بریدههایی از کتاب زندگی کن! (جلد اول)
۳٫۲
(۱۰)
اینگونه به زندگی نگاه کنید:
مرد را به عقلش، نه به ثروتش.
زن را به وفایش، نه به جمالش.
دوست را به محبتش، نه به کلامش.
عاشق را به صبرش، نه به ادعایش.
مال را به برکتش، نه به مقدارش.
خانه را به آرامشش، نه به اندازهاش.
اتومبیل را به کاراییاش، نه به مدلش.
غذا را به کیفیتش، نه به کمیتش.
درس را به استادش، نه به سختیش.
دانشمند را به علمش، نه به مدرکش.
مدیر را به عملکردش، نه به جایگاهش.
نویسنده را به باورهایش، نه به تعداد کتابهایش.
شخص را به انسانیتش، نه به ظاهرش.
دل را به پاکیش، نه به صاحبش.
جسم را به سلامتیش، نه به لاغریش.
سخنان را به عمق معنایش، نه به گویندهاش.
معین
گفتم: «مثلا اگر همین حالا این خانه آتش بگیرد و فقط مجبور باشید که یک چیز را با خودتان ببرید، کدامیک از این چیزها را انتخاب میکنید؟»
ژان کوکتو قدری مکث کرد، سپس با اعتماد به نفس همیشگیاش گفت: «آتش را انتخاب میکردم!»
kaito
دوستت اگه تنهاست، اگه غم داره توی دلش، اگه میبینی زل زده به مونیتورش و هر از گاهی میخنده، از اون تلخاش؛ تو هواشرو داشته باش و تنهاش نذار.
باور کن روزی هزار بار میمیره، کسی که فکر میکنه برای کسی مهم نیست...
معین
«نورمن وینسنت پیل» را برای اوّلینبار هنگامی دیدار کردم که ۸۶ ساله بود. آنچه در خصوص او مرا بیش از هر چیز دیگر شگفتزده کرد، دلبستگی و هیجان وی برای آغاز روز جدید بود!
ــ چرا؟!
برای اینکه هرگز نمیدانست در آن روز چه چیز تازهای خواهد آموخت. او بارها میگفت: «هنگامی که از یاد گرفتن باز بایستم، دست و پایم را به سمت قبله بکشید؛ چون دیگر مردهام!»
او تا آخرین لحظات زندگیاش (در سن ۹۵ سالگی) در حال آموختن بود.
زمانی که از یادگیری بازماندید،
به رشد خود پایان دادهاید.
کنت بلانکارد
معین
پیر عاقل تبسمی کرد و گفت: بدانید که در طول زندگیتان لحظاتی رخ میدهد که از یکدیگر تا سرحد مرگ متنفر خواهید شد و اصلا هیچ نشانهای از علاقه الانتان در دل خود پیدا نخواهید کرد و حتی حاضر نخواهید بود که یک لحظه چهره همدیگر را ببینید! در آن لحظات سخت، عجله نکنید و بگذارید ابرهای ناپایدار نفرت از آسمان عشق شما پراکنده شود و دوباره خورشید محبت بر کانون گرمتان پرتو افکنی کند.
در آن ایام، اصلا به فکر جدایی نیفتید و بدانید که «تا سرحد مرگ متنفر بودن» تاوانی است که برای «تا سرحد مرگ دوست داشتن» میپردازید.
حسین آقا
فراموش نکنید که خوشبختی به سراغ کسانی میرود که برای رسیدن به آن تلاش میکنند.
حسین آقا
زنجیر را باور نکن
آزاد شو از بند خویش، زنجیر را باور نکن
اکنون زمان زندگیست، تأخیر را باور نکن
حرف از هیاهو کم بزن، از آشتیها دم بزن
از دشمنی پرهیز کن، شمشیر را باور نکن
خود را ضعیف و کم ندان، تنها در این عالم ندان
تو شاهکار خلقتی، تحقیر را باور نکن
بر روی بوم زندگی، هر چیز میخواهی بکش
زیبا و زشتش پای توست، تقدیر را باور نکن
تصویر اگر زیبا نبود، نقاش خوبی نیستی
از نو دوباره رسم کن، تصویر را باور نکن
خالق تو را شاد آفرید، آزادِ آزاد آفرید
پرواز کن تا آرزو، زنجیر را باور نکن
حسین آقا
تمام غصهها دقیقآ از همانجایی آغاز میشوند که ترازو برمیداری و میافتی به جان دوست داشتنت...
mahani
نسل دوستداشتنی
از پیرمرد و پیرزنی پرسیدند: «شما چطور ۶۰ سال با هم زندگی کردید؟»
گفتند: «ما متعلق به نسلی هستیم که وقتی چیزی خراب میشد، تعمیرش میکردیم نه تعویضش...!»
وقتی به مسئله مشکلی برخورد کردید،
سعی کنید آن را حل کنید، نه اینکه صورت مسئله را پاک کنید!
حسین آقا
یک روز صبح، زنی از خواب برخاست و پس از نگریستن به خود در آینه متوجه شد که روی سرش سه تار مو بیشتر باقی نمانده است. او بدون آنکه آرامش خود را از دست بدهد، فکری کرد و با لبخند به خود گفت: «امروز موهایم را میبافم.» سپس سهتار موی خود را بافت و روزش را به خوبی سپری کرد.
روز بعد وقتی از خواب بیدار شد و به تصویر خود در آینه نگاه کرد، متوجه شد که روی سرش دو تار مو بیشتر نیست. دوباره لبخندی زد و با خود گفت: «امروز موهایم را فرق از وسط میکنم.» آن کار را کرد و روز خوشی را گذراند.
روز بعد که از خواب بیدار شد، پس از دیدن خود در آینه دریافت که فقط یک تار مو روی سرش باقی مانده است. اینبار هم لبخندی زد و گفت: «امروز موهایم را دُم اسبی میکنم.» آنکار را کرد و روز زیبایی را پشتسر گذاشت.
روز بعد که از خواب بیدار شد، پس از دیدن تصویر خود در آینه دریافت که دیگر هیچ مویی روی سرش باقی نمانده است. با خوشحالی به خودش گفت: «به به! بهتر از این نمیشود؛ چون امروز دیگر مجبور نیستم موهایم را درست کنم!»
معین
به کسانی که به شما حسودی میکنند، احترام بگذارید! زیرا آنها کسانی هستند که از صمیم قلب معتقدند شما بهتر از آنانید.
معین
امروز هرگاه خواستید کلمهای ناخوشایند به زبان آورید، به کسانی فکر کنید که قادر به حرف زدن نیستند.
قبل از اینکه بخواهید از مزه غذایتان شکایت کنید، به کسی فکر کنید که اصلا چیزی برای خوردن ندارد.
قبل از اینکه از همسرتان شکایت کنید، به کسی فکر کنید که برای داشتن یک همدم، به درگاه خدا دعا میکند.
امروز پیش از آنکه از زندگیتان شکایت کنید، به کسی فکر کنید که خیلی زودهنگام به بهشت رفته است.
قبل از آنکه از فرزندانتان شکایت کنید، به کسی فکر کنید که آرزوی بچهدار شدن دارد، امّا عقیم است.
حسین آقا
قبل از آنکه شکایت کنید که چرا کسی خانهتان را تمیز نکرده، به آدمهایی فکر کنید که مجبورند شب را در خیابان بخوابند.
پیش از نالیدن از مسافتی که مجبورید رانندگی کنید، به کسی فکر کنید که مجبور است همان مسیر را پیاده طی کند.
و پیش از آنکه از شغلتان خسته شوید و از آن شکایت کنید، به افراد بیکار و ناتوان و کسانی فکر کنید که در آرزوی داشتن شغل شما هستند.
آری ــ زندگی یک نعمت است.
از آن لذت ببرید.
آن را جشن بگیرید و ادامهاش دهید...
حسین آقا
«نورمن وینسنت پیل» را برای اوّلینبار هنگامی دیدار کردم که ۸۶ ساله بود. آنچه در خصوص او مرا بیش از هر چیز دیگر شگفتزده کرد، دلبستگی و هیجان وی برای آغاز روز جدید بود!
ــ چرا؟!
برای اینکه هرگز نمیدانست در آن روز چه چیز تازهای خواهد آموخت. او بارها میگفت: «هنگامی که از یاد گرفتن باز بایستم، دست و پایم را به سمت قبله بکشید؛ چون دیگر مردهام!»
او تا آخرین لحظات زندگیاش (در سن ۹۵ سالگی) در حال آموختن بود.
حسین آقا
هیچ چیز در این جهان چون آب، نرم و انعطافپذیر نیست؛ با این حال برای حل کردن آنچه سخت است، چیز دیگری یارای مقابله با آب را ندارد!
نرمی بر سختی غلبه میکند و لطافت بر خشونت. همه این را میدانند، ولی کمتر کسی به آن عمل میکند!
حسین آقا
در دنیا اگر خودت را مهمان حساب کنی و حق تعالی را میزبان، همه غصهها میروند.
چون هزار غصه به دل میزبان است که دل مهمان از یکی از آنها خبر ندارد.
هزار غم به دل صاحبخانه است که یکی به دل مهمان راه ندارد.
در زندگی خودت را مهمان خدا بدان تا راحت شوی.
اگر در مهمانی یک شب بلایی به تو رسید، شلوغ نکن و آبروی صاحبخانه را حفظ کن.
ما در دنیا و آخرت مهمان خدا هستیم؛ آداب مهمانی را باید رعایت کرد.
حسین آقا
ــ سه چیز را با احتیاط بردار:
قدم، قلم و قسم.
ــ سه چیز را پاک نگهدار:
جسم، لباس و خیال.
ــ سه چیز را به کار بگیر:
عقل، همت و صبر.
ــ از سه چیز خود را دور نگهدار:
افسوس، فریاد و نفرین.
ــ سه چیز را آلوده نکن:
قلب، زبان و چشم.
kaito
حجم
۹۷٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۴۷ صفحه
حجم
۹۷٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۴۷ صفحه
قیمت:
۳۰,۰۰۰
تومان