یک کتاب، هرچقدر هم که غمانگیز باشد، نمیتواند به غمانگیزی زندگی باشد.
Mohammad
زندگی بیهودگی مطلق است، پوچی، حماقت، رنج بیپایان
Mohammad
من همیشه تنها زندگی کردهام.
ـ چرا؟
ـ نمیدانم. شاید واسه اینکه هیچکس دوست داشتن را یادم نداد.
pejman
آدم تا فکر میکند، دیگر نمیتواند زندگی را دوست بدارد.
pejman
زندگی بیهودگی مطلق است، پوچی، حماقت، رنج بیپایان، ابداع یک ناخدا که رذالتش از فهم فراتر میرود.
pejman
یک کتاب، هرچقدر هم که غمانگیز باشد، نمیتواند به غمانگیزی زندگی باشد.
Dayan
زندگیهایی هست که از غمگینترین کتابها هم غمانگیزترند.
pejman
یک کتاب، هرچقدر هم که غمانگیز باشد، نمیتواند به غمانگیزی زندگی باشد.
pejman
دانستن همهچی از این بهتر است که آدم دائم از خودش سؤال بپرسد.
Dayan
آنوقتها، وقتی رسیدم اینجا، شهر کوچک جذابی بود با دریاچهاش، جنگلش، خانههای قدیمی کمارتفاعش و پارکهای بیشمارش. حالا، یک بزرگراه دریاچه را قطع کرده، جنگل غارت شده، پارکها ناپدید شدهاند و ساختمانهای بلند و تازه، شهر را از ریخت انداختهاند. خیابانهای باریکش تا پیادهروها پر شدهاند از ماشین. جای کافههای قدیمی را رستورانهایی بیسبک یا سلفسرویسهایی گرفتهاند که مردم در آنها سریع غذا میخورند، گاهی حتی سرپا.
کاربر ۳۷۷۹۸۰۷