بریدههایی از کتاب تولد در لس آنجلس
۴٫۵
(۲۴۳)
برخی از مردم ما در این سالها همین رفتارها را از غربیها تقلید میکنند و فکر میکنند این یعنی تمدن، یعنی پیشرفت و بهروزبودن. درحالی که نمیدانند آن چیزی که باعث پیشرفت غرب شده کار و تلاش و نظمشان است، نه بیبندوباری و ولنگاری. اگر قرار بود همهٔ زندگیشان دنبال خوشگذرانی باشند پس کی توانستند پیشرفت کنند؟ اما این حرفها را کسی قبول نمیکند.
Melika_SA
بدیاش این است که برخی از مردم ما در این سالها همین رفتارها را از غربیها تقلید میکنند و فکر میکنند این یعنی تمدن، یعنی پیشرفت و بهروزبودن. درحالی که نمیدانند آن چیزی که باعث پیشرفت غرب شده کار و تلاش و نظمشان است، نه بیبندوباری و ولنگاری. اگر قرار بود همهٔ زندگیشان دنبال خوشگذرانی باشند پس کی توانستند پیشرفت کنند؟ اما این حرفها را کسی قبول نمیکند. تا میخواهی از این حرفها بزنی فوری نق میزنند که خودت رفتهای، خوشگذرانیهایت را کردهای و حالا که به ما رسیدهای دیندار شدهای؛
Ali
چیزی که باعث پیشرفت غرب شده کار و تلاش و نظمشان است، نه بیبندوباری و ولنگاری.
mana.hamzeie
هیچ شهری هیچ مزیتی بر شهر دیگر ندارد، مگر آن شهری که شما بیشترین رشد را در آن داشته باشید.
fati
آن شهر، شهر شیطان است. خود آمریکاییها هم میگویند آنجا «سینسیتی» (شهر گناه) است. تازه آمریکاییهای باکلاس هیچوقت لاسوگاس نمیروند. هیچوقت پایشان را در کازینو نمیگذارند. از خود آمریکاییها خانوادههایی را میشناسم که اگر به آنها بگویی برویم لاسوگاس، انگار به آنها توهین کردهای. میگویند که یعنی چه؟ لاسوگاس یک شهر احمقانه است. شهری است که برای احمقها طراحی شده. من در چنین شهری بروم؟
رز سپید
عربها یک ضربالمثل به این مضمون دارند که اگر به شما حقیقتی را بگویند و قبول نکنید، زمان به شما آن را ثابت میکند.
s.latifi
«خدایا امروز یک پسر آمد و پیشنهاد داد با هم دوست بشویم؛ ولی، من قبول نکردم چون تو گفته بودی نه. فقط حواست باشد، بهجایش توی همین دنیا یک شوهر خوبِ مؤمن به من بدهی که بتواند کمکم کند و ایمانم قویتر شود.»
s.latifi
گاهی در زندگی مردم، هویت و شخصیتشان بهشکلی جا میافتد که به این فکر هم نیفتند که میتوان این هویت را تغییر داد چه رسد به اینکه به فکرشان بیاید «باید» این هویت را تغییر دهند.
alireza brujerdi
اولین جایی که توانستم، خاک ایران را بوسیدم. گفتم: «اینجا خاک ایران است.» حس خاصی به این خاک داشتم و متوجه شدم که ریشهٔ این حس کجاست؛ ریشهٔ عقیدتی است. کسانی روی این بخش از کرهٔ خاکی عقیدهای دارند و خداوند بهخاطر آن عقیده، آنها را انتخاب کرده و مسئولیتهایی به آنها داده است و اگر به آن عقیده پایبند باشند، خداوند پشتیبانشان است و این راه ادامه پیدا میکند. آن عقیده اینجا ریشه دارد و چیزی است که برگش به من رسیده؛ اما ریشهاش اینجاست
sara
تفسیر آقای یوسفعلی را مطالعه کردم که قرآن را به زبان انگلیسی ترجمه کرده و اهل سنت است. ایشان هندی است و قرآن را به زبان انگلیسی ترجمه کرده. خیلی داستانهای جالبی دربارهٔ او هست که من بعد متوجه شدم. تفسیر او هم این است که آیهٔ تطهیر دربارهٔ این پنج نفر است و پنج نفر را در کتابش اسم میبَرد و میگوید: «پیغمبر، داماد پیغمبر، دختر پیامبر، حسن و حسین (ع) را دربرمیگیرد.» این نکته را در تفسیری میگوید که ترجمه کرده و در زیرنویس آورده. جالب بود وقتی این زیرنویس را دیدم به یکی از دوستانم هم که همین کتاب را داشت، نشان دادم. کتاب او این زیرنویس را نداشت. هر دو کتاب هم چاپ عربستان بودند؛ ولی برای من قدیمیتر بود و برای او که اسامی حذف شده بودند، چاپ جدید بود. برای من خیلی تعجبآور بود که اگر درست نبوده، چرا این اسامی را بار قبل در کتاب گذاشتند و اگر درست بوده چرا برداشتند؟
رز سپید
یکی از کارمندهایم به اسم «مهدی» که از اقواممان هم بود خیلی عاشق اینطور برنامهها بود. یکبار گفت: «من از کارهایی که شما میکنید بیزارم. این محدودیتها چیست؟ این چیزها را آخوندها به شما یاد دادهاند و خودشان کارهایی میکنند که من و تو خبر نداریم.» مهدی کلی بدوبیراه گفت و به سبک زندگی من ایراد گرفت. حرفهایش که تمام شد گفتم: «مهدیجان، مسلمانشدن من و تغییر مدل زندگیام حسنی دارد که دستکم نظر خاصی به زن تو ندارم. من میتوانستم نظر خاصی به زنت داشته باشم و یواشیواش با زنت رابطه پیدا کنم.» گفت: «چی؟» گفتم: «بله. یکی از حسنهایی که سبک زندگی من دارد این است که زن تو در امان است. در این شرکت میآید و میرود بدون اینکه کسی به او چنین نگاهی داشته باشد. حالا میگویی بد است؟» گفت: «نه.» دهانش را بست و رفت.
s.latifi
اصولاً توی غرب کسی مدرکمحور نیست. حتی میشود گفت کارمحور یا تجربهمحور هستند. تجربه برایشان مهم است. اینگونه نیست که کسی بگوید فلان مدرک را دارم، پس باید فلان کار را به من بدهید. حتی امروزه هرکسی هم که مدرک میگیرد باز به او میگویند کجا و چه تجربهای داری؟ اگر از مدرکی که گرفته تا زمانی که کار را شروع کرده بیشتر از چند سال بگذرد دیگر آن شخص استخدام نمیشود.
حانیه
امیرالمؤمنین (ع) فرمودهاند: هیچ شهری بر شهر دیگر ترجیحی ندارد، مگر آنکه باعث رشد بیشتر شما شود
Hadis🌸
خدایا چه میشود من از یاران امام زمان (عج) باشم
میگفتم باید قلب یک حیوان را اول با اسم خدا آرام کنی و بعد از ابزار برش برای بریدن رگها استفاده کنی. اینطوری تمام خونی را که میتواند فاسد شود یا توی گوشت بماند و باعث فاسدشدنش شود، به وسیلهٔ قلب بیرون بکشی. چطور میشود این کار را کرد؟ باید سرش را از قسمت عصب قطع کنی. باید رگش را قطع کنی که خون و اکسیژن بهسمت مغز نرود و مغز بتواند با قلب ارتباط داشته باشد و سیگنالی به قلب بفرستد که کمبود اکسیژن دارد، سریعتر پمپاژ کن و بعد قلب فقط پمپاژ میکند و اینطوری تمام مویرگها را از چیزی که میتواند بعد از مرگ فاسد بشود، خالی میکنیم؛ چون خون، اولین جایی است که میکروبها و باکتریها در آن شروع به رشدکردن میکنند؛ چون مواد غذایی زیادی در آنجا هست. این برایم خیلی واضح بود. به غیر از اینکه قرآن هم گفته بود چیزی را که اسم خدا برآن برده نشده است، نخورید و باید نام خدا برده شود.
fatemeh
گفتم: «چطور تو مسلمان شدی؟» گفت: «من آن روزها تو را خیلی دوست داشتم. رفتارها و برخوردهایت را، مهربانی و وقارت را موقعی که حجاب داشتی. برای همین بعدها رفتم دربارهٔ اسلام تحقیق کردم، مسلمان شدم و با یک مرد مسلمان هم ازدواج کردم.»
s.latifi
«به نام خداوند بخشنده و مهربانی که هیچکدام از بندههایش را فراموش نمیکند و آغوشش برای همهٔ ما همیشه باز است. او در انتظار ماست که ما بهسوی او نگاهی داشته باشیم و او ما را در آغوش بگیرد.»
زیبا
بامزهاش این است که در ایران نیازی به تئاتر کمدی نداریم. مردم خودشان کارهای بامزه میکنند که دهانت از تعجب باز میماند؛
عبدالزهرا
در قرآن، خدا در آیهٔ اول سورهٔ کهف میفرماید: «بارها بگردید، در این کتاب هیچ عیب و ایرادی پیدا نمیکنید.» در آیهٔ تطهیر هم میفرماید: «ما خواستیم این خانواده از هر عیب و نقصی پاک و مطهّر باشد و ما اینها را مطهر نگه داشتیم.» من همیشه این دو را با هم جمع میکردم که «کتابی بدون عیب» و «معلمانی بدون عیب». حالا شما اگر نمیتوانید کتاب را حذف کنید، این آیه را حذف میکنید. اگر بتوانی این معلمان را از این کتاب بگیری، حتماً کار بزرگی کردهای. شما توانستهای معنی دقیق این کتاب قرآن را از مردم بگیری و آن معنی را به آن بدهی که فکر میکنی یا میخواهی آنها داشته باشند. اینطور یعنی عملاً کتاب را از آنها گرفتهای
رز سپید
میگفتم: «به خدا اگر دست من بود، من عاشق این بودم که با شما بیایم و برویم همهجا کیف کنیم. تو اگر کاری کنی من از دست این قرآن راحت شوم، من از خدایم است. میآیم پیش شما، همهجا میرویم، همه کاری میکنیم، میرویم خوش بگذرانیم؛ ولی حرفهای این کتاب من را گریبانگیر خودش کرده است. یا به من ثابت کن این کتاب، حرفهای خدا نیست و تمامش الکی است یا اینکه اگر راست است و حرف خداست پس باید به آن توجه کنیم.»
alireza brujerdi
«برای اینکه یک جامعه شکل بگیرد پنج ستون اصلی لازم است: دولت، زبان مشترک، پول مشترک، مذهب مشترک و خانواده.»
...!
خیلیها در دنیا به اعتقاداتشان پایبندند: هندوها، مسیحیها، یهودیها، بودائیها و...؛ ولی، شما به چیزی عقیده داری که پارهٔ عظیمی از آن، حق است. این، روی همهچیز شما تأثیر میگذارد؛ حتی هوایی که تنفس میکنی و زمینی که رویش زندگی میکنی؛ یعنی صرف باورداشتن مهم نیست؛ بلکه مهم این است که به «حقیقت» باور داشته باشی.
رز سپید
توی آمریکا هم مثل خیلی جاهای دیگر مسلمانها دو گروه بودند: یک گروه که مثل بقیه سرکار میرفتند و به تفریح، مسافرت و زندگی عادیشان میپرداختند. توی خانه هم نماز میخواندند و احتمالاً یکیدو مراسم مذهبی مثل محرم را هم در طول سال شرکت میکردند؛ یعنی اسلام فقط در بعضی از لحظههای زندگیشان حضور داشت. یک گروه دیگر هم بودند که میگفتند: «اینطوری نیست که ما در بعضی لحظهها مسلمان باشیم و در بعضی لحظهها نه. اگر ما مسلمانیم و وظایفی داریم، این وظیفهها همیشه به عهدهامان است. یکی هم دغدغهٔ کمککردن به دیگران است.» من از این گروه دوم بودم؛ یعنی سعی میکردم حقیقتی را که فهمیده بودم، به همهٔ مردم دنیا منتقل کنم.
alireza brujerdi
برایشان توضیح میدادم: «اسلام مثل یک دایره است. هرکس وارد این دایره شود مسلمان است. هستهٔ دایره را که اهلبیت (ع) و قرآن هستند معرفی کنید، مخاطب خودش با حقیقت آشنا میشود. قرآن هم همین کار را میکند. خداوند میفرماید: ’نگویند ما ایمان آوردهایم، بگویید ما اسلام آوردهایم؛ چراکه از زمان اسلامآوردن تا زمان ایمانآوردن فاصلهای است.‘
philobiblic
زندانها و مدارس در آمریکا خیلی شبیه هم هستند
...!
آن آرامشی را که یک انسان در کنار خانوادهاش دارد، هیچوقت در کنار دوستان مختلف به دست نمیآید؛ یعنی اگر هم کسی بگوید من در این سبک زندگی آرامش دارم، فکر میکنم انصافاً حقیقت را نمیگوید؛ چون حقیقت این است که انسان وقتی پشتش گرم است و آرامش دارد که بداند حس مسئولیت وجود دارد؛ یعنی شخص مقابل شما نسبت به شما احساس مسئولیت دارد و شما هم نسبت به او تعهد و حس مسئولیت دارید.
alireza brujerdi
گاهی برای بقیه طوری جا میافتد که بعضی چیزها مثل سبک زندگی را نمیتوانند تغییر دهند. درصورتی که هویت ما انسانها آن چیزی است که خداوند برای ما در نظر گرفته است. ما تا ندانیم که چه هویتی برای ما در عالم در نظر گرفته شده، نمیتوانیم برای خودمان هویت تعیین کنیم. باید ببینیم هویت و ارزش ما چیست. خودمان، خودمان را بهوجود نیاوردهایم که حالا میخواهیم خودمان سبک زندگیمان را تعیین کنیم. باید برویم سراغ همان کسی که ما را بهوجود آورده تا بگوید هویت ما چیست؟
alireza brujerdi
در ریو دو ژانیرو توی هتلی نیمهمجلل اقامت داشتم. وقتی از خواب بلند شدم، دیگر صبح شده بود. رفتم صبحانه خوردم و بعد دوری در شهر زدم. با آقایی آشنا شدم. پرسید کجایی هستم؟ نمیدانم چرا گفتم ایرانیام. یکدفعه چشمهایش برق زد و خندید. گفت: «خمینی! خمینی!» برایم عجیب بود. اینجا آنسوی دنیا، میان این همه سروصدا آدمهایی هستند که آیتالله خمینی را میشناسند. من فوق فوقش از کشور آنها «پِله» را بشناسم که فوتبالیست معروفی بود؛ اما ببین آیتالله خمینی چقدر معروف شده که این مردم عادی هم نامش را شنیدهاند، آن هم بعد از این همه سال که فوت کرده است!
Vahid.Nouri.p
پس عقل به من میگوید علم چیزهایی را میبیند و میداند که من به آنها دسترسی ندارم؛ بنابراین اجازه ندارم دست خودم را از دست علم و دانش یا از دست عقل بیرون بکشم یا سعی کنم فقط خودم مسائل را تحلیل کنم. میدانستم عقل به من میگوید کجا بروم. اجازه دادم عقل، تحلیل و تفکر، دست من را در دست وحی بگذارند و آنجایی که دستم را به دست وحی و پیغمبر (ص) گذاشت و از ارتباطم مطمئن شدم که وحی است، دیگر عقل اجازه نداد که دستم را بکشم و آن موقع این نکتهٔ خوبی برای من بود.
من برای همه میگفتم: «تا زمانی که شما از عقلتان استفاده میکنید، اجازه بدهید عقلتان شما را بهسمت قرآن بیاورد. وقتی به قرآن میرسید و متوجه شدید که این وحی خداوند است، دیگر اجازه ندهید عقل برایتان تصمیم بگیرد. اجازه بدهید وحی برای شما تصمیم بگیرد» و این را برایشان باز میکردم و میگفتم: «چون آنجا دیگر عقل کارایی ندارد. عقل تا آنجایی کارایی دارد که شما را به این نقطه برساند. اگر این نبود که دیگر احتیاجی به وحی نبود و خود عقل کافی بود.»
philobiblic
یکی از اسمهای آمریکا، کشور Hi and Bye است، کشور «سلام و خداحافظ»؛ چون انسانها راحت در کنار هم قرار میگیرند و خیلی هم راحت از هم جدا میشوند. متأسفانه همین باعث شده که امروز خانوادهها هم به همین شکل خیلی راحت از هم گسسته شوند
sara
حجم
۳۰۴٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۰۰ صفحه
حجم
۳۰۴٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۰۰ صفحه
قیمت:
۴۵,۰۰۰
۱۳,۵۰۰۷۰%
تومان