ثروت خودنمایانه برای تعداد کمی از مردم
محرومیت برای بسیاری از مردم
سمیرا میرزایی
امیدواریم کودکان امروز در زندگی خود فقط صلح را بشناسند.
سمیرا میرزایی
اگر قدرت داشت، زمان را نگه میداشت، سپیدهدم پیش رو را متوقف میکرد، جلوی خورشید را میگرفت و لحظهای را که باید خداحافظی میکرد، تا ابدیت به تعویق میانداخت.
سمیرا میرزایی
اعتماد حسن تعبیری از عشق بود.
سمیرا میرزایی
خانهٔ هر کسی اسرار خود را همانطور آشکار میکند، که مظنونی گناه خود را، با کوچکترین جزئیات.
سمیرا میرزایی
آیندهای از آزادی برای تمام مردها و زنها، بدون توجه به پیشینه، یا نژادشان. اینجا آزادی شما حقیقی است.
سمیرا میرزایی
اگر عشق ایثار بود، پس تنها عشق حقیقی او برای حکومت بوده است. و حکومت هم، گویی او فرزند محبوبش است، با پاداش و قدرت دادن به او، عاشق او بوده است.
سمیرا میرزایی
گریگوری به خاطر زنی که بهسختی میشناخت زندگی خود را به خطر انداخته بود. حتماً این کنشی از عشق است. بهنظر میرسید عشق با تهور احمقانهاش توصیف میشود.
سمیرا میرزایی
وضعیت هر انسانی با حجم فضاهای خالی اطرافش تعریف میشد.
سمیرا میرزایی
کسانی که بهنظر میرسد بیگناهند، اغلب همانهایی هستند که باید بیشتر مراقبشان باشیم.
سمیرا میرزایی
شاید عشق اینگونه آغاز میشود؟
عشق اینگونه آغاز میشود؛ جملهای احساساتی بود، سازگار با خلقوخوی خیالی کسی که یادداشتهای روزانهٔ بیضرری مینویسد، ولی آن را چنان با دقت پنهان میکند که گویی محتوای آن خیانت و توطئه است. چه کار احمقانه و خطرناکی.
سمیرا میرزایی
شاید اصلاً دشمنی وجود ندارد؟ شاید همه عاشق این حکومت هستند؟ شاید هیچکس آرزوی از بین رفتن کارهای ما را ندارد؟ شغل ما فاش کردن جرم است، نه اینکه ناشیانه امیدوار باشیم جرمی وجود نداشته باشد.
سمیرا میرزایی