بریدههایی از کتاب خویشتن پنهان: شرح ده نکته از معرفت نفس
۴٫۶
(۱۰۵)
اگر شما خدا را پیدا كردید دیگر نمیتوانید بیخدا زندگی كنید، اگر رابطهی حضوری با حقایق پیدا کنید به چیز بزرگی رسیدهاید. در حالیکه میشود سالها خدادان بود، ولی از خدا بهرهمند نشد و او را به عنوان محبوب دل خود احساس نکرد، آری اگر او را پیدا كنیم دیگر نمیتوان بدون او زندگی کرد. اینکه ما در عباداتمان خسته میشویم به جهت آن است كه غائبانه خدا را عبادت میکنیم و در محضر حضرت حق حاضر نیستیم.
S
تن انسان ربطی به حقیقت او ندارد؛ بعضی تنها مَرد است و بعضی تنها زن و «نفس ناطقه«ی انسان نه زن است و نه مرد. اولین حرف این است؛ كه «من»ِ انسان باید آنچنان از نظر به تنِ خود آزاد شود كه جسمش مزاحم رؤیت خودش نشود. چون وقتی تماماً نظر انسان به تناش باشد هنگامی که میخواهد به خودش نظر کند، جسمش در منظرش قرار میگیرد و گمان میکند خودش همین جسم و یا مدرک تحصیلی یا شهر و خانوادهاش میباشد.
S
برآمیختن جسم و روح، موجب شده كه روح، مجال پریدن نداشته باشد زیرا سبكی و سبكبالی، شأن روح است. مگر اینكه روح، اصل خود را فراموش كند و تابع جسم شود.
S
خویشتن را آدمی ارزان فروخت
F313
معمولاً آن طور نیست که ما انسانها وجود خدا را احساس کنیم، بیشتر علم به معنی خدا داریم، علمِ به معنی خدا در حدّی است که ما را از وجودِ خدا آگاه میکند ولی راه ارتباط با خدا راه دیگری است، همانطور که علم به تری آب، علم به معنای آب است و شما را با تری و رطوبت مرتبط نمیکند، راه ارتباط با تری آب راه دیگری است. در روشِ ارتباط با آب، یك قطرهی آب هم تر است ولی علمِ به یک دریا به اندازهی یك قطره آب هم تر نیست. خدادانی غیر از خداداری است اگر ما متوجه نشویم وقتی علم به خدا داریم غیر از وقتی است که با خدا مرتبط هستیم و علمِ به خدا را برای خود کافی بدانیم مبتلا به غرور میشویم و فکر میکنیم اولیاء الهی هم در حدّ ما هستند.
S
تو یک چیزی ولی چندین هزاری
دلیل از خویش روشنتر نداری
وقتی رابطهی خود را با خودمان درست برقرار کردیم و وارد وادی نظر به وجودِ خودمان شدیم و نه نظر به مفهوم خود، اقرار خواهیم کرد که فكر میكردیم خود را میشناختیم و بعد از سالها تازه آرزو میکنیم: «كِی بدانم مرا چنان كه منام؟!»
آرام
آیت الله قاضی طباطبائی«رحمةاللهعلیهما»
زهرا سادات
حتماً قصهی آن كارگری را كه در حمام سرِ مردم را میتراشید، شنیدهاید. هرچه تیغش كُند میشد، بیشتر فشار میآورد، و در نتیجه پوست سرمردم را میكَند. به او گفتند: یك ریال بده یك تیغ بخر و سر مردم را اینطور تكهتكه نكن. در جواب گفت: چرا یك ریال بدهم تیغ بخرم؟! ده شاهی میدهم نان میخرم، میخورم، قدرت دست و بازویم زیادتر میشود، بیشتر فشار میآورم. چیزی که مردم به او پیشنهاد میكردند که تیغش را عوض كند، پیشنهادِ تغییر روش بود، ولی کاری که آن كارگر پیشه كرده بود؛ اصرار بر ماندن بر روش قبلی است.
معجزه ی سپاسگزاری
اگر كسی به خدا نزدیك بشود و جان او در معرض پرتو انوار کمال الهی قرار گیرد از انوار کمالیهی الهی بهرهمند میشود و احساس حیات و بصیرت بیشتری در خود مییابد ولی چه میشود كه پس از بیست سال خدادانی آنطور که شایسته است به حیات و بصیرتِ بیشتری نائل نمیشویم؟ آیا به جهت آن نیست که به خدادانی بسنده کردهایم و تلاش ننمودهایم با خدایی که «غنی مطلق» است مرتبط شویم؟ آری كسی که به غنی مطلق وصل شد، واقعاً احساس غنا میكند و دیگر حرص و طمع نسبت به دنیا ندارد. چرا بعضی از مسلمانان با این که آداب دینی را انجام میدهند ولی از حبّ دنیا آزاد نیستند؟ جز این است که راه اُنس با غنی مطلق را پیدا نکردهاند.
S
حقیقتاً مشكل آدمی همین است كه خود را «بد» میشناسد و با خود «بد» عمل میكند
📚فَرْدیـٓmìń◉ـسْ😊💙
یار نزدیکتر از من به من است
این عجب بین که من از وی دورم
معجزه ی سپاسگزاری
«معرفت نفس» یا «خودآگاهی حضوری»، اولین قدم جهت تفکیک «خود» از «ناخود» است تا انسان «ناخود» را «خود» نپندارد
مهدی
مولوی:
خویشتن نشناخت مسكین آدمی
از فـزونـی آمـد و شـد در كمی
خویشتن را آدمی ارزان فروخت
بود اطلس، خویش را بر دلق دوخت
ツAlirezaツ
مولوی میگوید:
نان گِل است و گوشت، كمتر خور از این
تا نمانی همچو گِل اندر زمین
وقتی انسان توجهش به گوشت و نان شد، عملاً گِل خورده است و مثل گِل زمینگیر میشود و نمیتواند پرواز كند و از لقمههای نورِ عالم غیب و قرب بهرهمند گردد.
F.S.
برخورد غائبانه با خود
وقتی «روح» در صحنهی حیات انسانها مورد توجه قرار نگیرد، انسانها غائبانه با هم برخورد میكنند و حقیقتِ یکدیگر را نمیبینند و در واقع بیگانگانی هستند كنار یكدیگر، همراه با تحلیلهای غیر واقعی که نسبت به هم دارند، مثل آنکه مردم عصای حضرت موسی علیه السلام را دیدند و از باطن آنکه اژدهایی سراسر تحرک و حیات بود، غافل شدند و یا دَمِ حضرت مسیح علیه السلام را که به ظاهر نَفَسی بود که از دهان حضرت بیرون میآمد، دیدند ولی روح مسیحایی حضرت را ندیدند.
S
سالها این دوغِ تـن پیـدا و فاش
روغن جان انــدر او فانی و لاش
تا فـرستـد حق رسولی، بنـدهای
دوغ را در خمـره جنبــاننـدهای
تا بجنبانـد به هنـجار و به فــن
تا بدانم من؛ كه پنـهان بـود «مَن»
یعنی از طریق ریاضتهای شرعی و واردشدن در دستورات منظمِ انبیاء، میتوان به جوهر اصلی وجود خود دست یافت و فهمید نظر را منحصر در تن كردن، نظر بر سراب انداختن است
S
۱- همهی خدا همه جا هست
معجزه ی سپاسگزاری
انقلاب اسلامی، باز گشت به عهد قدسی
زهرا سادات
گرفتار روزمرّگیهاشدن از آنجا پیدا میشود که انسان رابطهی حضوری با خدا را از دست بدهد در نتیجه از هیچ چیز راضی نمیشود بدون آنکه بتواند آن چیزها را ترک کند.
zahra arjmand far
وقتی گفته میشود بشرِ امروز رابطهای با خود ندارد، چون «هستِ»ِ خود را نمیشناسد، به این دلیل است که اصالت را به چیستیها میدهد و نه به «وجود» و نمیتواند متوجه حقیقت خود شود که چیزی است فوق بدن و نسبتهای او با پدیدههای پیراموناش. بدن شما «زن» یا «مرد» است ولی حقیقت شما فقط هست، آری یا «هست»ی هستید كه «تن»تان به شكل زن است و یا «هست»ی هستید که «تن»تان به شکل مرد است. وقتی متوجه شدید حقیقت شما غیر از این نسبتها است قضیه خیلی فرق میكند، در آن صورت تهرانی یا اصفهانیبودن و فرزند فلانی بودن همه مربوط به تن شما میشود و اینها چیستی شما را میسازند و حقیقت شما فقط «هست»، منتها وجودی نازل شده از وجود مطلق. ما باید هست خودمان را آن طوری پیدا کنیم که باز به دنبال چیستیاش نگردیم. بیشترین بهرهای که باید از معرفت نفس ببریم همین است که بتوانیم از هست خود متوجه هستِ خدا شویم
سپیده فعالیت
باید فریب تن را نخورد و از حقیقت خود که ماوراء این تن، در عالم حاضر است غفلت نکرد.
T.Z
در حالیکه اگر انسانها با وَجه پایدارِ خود که وَجه دیگر انسان است، با همدیگر ارتباط برقرار میکردند شکل کار تماماً فرق میکرد
سحر
الهی! همه میگویند: «بده»، من میگویم «بگیر».
ــسیّدحجّتـــ
نباید از انسان ساده گذشت و از وسعت روح او که در محدودهی تن ظهور کرده غفلت کرد
سپیده فعالیت
: «إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها».(سورهی إسراء، آیهی ۷) «اگر نیکی کنید به نفس خود نیکی کردهاید و اگر هم بدی کنید باز بر ضرر خود کردهاید».
هاله
حتماً قصهی آن كارگری را كه در حمام سرِ مردم را میتراشید، شنیدهاید. هرچه تیغش كُند میشد، بیشتر فشار میآورد، و در نتیجه پوست سرمردم را میكَند. به او گفتند: یك ریال بده یك تیغ بخر و سر مردم را اینطور تكهتكه نكن. در جواب گفت: چرا یك ریال بدهم تیغ بخرم؟! ده شاهی میدهم نان میخرم، میخورم، قدرت دست و بازویم زیادتر میشود، بیشتر فشار میآورم. چیزی که مردم به او پیشنهاد میكردند که تیغش را عوض كند، پیشنهادِ تغییر روش بود، ولی کاری که آن كارگر پیشه كرده بود؛ اصرار بر ماندن بر روش قبلی است. با اینهمه او در عین عدم موفقیت، روش خود را عوض نكرد، همان كار غلط را با انرژی بیشتر ادامه داد. فكر میكرد به تیغ كم فشار میآورد لذا برنامه میریخت بیشتر فشار بیاورد.
مهدی
ای پیامبر! «إذَا سَألَكَ عِبَادِی عَنِّی» اگر بندگان من از تو سراغ مرا گرفتند: «إنِّی قَرِیبٌ» من نزدیکم. ملاحظه کنید که نمیفرماید: «بگو من نزدیكم» میگوید: «من نزدیكم» «إنِّی قَرِیبٌ اُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إذَا دَعَانِ» اگر قرآن میفرمود: «بگو: من نزدیكم»، در چنین شرایطی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بین عبد و رب واسطه میشدند. و در این مقام که نظر به حضور مطلق خدا است، حضور مطلق در حجاب میرفت، در حالی که خداوند همیشه با حضوری مطلق در عالم حاضر است و این انسانها هستند که با نظر به کثرات از آن حضور در غفلتاند و حالا با روزهداری ممتد متوجهی آن حضور میشوند و خداوند چنین حضوری را به آنها گوشزد میکند که چگونه وقتی از بدن و زمین فاصله گرفتند و جنبهی تجرد آنها که آزادی از مکان و زمان است، ظهور پیدا کرد میتوانند در عالمِ قرب قرار گیرند و هم افق با ملکوتیان شوند. مولوی میگوید:
نان گِل است و گوشت، كمتر خور از این
تا نمانی همچو گِل اندر زمین
وقتی انسان توجهش به گوشت و نان شد، عملاً گِل خورده است و مثل گِل زمینگیر میشود و نمیتواند پرواز كند و از لقمههای نورِ عالم غیب و قرب بهرهمند گردد.
سینا
میشود سالها خدادان بود، ولی از خدا بهرهمند نشد و او را به عنوان محبوب دل خود احساس نکرد
Sajjad Nikmoradi
گرفتار روزمرّگیهاشدن از آنجا پیدا میشود که انسان رابطهی حضوری با خدا را از دست بدهد در نتیجه از هیچ چیز راضی نمیشود بدون آنکه بتواند آن چیزها را ترک کند
سحر
قصهی بشری است که اُنس با خدا را نمیشناسد، هم عمرش را با انواع سرگرمیهای پوچ ضایع میکند و هم نگران است که چرا عمر خود را ضایع میکند و هم از این سرگرمیها دست نمیکشد، چون نمیداند اگر عمر خود را با این سرگرمیها مشغول نکند چه کار کند. اینجاست كه تأکید میشود اگر بشر بتواند راه دیگری پیدا كند كه جنس آن راه، جنس دیگری باشد و عالَم انسانها را عوض كند از این معضل نجات مییابد.
سحر
حجم
۵۵۲٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۳۲۴ صفحه
حجم
۵۵۲٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۳۲۴ صفحه
قیمت:
رایگان