
بریدههایی از کتاب ققنوس همینجاست
۳٫۹
(۱۰)
«گاهی خوب مردن ارزشش خیلی بیشتر است از زنده ماندن.»
ح. دوست حافظ
«کم پیدا میشود کسی که هم زندهاش به دیگران خیر برساند و هم مردهاش.»
ح. دوست حافظ
«مادرم میگوید چیزهای باارزش کمشان خوب است. مال تو.»
ح. دوست حافظ
هنوز ماشین راه نیفتاده که باز آن دختر را میبیند. گوشهای ایستاده است. دور تا دورش را آتش گرفته است. نه فریاد میزند و نه کمک میخواهد. سرش پایین است. سودابه سرش را کج میکند تا صورتش را ببیند. صورت دختر معلوم نیست. کمی آنطرفتر مردی ایستاده و دستهایش را به سوی دختر دراز کرده است
همچنان خواهم خواند...
حالا دیگر مطمئن است چیزهایی هستند که تا قلب زنده است آنها هم زنده میمانند، حتی اگر کسی که با آن قلب در ارتباط است، آن پیامها را اشتباه دریافت کند.
book worm
فکر میکند حتماْ هر قلبی تکهکلامهای مخصوص خودش را دارد. از بعضی کلمهها خوشش میآید و از بعضیها نه. در حقیقت این قلبها هستند که کلمهها را انتخاب میکنند.
همچنان خواهم خواند...
میگوید: «گاهی خوب مردن ارزشش خیلی بیشتر است از زنده ماندن.»
book worm
صدای عزیز جوری بود که انگار میخواست ناراحتی و غم بزرگی را پنهان کند اما نمیتوانست.
یـ★ـونا
ترس از تنهایی رهایش نمیکند.
یـ★ـونا
ماهتیسا به همه فکر میکند اما نمیداند کِی قرار است دیگران هم کمی به او فکر کنند؟
یـ★ـونا
در آنجایی که آن ققنوس آتش میزند خود را
پس از آنجا
کجا ققنوس بالافشان کند
در آتشی دیگر؟
خوشا مرگی دگر
با آرزوی زایشی دیگر
محمدرضا شفیعی کدکنی
همچنان خواهم خواند...
در آنجایی که آن ققنوس آتش میزند خود را
پس از آنجا
کجا ققنوس بالافشان کند
در آتشی دیگر؟
خوشا مرگی دگر
با آرزوی زایشی دیگر
book worm
«برای همیشه که نمیتوانی خودت را از چشم بقیه پنهان کنی.»
یـ★ـونا
میگوید: «همهچیز درست میشود.
یـ★ـونا
«همهتان به من دروغ میگویید.»
یـ★ـونا
«وقتی مادرت مُرد انگار من هم همراهش مُردم. اما هر بار که تو را میدیدم، با خودم میگفتم: «خدا تو را جای مادرت به من داده است.»
یـ★ـونا
دلش میخواهد دوستش داشته باشد اما چیزی جلویش را میگیرد و نمیگذارد.
یـ★ـونا
«قلب هر کس خلاصهٔ خودش است. اگر بتوانی قلب کسی را ببینی، انگار تمام او را دیدهای.»
یـ★ـونا
حجم
۹۴٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۵۲ صفحه
حجم
۹۴٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۵۲ صفحه
قیمت:
۳۶,۶۰۰
تومان