بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب زندان عروسک | طاقچه
تصویر جلد کتاب زندان عروسک

بریده‌هایی از کتاب زندان عروسک

نویسنده:تیاری جونز
انتشارات:انتشارات خوب
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۵از ۲ رأی
۳٫۵
(۲)
آن روز عصر دلم را شکست؛ مثل خواننده‌ای که با قدرت فریادش می‌تواند شیشه را هم بشکند.
Faranak_naseri_
وطن جایی نیست که آدم به دنیا می‌آید، جایی است که آدم در آن بار می‌آید. همان‌قدر می‌توانی وطنت را انتخاب کنی که خانواده‌ات را. در بازی پوکر، پنج ورق به تو می‌دهند؛ سه‌تا را می‌توانی بازی کنی، اما دوتا را باید نگه داری: خانواده و وطن.
nina61
وطن جایی نیست که آدم به دنیا می‌آید، جایی است که آدم در آن بار می‌آید. همان‌قدر می‌توانی وطنت را انتخاب کنی که خانواده‌ات را
Faranak_naseri_
عشق در زندگی آدم جا باز می‌کند. بی‌آنکه ببینی، در بدنت جا باز می‌کند، تمام رگ‌هایت را به مسیر تازه‌ای هدایت می‌کند و درست پهلوبه‌پهلوی قلبت می‌تپد. وقتی می‌رود، دیگر هیچ‌چیز کامل نیست. قبل از دیدنت تنها نبودم، اما حالا آن‌قدر تنهایم که با دیوارها حرف می‌زنم و برای سقف آواز می‌خوانم.
Faranak_naseri_
وقتی یک زن جلوی ورودت را می‌گیرد، باز کردن قفل اجازه نمی‌دهد دوباره وارد شوی
Faranak_naseri_
آنچه برای تو اتفاق می‌افتد وابسته به تو نیست، تنها نیمی از آن به تو مربوط می‌شود. تنها از آن تو نیست.
اِلی

حجم

۳۲۰٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۳۶ صفحه

حجم

۳۲۰٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۳۶ صفحه

قیمت:
۲۶,۰۰۰
تومان