خدایا من مرتکب یک جرمی شدم که لکهدارم کرده. پاکیام را ناپاک کرده. معصومیتم را ربوده. ببخش که خودم را کثیف کردم.
سپیده دم اندیشه
دعای کمیل، راهنمای دلبری است.
مقدامه
خطا میکند، رانده میشود و بعد پشیمان برمیگردد خانهٔ دلدار تا زار بزند برای بخشش و آخر قصه، توی بغل او با چشمهای خیس از اشک به خواب برود. به احتمالاً شیرینترین خواب زندگیاش.
سپیده دم اندیشه
یا نُورُ یا قُدُّوسُ یا أَوَّلَ الْأَوَّلِینَ وَ یا آخِرَ الْآخِرِینَ
روشنی قلب و دلم، زلالترین آینهٔ جهانم...
اول از همه تو بودی، اول از همه سراغ تو آمدم... آخر از همه هیچکس نیست. آخر از همه سراغ تو میآیم.
اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی الذُّنُوبَ الَّتِی تَهْتِکُ الْعِصَمَ
خدایا من مرتکب یک جرمی شدم که لکهدارم کرده. پاکیام را ناپاک کرده. معصومیتم را ربوده. ببخش که خودم را کثیف کردم.
اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی الذُّنُوبَ الَّتِی تُنْزِلُ النِّقَمَ
خدایا من یک اشتباهی کردهام که حالا چنگ انداخته به یقهام. حالا باید تاوانش را بپردازم. شاکی، خودمم و متهم، خودم. توی این جنگ داخلی، تنها تو میتوانی میانجیگری کنی. ببخش و دست کیفرم را از دور حلقومم آزاد کن.
((: noor
اللَّهُمَّ إِنِّی أَتَقَرَّبُ إِلَیکَ بِذِکْرِکَ
من زنگِ درِ خانهات را زدم و به تو پناه آوردم. اسمِ تو را آوردم، صدایت زدم، تا بیایم بنشینم کنارت. نزدیک خودت.
وَ أَسْتَشْفِعُ بِکَ إِلَی نَفْسِکَ
راستش من هیچکس را ندارم که ضامنم بشود. هیچکس. اما حالا که آمدهام پیش تو، خودت ضامنم میشوی؟ خودت شفاعت کن که مرا بپذیری. خب؟
((: noor