
بریدههایی از کتاب تماشایی
۴٫۳
(۱۱)
گیرم که بمانیم بر آن پیمان هم
گیرم برویم تشنه در میدان هم
دینی دارد حسین بر گردن ما
دینی که ادا نمیشود با جان هم
چوغورک
من آن نهال انارم به سبزیام منگر
که تازه قصّهی خون جگر شروع شده
اِیْ اِچْ|
او جز دل تنگ مبتلا هیچ نبود
جز پای سفر، دست دعا هیچ نبود
در خلوت من خداست، من هم هستم
در خلوت او غیر خدا هیچ نبود
هیچ
رها خواهم شد از دنیا
که چون زندانِ تودرتوست
عسل
شیرینی آزادی از سلّولهای کوچک کندوست
سرباز روح الله
مرگ هم
آنچنانکه فکر میکنی
مرگ نیست
مرگ ادامهی همین
شادی و غم است
غم مخور
سادگی مکن
زندهزنده مردگی مکن
|ݐ.الف
گفتی که چگونه میتوان شاعر شد؟
با خویش دلی شکسته داری یا نه؟
komeilrezazadeh
عمر آینهی عذاب شد بعداز تو
دلتنگی ما کتاب شد بعداز تو
ای گرمترین سلام دنیا! برگرد
سرما سر ما خراب شد بعداز تو
khorasani
از گلوی دشمنانت تیغ اگر برداشتی
لااقل آن را به قلب دوستان خود مزن
komeilrezazadeh
خدایا حکمت دلبستنم را دیر فهمیدم
مقدّر کرده بودی دلبریدن را بیاموزم
saqqa
ای نابترین صبح خداوند! بیا
ای نور دریچههای پیوند! بیا
آن آینههای صاف را یادت هست؟
آن آینهها خاک گرفتند بیا
Aseman📚🌿🌦
غم مخور
سادگی مکن
زندهزنده مردگی مکن
نقدی
ای خسته نشسته! اسب رفتن زین کن
خود را به بهشت تازهای آذین کن
اینبار اگر بار امانت دادند
ای روح! تو اندکی سبکسنگین کن
هیچ
کسی باید از عشق صحبت کند
که خود را مهیّای غربت کند
دلم را به دیوانگی میبرند
اگر بر تو ای گل، دلالت کند
ملالی ندارم؛ بهجز دوریات
چه باکم که عالم ملامت کند
مرا از تو و مرگ، ترسانْد عقل
که او را خداوند رحمت کند
بدون تو ای عشق، کفر است دین
یکی واعظان را نصیحت کند
saqqa
نه! صدای ما به هیچکس نمیرسد
مثل ماهیان
نعش ما بهروی آب
اوّلین و آخرین صدای ماست
آفتاب
ایستاده است
ایستاده است
ایستاده است
آن درخت پیر سالهای سال
در مسیر رفتن تو
با امید دیدن دوبارهات
...
بازگشتهای
بیخبر
با تبر
آفتاب
برخیز! نبینم که سرت پایین است
برخیز و بجنگ! راه دریا این است
از رو مرو ای رود، مدارا کن باز
هرچند که با تو صخره سرسنگین است
رویای ناتموم
ای عشق! به جسم خسته جانی بفرست
تنگ است جهان ما جهانی بفرست
ما خاک بهاندازهی مردن داریم
تا زنده شویم آسمانی بفرست
Aseman📚🌿🌦
با خود بنشین و صحبتی داشته باش
اشکی بفشان طراوتی داشته باش
این شاخه به آن شاخه پریدن تا کی؟
گاهی قفسی، فراغتی داشته باش
Aseman📚🌿🌦
افسوس هرآنکه را صدا کردم رفت
با هرکه نگاهی آشنا کردم رفت
چون خاک در این زمانهی تنهایی
آغوش بهروی هرکه وا کردم رفت
Aseman📚🌿🌦
پلکی به تماشای خودت هم وا کن
komeilrezazadeh
بر سر سجّادهام به گریه نشسته
راز و نیاز شبانهای که ندارم
saqqa
بی سیروسلوک، جان چه معنا دارد؟
انسان بی آرمان چه معنا دارد؟
این سوختهنردبان افتادهبهخاک
جز حسرت آسمان چه معنا دارد؟
khorasani
ای نابترین صبح خداوند! بیا
ای نور دریچههای پیوند! بیا
آن آینههای صاف را یادت هست؟
آن آینهها خاک گرفتند بیا
نقدی
ای مانده به شانههایتان بار گران
ای چشم بهراهتان دمادم نگران
پیچیده صدای رنجتان در معدن
ای کارگران! کارگران! کارگران
رویای ناتموم
خدایا حکمت دلبستنم را دیر فهمیدم
مقدّر کرده بودی دلبریدن را بیاموزم
Aseman📚🌿🌦
ای کاش که این نگاه را هم ببری
سوز غم و دود آه را هم ببری
Aseman📚🌿🌦
گیرم قفس است این جهان، خوش دارم
در کنج قفس پرندهی او باشم
سپهر
بر ما عزا گرفته جهان، گرچه زندهایم
با رنگ مرگ طی شده عمر زیادمان
دنیا حباب بود سراسر سراب بود
ای عشق راستین، برس آخر به دادمان
سرباز روح الله
به تن پوشیده دنیا جامه و زیور، حریر و زر
ولی بااینهمه، اندازهی حسرتکشیدن نیست
کمی از چشم کالاهای رنگارنگ پنهان شو
تو خود را بیبها مفروش، خیری در خریدن نیست
سرباز روح الله
حباب را
همینکه چند لحظه جاودانگی کند
بس است
همینکه روی موج یاد تو
هوایی شهادتم
مقدّس است
سرباز روح الله
حجم
۶۸٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه
حجم
۶۸٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه
قیمت:
۳۸,۴۰۰
تومان