خود را مُرده بپندار. زندگی تو به پایان رسیده. حال، آنچه باقی مانده را به کمال زندگی کن. آنچه از خود نور ندارد، تاریکی میآفریند.
NAVA SH
اِمی و جوزفین را به یاد آوردم که بهخاطر هم از نامیرایی خود گذشته بودند. به یاد کالیپسو افتادم که خانهاش، قدرتهایش و زندگی ابدیاش را رها کرده بود تا فرصتی پیدا کند در جهان بگردد؛ عشق و شاید حتی عجایب مدرسه رفتن در ایندیانا را تجربه کند.
mobina
خود را مُرده بپندار. زندگی تو به پایان رسیده. حال، آنچه باقی مانده را به کمال زندگی کن. آنچه از خود نور ندارد، تاریکی میآفریند.
mobina
معلومه که تلهست
وقتی این پیداش میشه، همیشه تلهست
تلهخانوم با اون قیافهٔ تلهایش
کاربر ۱۶۲۰۱۴۴
گفتم: «بنگر.»
کومودوس و افرادش میتوانستند رویشان را برگردانند. این کار را نکردند. آنها از سر غرور و تکبر، این مبارزه را پذیرفتند.
بدنم داغِ داغ شد؛ هر ذرهٔ وجودم در واکنشی زنجیرهای برافروخت. مثل قدرتمندترین لامپ جهان، اتاق را غرق روشنایی کردم. به نور خالص تبدیل شدم.
کمتر از یکهزارم ثانیه دوام آوردم. بعد، جیغوداد شروع شد.
کاربر ۱۶۲۰۱۴۴