاسته
شبنم رنگی
بر پارههای مستولی افشان
چشمی گشوده میشود
هزار نیزه بر جوشن دریا
روان
قلب قیس یورتمه میرود
به دنبال آهو.
پلک بر هم بگذار
و در این دقیقهی آخر
که ماه
در کمین عقرب میخرامد
نگاهم کن و
نَفَسم را بیامرز.
کاربر ۴۳۱۲۱۵۷
ماهِ تلخ
کمان پذیرفتنی!
سلام به انحنای کشیدهات.
ali73
کجا میبری خون مرا
ای بستر آشفته
ای ارس!
ای خجسته ی گذرا!
من از آرامش پهناور درختان
میآیم.
آنجا که
تبرها نیز
رؤیای سبز دارند
سوفی
به هم پیوستم
تارهایی
برای آنکه آواز بخوانی
سوفی
آواز سبز دستت
بهار را بیدار کرده است
تا من در ابدیت زنبقها
از چشمهای تاریکت
عبور کنم.
سوفی
مقصود تویی
هنگام تاری پلکهام.
سوفی