
بریدههایی از کتاب شیخ بی خانقاه
۳٫۹
(۱۸)
اذان، سرودی آیینی بود که مسلمانان را به سوی مسجد فرا میخواند. پیامبر در حقیقت پیام پیامبری خویش را در اذان قرار داد. سرود توحید و نبوت و نماز و نیایش. پیامبر به جای بانگ ناقوس و صدای سرنا و شعله بلند آتش، صدای انسان را انتخاب کرد.
کاربر ۹۵۹۸۳۶
معجزه برای منکران بود، وگرنه مومنان که باور داشتند
ستاره
کلید شناخت انسانها چشمان آنها است.
ستاره
اگر شما با اسب یا خرتان به سفر رفتید، راه را گم کردید، بیابان بود، وقت نمازتان است و فقط مقدار کمی آب در حدّ وضو گرفتن برایتان مانده، اسب یا خر شما هم تشنه است، میدانید حکمش چیست؟ آب را به اسب یا خرتان برای رفع تشنگیشان بدهید و خودتان برای نماز تیمّم کنید. یعنی فقه ما، دین ما برای حیوان نفس محترمه قائل است.
کاربر ۲۴۴۱۰۹۴
حاجآخوند باتبسم گفت: این مسته خوب خواند وقتی گفت من مست و تو دیوانه! از کجا میدانست که من دیوانه هستم؟ من مستِ دیوانهام یا دیوانه مست؟
حاجآخوند زمزمه کرد:
در خور مستی ما رطل و خم و ساغر نیست
ما از آن می زدگانیم که دریا زدهایم
شهاب
صدای اذان، صدای پیوسته همه افقهای جهان است. مگر افق هر منطقه با دیگری تفاوت ندارد؟ وقتی در هر افقی صدای اذان بلند شود، یعنی صدا همیشگی، جاری و پیوسته و پایدار است.
کاربر ۹۵۹۸۳۶
وقت درو، هنگامی که خوشهای خم میشود و سر و صورت شما را لمس میکند، زبانش زبان محبت و بوسه است. میگوید، خداوند مرا برای تو آفریده است. حال تو به من بگو ببینم، تو را برای که و برای چه آفریده است؟
کاربر ۹۵۹۸۳۶
روزی یکی از دوستان پیامبر ما، که پیامبر رحمت است، پیش او آمد. با اسبش بود و دهانه اسب، در دستش. به پیامبر گفت: سلامٌ علیک.
پیامبر پاسخ داد: سلامٌ علیکما.
او فقط به پیامبر سلام داد و پیامبر در پاسخ گفت: سلام بر هردوی شما. سوار تعجب کرد و پرسید: ای رسول خدا، من که یک نفر بیشتر نیستم، چرا گفتی سلام بر هردوی شما؟
پیامبر گفت: برای این که به اسبت هم سلام دادم.
بغض حاجآخوند شکست و گفت: توجه کردید؟ پیامبر به اسب سلام کرد. من از وقتی در جوانی این مطلب را در کتاب «سنن النبی» خواندم، همیشه به اسبم سلام میدهم، دستم را بر پیشانیاش میگذارم. نوازشش میکنم، پیشانی اسبم را، چشمانش را، یالش را میبوسم. از او تشکر میکنم و میگویم: اسب! ممنون تو هستم.
کاربر ۲۴۴۱۰۹۴
همیشه، در زندگی از خود بپرسید: من آرشم؛ تیر شهاب جانم را به کدام سمت پرتاب کنم؟ کدام قلمرو هنر و اندیشه را گسترش دهم؟ کُنده پیکرم را در آتشدان زندگی بسوزانم تا شعله امید و ایمان بالا رود. کسی که این پرسش در ذهنش بدرخشد، دیگر نومید نخواهد بود، باری به هر جهت زندگی نمیکند و نگاهش به افقهای دوردست است. از مرگ، زندگی میسازد، نه این که زندگیاش خمودی و مُردگی باشد. آرش نماد امید و ایمان و آینده بینی و ایثار در فرهنگ ماست.
maral
پسرم! همیشه یادت باشد که ما از دیگران بهتر نیستیم. ما قاضی دیگران نیستیم. ما موقعیتهای دیگران را نمیدانیم. ما نمیدانیم اگر ما در چنان موقعیتی بودیم، چه میکردیم. نگاه ما به موقعیت ذاتی خودمان باشد و نه موقعیتهای طبیعی و تصادفی دیگری.
maral
ما از این زیرکیهای بازاری همیشه آسیب میبینیم. خود را بهتر از دیگری دانستن و جنس خود را مرغوب تلقی کردن و دیگری را ناچیز و متاع او را کم بها شمردن و قاضی خلق خدا بودن؛ این مرام و رویه، نشانه بیماری است. هرچند این بیماران، خود را طبیب میانگارند و میخواهند خلق خدا را مداوا کنند. مصیبت بزرگی است بیماری که گمان میکند طبیب است؛ البته طبیب آدمیکش و نه عیسوی هش
maral
دین ما به حرمت انسان و بلکه حیوان هم بسیار اهمیت میدهد.
یک وقتی برای شما گفتم، اگر ما با اسب، یا الاغ یا گاومان در بیابان گم شویم و فقط مقدار کمی آب داشته باشیم و وقت نماز باشد، بایست آب را به حیوان تشنه بدهیم و برای نمازمان تیمّم کنیم.
کاربر ۹۵۹۸۳۶
هدایت نه مردم را دوست داشت و نه خودش را
شهاب
لطف خداوند مثل موجهای دریا، همه ناخالصیها را پاک میکند.
ستاره
ً انسان خردمند و حکیم برای شناخت خداوند، نیازی به معجزه ندارد. انسانهای سطحی و ظاهربیناند که معجزه طلب میکنند.
ستاره
مصیبت بزرگی است بیماری که گمان میکند طبیب است
ستاره
گاهی یک بیت سرنوشت ساز است. یک آیه سرنوشت ساز است.
ستاره
در قرآن مجید، خطابهای عمومی با مردم است. یا ایها الناس! ما در قرآن خطاب ای عربها یا ای مسلمانان نداریم. خطاب دیگر، ای ایمان آورندگان یا ای خداباوران است. خطابی که زرتشتی و صابئی و یهودی و مسیحی و مسلمان را در بر میگیرد
ستاره
دانته وقتی به جهنم میرسد، این جمله غریب را دارد: «ای که به اینجا قدم نهادهای، دست از هر امیدی بشوی.»
ستاره
مصیبتها و رنجها بایست تحمل انسان را بیشتر کند. ما با تحمل هر مصیبتی، مقاومتمان افزایش مییابد، وجودمان گسترش مییابد و ظرفیت وجودیمان بیشتر میشود.
ستاره
مسیح علیهالسلام گفت: «کسی که دو بار متولد نشود، به ملکوت آسمانها راه پیدا نمیکند.»
ستاره
گفت: ببینید!
قدح بلور انار را بالا گرفت. شعاع نور بر دانههای انار افتاد. قدح چینی گلمرغی پر از سیب قرمز و سبز و زرد را بالا گرفت. سیبها هر کدام مثل آینه کوچکی نور را باز میتاباند. تکهای از نان را به دست گرفت و بوسید و گفت: شما نمیدانید خوشههای گندم تا ببالند و مثل طلا بدرخشند و آرد شوند و در دل تنور به تب و تاب بیفتند و نان بشوند، چه سیر و سفر شوق انگیزی را طی میکنند.
کتابدوست
آب را آبی ست کو میراندش
روح را روحی ست کو میخواندش
ای تو در کشتی تن رفته به خواب
آب را دیدی نگر در آبِ آب
Hamid rasoolpoor
انسان جنگل است؛ پهناور و پیچیده و سرسبز و سرشار از راز. آغوشی گسترده برای چشمهها و پرندگان و غزالان و گوزنها بر کوه، دامن افکنده است. برخی انسانها مثل تکه چوبی خشکند. اگر سوزانده شوند، گوشهای را گرم نمیکنند. برخی تک درختی خزان زده و نیمه جانند. برخی درختی تناور و برخی مثل جنگلی پایان ناپذیرند. برخی جرقّهاند، دمی میدرخشند و تاریک میشوند. برخی شعله شمعند و تکاپوی اندکی دارند. برخی آتش در جنگلند که با توفان، دامن گستر و عمیق میشوند. انسان خودش را میسازد تا کدام نمونه باشد.
کاربر ۹۵۹۸۳۶
کار شاعر و هنرمند همین است. مرزهای هویت یک ملت را تا افقهای دور دست فرا میبرد. مگر خیام و مولوی چنین نکردهاند؟ شاهنامه هم تیری است که فردوسی از کهکشان جان رنگین خود به سوی افقهای آینده پرتاب کرده است. در روزگار آرش، در جنگ ایران و توران، مرزهای سرزمینی اهمیت بسیار داشت. ممکن است در آینده جهان، این مرزها کمرنگ شوند، اما مرزهای هویت یک ملت، با تلاش هنرمندان و متفکران و صنعتگرانش فرامیرود. شما، هر کدام در زندگی، راوی روایتِ آرشِ جان خودتان باشید. ببینید میخواهید مرزهای روح شما تا کجا باشد؟ پرواز جان شما تا کدام افق باشد؟
کاربر ۹۵۹۸۳۶
حاجآخوند به پدرم گفت: صدای اذان تو انسان را به بهشت میبرد. در کوچه باغهای بهشت گشت و گذار میدهد. صدای تو را اهل آسمان، فرشتگان، پیامبران و امامان، شهیدان و صدیقین میشنوند. صدایت در هستی میماند. این صدایی نیست که خاموش شود. اصلاً صدای اذان، صدای پیوسته همه افقهای جهان است. مگر افق هر منطقه با دیگری تفاوت ندارد؟ وقتی در هر افقی صدای اذان بلند شود، یعنی صدا همیشگی، جاری و پیوسته و پایدار است.
کتابدوست
وقت درو، هنگامی که خوشهای خم میشود و سر و صورت شما را لمس میکند، زبانش زبان محبت و بوسه است. میگوید، خداوند مرا برای تو آفریده است. حال تو به من بگو ببینم، تو را برای که و برای چه آفریده است؟
ستاره
انسان میتواند از مرز زمان و مکان و ملت فراتر برود
ستاره
داستانهای آفرینش بایست مثل تخته پرش باشند و ما را به افقی بالاتر رهنمون شوند؛ ما ز بالاییم و بالا میرویم.
ستاره
کسی که امر ناپسند یا شنیعی را افشا میکند، مثل کسی است که همان عمل را انجامداده است، فلسفهاش مکتوم ماندن گناه است.
ستاره
حجم
۳۳۲٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۸۰ صفحه
حجم
۳۳۲٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۸۰ صفحه
قیمت:
۹۰,۰۰۰
تومان