تجربه، مطلقاً به کار عاشق نمیآید. کسی که تجربه دارد قبل از هر چیز میداند که نباید عاشق بشود. تجربه، عشق را باطل میکند. بنابراین، تجربه، کلّ زندگی را باطل میکند. عشق، چیزیست یگانه و یکباره، امّا تجربه یعنی تکرار، یعنی بیش از یک بار. عاشقشدن، شرط اوّلش، بیتجربگیست _آلّا!
فخری
کم برای خودت نخواه، زیاد برای دیگران؛ زیاد برای خودت نخواه، کم برای دیگران. زیاد برای همگان، و در کنار همگان برای خودت.
fati
دختر سیاسی، بهتر از پسر سیاسیست. مردان، اِنگار که برای حضور در معرکهٔ سیاست به دنیا میآیند؛ امّا زنان، بر این میدان منّت میگذارند که پا در آن مینهند. هر جا زنی هست که بهخاطر عدالت میجنگد، آنجا عِطری پیچیدهاست شیرین و شورانگیز و بهشتی.
فخری
من میتوانم برای این مردم باشد؛ امّا هرگز نمیتوانم با این مردم باشم.
فخری
جوان، اشتباه میکند و جهان را به پیش میراند.
پیر، خطا نمیکند و دنیا را به جانبِ توقّف میکشاند.
fati
رؤیا، جوانان را فداییِ حزب میکند نه واقعیت،
فخری
مردم، به دلیل دردهایشان به حزب میپیوندند، نه به دلیل سلامتشان؛ به دلیل نیازهایشان، نه بینیازیهایشان؛ به دلیل گرسنگی، نه سیریِ بیشازحد؛ و هدف ما، هدف بزرگ ما، گردآوردنِ همهٔ مردم در حزب رهاییبخش تودههاست نه معالجهٔ دلپیچه و اسهال و کچلی و تَراخُم.
فخری
؟ سیاست، یک حرکت ضدّعاطفیست نه یک اقدام عاطفی
فخری
کم برای خودت نخواه، زیاد برای دیگران؛ زیاد برای خودت نخواه، کم برای دیگران. زیاد برای همگان، و در کنار همگان برای خودت.
fati
_ شما و دوستانتان یک حزب را اداره میکنید. چطور ممکن است مسئولان یک حزب نتوانند به سادهترین پرسشهای طرفداران یا مخالفان خود جواب بدهند؟
_ همهٔ اعضاء برای این کار نیستند. بعضیها شُخم میزنند، بعضیها میکارند، بعضیها درو میکنند. اغتشاش در مسئولیتها، اغتشاش در عملکردها را باعث میشود.
fati