بریدههایی از کتاب در ستایش رنج
۳٫۵
(۱۳)
اگه درد کشیده باشی، یه چیزی توی زندگیت داری. یه درکی به دست آوردهای، اینجاست که همدردی وجود داره. اینه که تو رو انسان عمیقتر و غنیتری میکنه.
pejman
همهٔ ما اندوه و رنج را تجربه خواهیم کرد، این بخشی از انسان بودن است.
ziiinat
ما داریم تو افسانهای زندگی میکنیم که اصلاً وجود نداره. تصور میکنیم چیزهای قطعیای وجود داره، دروغی جمعی که توش زندگی میکنیم، به همین بزرگی.
پویا پانا
توی درد، لذت هم هست. نمیتونی فقط با این یه فکر زندگی کنی که زندگی خوبه یا زندگی بده یا زندگی غمانگیزه. همهٔ اینها هست. و اونقدر آدمهای خوب توی دنیا هستن، درواقع اونقدر مهربونی هست که همهجا پره.
pejman
همهٔ ما اندوه و رنج را تجربه خواهیم کرد، این بخشی از انسان بودن است.
forogh.m
وقتی حادثهای ناگوار زندگی کسی را کلاً تغییر میدهد، معمولاً همان اول یا در آخر از هم میپاشد ــ و بهطور باورنکردنی ــ اکثر افراد با حال عادی جدید خو میگیرند. اما مدتزمانی که افراد در مرحلهٔ اول سپری میکنند و میزان خو گرفتن آنها با مرحلهٔ دوم بهطور قابلتوجهی تفاوت میکند. چرا برخی افراد طولانیتر و برخی کوتاهتر در آشفتگی میمانند؟ چه عواملی احتمال سازگاری را بیشتر میکند؟
Hopefull_librarian
مدام با خودم میگفتم: چرا ما؟ خیلی سریع، افکارم رو جهت میدادم و دوباره میگفتم: چرا ما نه؟ مگه ما چهچیز خاصی داریم؟ گاهی فکر میکنم میتونیم طوری زندگی کنیم که انگار توی یه حباب خاص هستیم و دنیا دور ما میچرخه. باید به این تشخیص میرسیدم که داشتن یه زندگی خوب و انجام کارهای درست لزوماً به این معنی نیست که زندگیمون رو از شر هر بلا و مصیبتی حفظ کردهایم و ایمنیم. ما هم درست مثل همهٔ افرادی که روی این کرهٔ خاکی زندگی میکنن آسیبپذیریم و این یه واقعیت وحشتناک و روشنگره.»
Hopefull_librarian
اگه درد کشیده باشی، یه چیزی توی زندگیت داری. یه درکی به دست آوردهای، اینجاست که همدردی وجود داره. اینه که تو رو انسان عمیقتر و غنیتری میکنه.»
forogh.m
روزی که زندگی زیرورو میشود، معمولاً درست مثل روزهای دیگر است، مثل همهٔ صبحهای دیگر چشم باز میکنید، از تخت بیرون میآیید، صبحانه میخورید، لباس میپوشید و با ذهنی درگیر از خانه بیرون میروید. وقتی در را پشتسرتان میبندید، بهندرت دلهره دارید که مبادا چیزی درست نباشد. بعدها، وقتی قرار باشد ماجرا را تعریف کنید، از همان چیزهای عادی فریبنده شروع خواهید کرد، چیزی که الان باورنکردنی است.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
کدام خانوادهای تصور میکند فرستادن پسرشان به کریکت بهجای فوتبال تصمیمی است دربارهٔ طول عمر او؟ چهکسی میتواند زندگی را طوری بگذراند که گویی خوردن یک نوشیدنی گرم با یک دوست میتواند مسئلهٔ مرگ و زندگی باشد؟ همهٔ ما روزانه، در هر لحظه، بدون فکر کردن، چنین تصمیمهایی میگیریم که خوشبختانه از اینکه ممکن است به چه بینجامد ناآگاهیم.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
حوادث خبری اواخر سال ۲۰۱۴ به همهٔ ما نشان داد زنده بودن چقدر مهم و همزمان نعمتی بزرگ و حقیقتی هولناک است: ما هیچوقت حتی از یک لحظهٔ بعدمان خبر نداریم.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
این غافلگیرم میکرد که لوئیزا ترکیب بینظیری از باورها داشت. او با این اعتقاد که کنترل همهچیز در دست خداست زندگی میکرد، بااینحال به این درک هم رسیده بود که همهچیز شکننده و نامعلوم است، گویی خدایی وجود ندارد و همهچیز تصادفی است. بیتردید اعتقادش هرچه باشد تابآوری خارقالعادهای به او داده است که یکی پس از دیگری ورقهای بد زندگی را برمیگرداند.
Hopefull_librarian
زمانی که مغز ما اطلاعات معنیداری دریافت میکند، درست مثل زمانی که میلی را پاسخ گفته باشد، دوپامین ترشح میکند، مادهای که سرخوشمان میکند. با ترشح دوپامین بدن احساس آرامش، رضایت، راحتی، آسایش و امنیت را تجربه میکند؛ برعکس، عدمقطعیت به درد نزدیکتر است و بدن سعی میکند از آن دوری کند. افراد آستانهٔ تحمل متفاوتی نسبت به عدمقطعیت دارند؛ مثلاً کسی که اختلال روانرنجوری و وسواس فکری و عملی دارد بیزاری شدیدی نسبت به آن نشان میدهد.
تعصب انسان نسبت به پیشبینیپذیری باعث میشود که در دنیای پیرامونمان دنبال علتها و معلولها باشیم، حتی در چیزهایی که توضیح سادهای ندارد. این باور که هرچیز علتی دارد فکری اطمینانبخش است، انگار جایی آن بیرون نقشهای قبلی وجود دارد که مسیر زندگی را به ما دیکته میکند، حتی اگر قادر به دیدنش نباشیم
Hopefull_librarian
پرسیدم: «آیا واقعاً معتقدی خدا وجود داره؟»
پاسخ داد: «من واقعاً معتقدم خدا وجود داره. درواقع سؤالت اینه که چرا من ایمان دارم؟ و پاسخ این سؤال منشائی بیرونی و درونی داره. بیرونی چون ازنظر من اعتقاد به مسیحیت در دنیا نسبت به موارد دیگه معنای بیشتری داره؛ و منشأ درونی چون با تجربه به اون رسیدهام. ایمان من نهتنها ازنظر نظری بلکه قلبی و دلی برام معنا داره.»
مرگ بث باعث شد که مایکل به باور عمیقتری برسد و به اعتقاداتش بیشتر یقین پیدا کند. همانطور که او اشاره کرد، دیگران ممکن است تجربهٔ دقیقاً برعکسی داشته باشند. ممکن است با یک تجربهٔ غمانگیز، باورها و اعتقادات گذشتهشان رنگ ببازد.
Hopefull_librarian
در سرود جان، داستانی از حضرت مسیح در آرامگاه لازاروس، جایی که مسیح عصبانیه و گریه میکنه، هست. داستان دیگهای هم از مسیح در جای دیگهای هست که ملاقاتش با مردی ناخوش رو نقل میکنه، فعلی که در یونانی براش استفاده شده همون فعلیه که برای خرناسه کشیدن اسب عصبانی استفاده میشه. [توی این داستانها] این نکته وجود داره که ایرادی نداره، و حتی درسته که بگیم یه چیزهایی نباید اینطوری باشن. به نظر من، اینها قصههای خیلی قویای هستن. فکر میکنم وقتهایی که اوضاع بدی داشتهام، این [داستانها] خیلی برام مهم بوده.»
Hopefull_librarian
مایکل با پاسخی که داد باعث شد چیزی در ذهنم جرقه بزند. توضیحات علمی صرفاً میتواند پیشینه و زمینهای برای داستان موردعلاقهٔ من باشد. زیستشناسی تکاملی روش بسیار مهمی برای درک عملکرد و احساس انسان است، اما چگونگی به وجود آمدن این احساسات واقعاً برایم جالب است. اینکه لوئیزا باور دارد گروگانگیری و بیماری اماس باعث قویتر شدنش شده است یا اینکه مایکل احساس میکند مرگ همسرش اعتقادات او را عمیق کرده است همگی طبق آنچه تحقیقات نظری در مسیر درک انسان نشان داده است حقیقت دارد.
Hopefull_librarian
محققان ثابت کردهاند که هرقدر تماس و برخورد مردم با تصاویر مربوط به فاجعه بیشتر باشد، به همان نسبت بیشتر دچار پریشانی روانی و اختلال در سلامتی میشوند. جالب است افرادی که تماس مستقیمی با فاجعه نداشتند نیز همین نشانهها را داشتهاند. هم تماس مستقیم و زنده با واقعه و هم ارتباط ویدئویی ارتباط معنیداری با علائم سندروم اضطراب پس از فاجعه دارد، مثل یادآوری واقعه (تکرار شدن غیرقابلکنترل آنچه رخ داده در ذهن افراد) و ترس شرطیشده (یک ترس آموخته از فعالیتهایی که با تروما رابطه دارد، مثلاً حضور در جاهای شلوغ).
Hopefull_librarian
خبر خوب این است که معمولاً جوامع بسیار تابآورند. تعداد افرادی که دچار استرس شدید میشوند پایین و روند بهبودی بسیار سریع است. اکثر ما قابلیت سازگاری و انطباق داریم و پس از یک دورهٔ کوتاه پریشانی به حالت اولیهٔ خود برمیگردیم. عوامل مشخصی وجود دارد که میتواند به ما کمک کند تا این بازگشت را مؤثرتر انجام بدهیم. ما به حمایت یک مقام مسئول احتیاج داریم که بتواند شرایط را کنترل کند. باید در این میان شخصی فضای همبستگی برایمان ایجاد کند و ما را بهسمت جنبههای مثبت هدایت کند. باید کسی از احساس و احوالاتمان بگوید و به ما اطمینان دهد که همهچیز سر جایش برخواهد گشت. بهعبارتدیگر، به رهبرانی قدرتمند نیاز داریم.
Hopefull_librarian
زمانی که جیمز در کوهستان دوام آورد قطعاً مثل معجزه بود، البته که برخی از جوانبش قابلشرح است. مطالعات پزشکیاش دانش ضروری برای بقا را در اختیارش گذاشته بود ـ مثلاً بدون ذوب کردن، برف را نمیخورْد و بهقدری آهسته آن را میبلعید تا دمای داخلی بدنش کاهش پیدا نکند. میدانست که بیشترین دمای بدنش را ازطریق سرش از دست میدهد، بنابراین با حوله و لباس سرش را پوشاند. نهتنها ویژگیهای جسمیاش، بهخصوص تناسب اندام، بلکه مقاومت ذهنیاش هم کمکش کرد. امید به زنده ماندن را در دلش روشن کرد و روشن نگه داشت. جیمز رابطهٔ خوبی با خانواده، دوستان و نامزدش داشت، بنابراین تا جایی که جوهر قلم یاری میکرد از عشقی که به آنها داشت برایشان نوشت. تا جایی که میتوانست لحظات خوش زندگی را با تمام جزئیاتشان در ذهن مرور کرد. وقتی ناامیدی سراغش میآمد، چوب عطر اولد اسپایس را مقابل بینیاش میگرفت، چون خانه را به یادش میآورد. بهعنوان یک مسیحی، ساعتها دعا میکرد.
Hopefull_librarian
زمانی که جیمز در کوهستان دوام آورد قطعاً مثل معجزه بود، البته که برخی از جوانبش قابلشرح است. مطالعات پزشکیاش دانش ضروری برای بقا را در اختیارش گذاشته بود ـ مثلاً بدون ذوب کردن، برف را نمیخورْد و بهقدری آهسته آن را میبلعید تا دمای داخلی بدنش کاهش پیدا نکند. میدانست که بیشترین دمای بدنش را ازطریق سرش از دست میدهد، بنابراین با حوله و لباس سرش را پوشاند. نهتنها ویژگیهای جسمیاش، بهخصوص تناسب اندام، بلکه مقاومت ذهنیاش هم کمکش کرد. امید به زنده ماندن را در دلش روشن کرد و روشن نگه داشت. جیمز رابطهٔ خوبی با خانواده، دوستان و نامزدش داشت، بنابراین تا جایی که جوهر قلم یاری میکرد از عشقی که به آنها داشت برایشان نوشت. تا جایی که میتوانست لحظات خوش زندگی را با تمام جزئیاتشان در ذهن مرور کرد. وقتی ناامیدی سراغش میآمد، چوب عطر اولد اسپایس را مقابل بینیاش میگرفت، چون خانه را به یادش میآورد. بهعنوان یک مسیحی، ساعتها دعا میکرد.
Hopefull_librarian
میپرسم: «فکر نمیکنی این حادثه میراث روانی پایداری برات گذاشته؟»
جیمز میگوید: «ایمانم به مسیحیت میراث پایدار این ماجراست. به نظرم ماهیت ایمان داشتن اینه که یه عالم شک داشته باشی، خصوصاً اگه کار علمی بکنی، اما وقتی که به عقب برمیگردم و فکر میکنم، مطمئن میشم که ایمان داشتن چیز خارقالعادهایه. این تنها توضیحیه که دارم.»
جیمز هم، درست مثل لوئیزا، ایمان دارد، اما هیچ توهمی ندارد که خدا او را انتخاب کرده است. وقتی از او میپرسم که فکر نمیکند که خدا برای هدفی والا او را نجات داده است، میخندد.
میگوید: «نه.»
Hopefull_librarian
اگه درد کشیده باشی، یه چیزی توی زندگیت داری. یه درکی به دست آوردهای، اینجاست که همدردی وجود داره. اینه که تو رو انسان عمیقتر و غنیتری میکنه.»
Hopefull_librarian
عوامل مؤثر بر انطباق با تغییرات به سه گروه تقسیم میشوند: ماهیت خود واقعه، ژنتیک ما و باورهای درونیمان دربارهٔ کارکرد جهان که اساساً ازطریق پیشینهٔ فردی شکل میگیرد.
Hopefull_librarian
علاوهبر خود واقعه، بیولوژی و ویژگیهای شخصیتی موروثی ما چهل تا پنجاه درصد تعیینکنندهٔ میزان سازگاری یا عدمسازگاریمان با شرایط مختلف است.
Hopefull_librarian
تلاش برای پیدا کردن هدف در دل رنج چیز تازهای نیست؛ رنج بهاندازهٔ انسان قدمت دارد و تلاش برای شرح آن همانقدر قدیمی و کهن است. کتاب خدا سرشار از داستانهایی است که خداوند بندگانش را با امتحان و عذاب میآزماید و میآموزد. مشهورترینِ این داستانها، داستان ایوب در تورات است، مردی موفق و پرکار که مجموعهبلاهایی مثل از دست دادن ثروت، فرزندان و سلامتی بر سرش هوار میشود. ایوب تلاش میکند علت بدبیاریهایش را بفهمد و بالاخره متوجه میشود که خدا هم در پیروزیها و هم در غمهای زندگی با اوست.
عالیترین آثار ادبی سکولار جهان هم رویدادی متحولکننده دارد که شخصی را دگرگون میکند. در داستان مرگ ایوان ایلیچ از تولستوی، ایوان دراثر یک بیماری از پای میافتد و هنگامی که در حال مرگ است، یک خدمتکار مهربان به او کمک میکند تا متوجه شود که خودخواهانه و نه با شفقت و مهربانی زندگی کرده است.
Hopefull_librarian
حجم
۲۵۲٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۲۴ صفحه
حجم
۲۵۲٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۲۴ صفحه
قیمت:
۵۵,۰۰۰
تومان