
بریدههایی از کتاب بفرمایید بهشت
۴٫۷
(۲۶)
فقط به این موضوع فکر کنیم اگر برای فرزندانمان وقت بگذاریم، با آنها حرف بزنیم، بازی کنیم، شعر بخوانیم و...، و نگذاریم از همان خردسالی وارد چنین فضاهایی شوند، در آینده چقدر از اینکه چنین کودکیای را پشت سر گذاشتهاند راضی خواهند بود. چقدر تجربه، چقدر خاطره، چقدر تفریحهای بهیادماندنی و دوستیهایی که فقط در این مقطع سنی باید ساخته شوند، ولی نمیشوند چون تکنولوژی فرصتی برایشان نمیگذارد.
خاتون
ننهجان که از مسجد برمیگشت و عروسها هم یکییکی از پیاش، دوباره تنور را میگیراندند و بازار پخت نان گرم میشد. آبگوشت روی بار غلغل میکرد. عموجان از باغ سبزی تازه میآورد. آقاجان بعد از ساعتی، آخر از همه، عصازنان از مسجد میآمد. ما بچهها تکهای خمیر از آن تغار مسی سهممان بود که از صبح تا ظهر به هزار شکل درش میآوردیم و هر بار میخواستیم بدهیم بگذارندش توی تنور نظرمان عوض میشد.
مامان صدا میکرد: دخترها بیایید سبزیها را پاک کنید میخواهیم سفره بیندازیم. سفره را که میانداختند اغلب کسانی را که سر آن بودند نمیشناختیم. برای عرض حالی آمده بودند و بوی ترشیهای هفتسالهٔ ننهجان و نعنای سوسنعنبر و نان تازه و آبگوشت زمینگیرشان کرده بود.
🍃🌷🍃
اینترنت مثل بازار است. باید برویم داخل آن و چیزی را که لازم داریم بخریم و بیاییم بیرون. چرخیدن بیهدف در این بازار هم وقتمان را تلف میکند هم روانمان را پریشان.
آر-طاقچه
تصحیح املا که تمام شد از نمرهٔ خوبم جا خوردم و برخلاف همیشه از نمرهام خوشم نیامد. نگاهی به برگهام انداختم و گفتم: ملیکا تو که بیشتر غلطهای منو نگرفتی.
ملیکا با تعجب گفت: کدوم غلطا؟
- ایناهاش! عظیم با ظاست نه ضاد. اصرار هم با صاده نه سین.
ملیکا نگاهی به برگه انداخت و گفت: آره. همهشو بلدم. بعد لبخندی زد و گفت: از بس خوشخط نوشتید آدم فکر نمیکنه غلطه.
جملهاش هشت ریشتر قدرت داشت. چه رفتارهای غلطی را مثل همین غلطهای املایی تا امروز لای لقمهٔ محبت زیبای مادرانه پیچیده بودم و به خورد بچههایم داده بودم؟
کاربر ۲۱۲۳۹۸۷
اینترنت مثل بازار است. باید برویم داخل آن و چیزی را که لازم داریم بخریم و بیاییم بیرون
سحر
بهشت ریزهخوارها جداست. اگه تو بهشت آدم حسابیها راهمون ندادند امید داریم که توی بهشت ریزهخوارها راهمون بدند.
سحر
محبوبترین شخصیت دوران کودکی شما کیست؟ برای من و خواهر و برادرانم این فرد عمویم بود؛ عمو کاظم. چرا؟ به یک دلیل ساده. چون او با ما بازی میکرد. برای بچهها بازی مثل نفس کشیدن است و عمو کاظم کپسول اکسیژن ما بود. هر وقت پیش او بودیم، کیفمان کوک بود.
کتابدوست
مراقب نباشیم، زمانی بیش از آنکه در گذشته باید صرف یافتن اطلاعات میکردیم، امروز با سرک کشیدنهای بیبرنامه از دست خواهیم داد. ضمن آنکه اینترنت برهنگیهایی دارد که حتی گاه خود غربیها را هم دست به دامان فیلترینگ کرده.
آر-طاقچه
دوستیهایی که فقط در این مقطع سنی باید ساخته شوند، ولی نمیشوند چون تکنولوژی فرصتی برایشان نمیگذارد.
آر-طاقچه
حالا چرا فکر میکنی خوشبختی همون مزهای رو میده که تو فکر میکنی؟
سحر
ادب ملکهای در درون آدمی است که او را از هر کار ناسزایی بازمیدارد.
📚☕
خودم را مثل یک کشتی طوفانزده میدیدم که امواج کارها و وظایفم مرا به این طرف و آن طرف پرتاب میکرد و نمیدانم چرا همهاش فکر میکردم ساحل نظم است که مرا به آرامش میرساند.
سادات
یکبار با خودم گفتم: من باااااید زبالههای خشک را توی سطل بازیافت بیندازم. کوچک و بزرگ هم ندارد. همین اراده کافی بود تا این کار برایم به سرعت عادی شود. اتفاقاً اغلب بینظمیهای بزرگ ما در درست انجام ندادن کارهای کوچک ریشه دارد.
سادات
به نظرم بچهها، به خصوص آنها که فاصلهٔ سنی کمتری دارند، رقابت آشکاری برای جلب توجه پدر و مادر دارند. همهٔ ما شنیدهایم که باید در روز وقت جداگانهای برای هر کدام از بچهها بگذاریم و با آنها دربارهٔ علایقشان و نیازهایشان حرف بزنیم. این نسخهٔ شفابخش بسیاری از مشکلات بچههاست، ولی اغلب آن را فراموش میکنیم. در قدم اول به نظرم رسید باید به هر قیمتی این راهکار را بین برنامههایم بگنجانم.
سادات
وقتی بچهها بین انبوهی از کتابهای جالب مجبور باشند فقط یک یا دو کتاب انتخاب کنند، با حسرت خرید و خواندن کتابهای بیشتر آنجا را ترک میکنند و با اشتیاق بیشتری کتابشان را میخوانند.
کاربر ۸۸۶۴۳۶
خودمان بهتنهایی برای بچهها کتاب نخریم. باید آنها را به کتابفروشی ببریم. بهتر است بچهها را چند وقت یکبار میان قفسههای کتابفروشی غرق کنیم تا اینکه هر روز بین انبوهی از کتابها در اتاق خودشان. وقتی بچهها بین انبوهی از کتابهای جالب مجبور باشند فقط یک یا دو کتاب انتخاب کنند، با حسرت خرید و خواندن کتابهای بیشتر آنجا را ترک میکنند و با اشتیاق بیشتری کتابشان را میخوانند.
کاربر ۸۸۶۴۳۶
یک خانوادهٔ عراقی هم بین بیمارها بودند که اهل تسنن بودند. هیچکس زبانشان را نمیفهمید. فقط مامان امیرعلی بود که با اعتماد به نفس خاصی اول هر کلمه الف و لامی میگذاشت و وانمود میکرد دارد با آنها حرف میزند و تازه حرفهایشان را هم برای پرستارها مثلاً ترجمه میکرد.
شب جمعه بود. مامانها توی اتاق بازی بچهها جمع شده بودند. خوراکی میخوردند، حرف میزدند و دعای کمیل میخواندند. ظاهراً قبلاً هر شب برنامهٔ زیارت عاشورا هم داشتند که به احترام آن خانوادهٔ عراقی تعطیلش کرده بودند. چنان تسلیم، توکل، صبر و رضایی بر بخش حاکم بود که مثل نسیمی که به صورتم بخورد آن را آشکارا احساس میکردم.
کتابدوست
مادرانی که از هر موقعیتی برای شوخی و خنده استفاده میکردند، مرا در شوک فرو برده بود.
مامان امیرعلی که تپل و خندان بود، مرتب بین اتاقها قل میخورد و با شوخیهایش همه را میخنداند. موقع افطار مامانها توی سالن سفره میانداختند و هر کس هر چه داشت میگذاشت وسط. بعد از افطار مامانها میچرخیدند توی اتاقها و به بچهها که در اثر شیمیدرمانی دچار تهوع و بیاشتهایی شده بودند خوراکی تعارف میکردند و بهبه و چهچه میکردند؛ شاید بچهها به آن خوراکی میلی نشان بدهند.
کتابدوست
بعد از خرید کتاب، بچهها را تنها نگذاریم. همانطور که بچهها بیش از اسباببازی به همبازی احتیاج دارند، حداقل چند سال اول به پایهای برای کتابخوانی نیاز دارند. میتوانیم شبها قبل از خواب نفری دوسه صفحه از کتاب را نوبتی بخوانیم. به جز همهٔ فوایدی که این کار دارد، روخوانی بچهها را هم تقویت میکند.
برای اینکه کتابخوانی برای بچهها به تجربهای خوشایند تبدیل شود، لازم است خلاق باشیم. برای بچههای کوچکتر تغییر صدا و حرف زدن به جای شخصیتها، یا نقاشی کردن موقع قصهگویی خیلی جذاب است. میتوانیم وقتی گره داستان حسابی سفت شد، کتاب را ببندیم و از بچهها بخواهیم آن را باز کنند. از بچهها بخواهیم جوابهای خلاقانه بدهند. میتوانیم خودمان هم حدس بزنیم؛ جوابهای طنز بدهیم و لحظات کتابخوانی را به شیرینترین اوقات بچهها تبدیل کنیم.
کتابدوست
یک قصهٔ زیبا با یک پایان شیرین موقع خواب به بچهها احساس امنیت و آرامش میدهد و کمک میکند خواب راحتی داشته باشند. تازه چون در مرز خواب و بیداریاند، مفاهیم انسانی داستان مثل عدالت و درستکاری میرود توی ناخودآگاهشان.
کتابدوست
حجم
۱۱۹٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۶۸ صفحه
حجم
۱۱۹٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۶۸ صفحه
قیمت:
۳۷,۸۰۰
تومان