بریدههایی از کتاب پژوهشی درباره ولایت
۵٫۰
(۱۵)
تشیع رهاورد طبیعی اسلام است، نه اینکه در گذر زمان و بر اثر حوادث سیاسی و یا اجتماعی پدید آمده باشد.
سیّد جواد
این که امامان (ع) به صورت مستقیم به نبرد مسلحانه در برابر حاکمان منحرف نپرداختند به این معنا نبود که از جنبه سیاسی راهبری خویش دست کشیدند و به عبادت روی آوردند، بلکه این حرکت ایشان حاکی از تفاوت شکل رفتار سیاسی بود که شرایط واقعی آن را اقتضا میکرد. همچنین درک عمیق ایشان از طبیعت فرایند تغییر و روش تحقق آن را نشان میداد.
m.m.r_76
تشیع، ساختاری برای پیگیری راهبری اسلامی است و این راهبری چیزی نبود جز به انجام رساندن تغییری که رسول خدا (ص) آغاز کرده بود تا امت را بر اساس اسلام بسازد. هنگامی که این را دریابیم، دیگر ممکن نیست که تصور کنیم امامان (ع) از جنبه سیاسی کناره گرفتند، مگر آن که بگوییم از تشیع کناره گزیدند.
m.m.r_76
راهبری شیعی که در امامان اهلبیت (ع) تجلی داشت، بر این باور بود که به دست گرفتن حکومت به تنهایی کفایت نمیکند و فرایند تغییر مورد نظر اسلام را تحقق نمیبخشد، مگر آن که این حکومت با پایگاه مردمی آگاهی پشتیبانی گردد؛ پایگاهی که اهداف آن حکومت را درمییابد و به نظریه حکومتی آن ایمان دارد و در راه حمایت از آن و تبیین مواضعش برای ملت میکوشد و در برابر دشواریها مقاومت مینماید.
m.m.r_76
منطقی نیست که کمیّت و فراوانی عددی یا اندکی نسبی افراد را بنیان شناخت قاعده و استثنا یا اصل و انشعاب بدانیم. خطاست که بر پایه فراوانی تعداد، اسلام غیرشیعی را اصیل بشماریم و اسلام شیعی را بهدلیل اندک بودن پیروان آن، پدیدهای عارضی و منشعبشده ارزیابی کنیم.
خامنه ای رهبرم💗
اجتهادی که شیعه به آن میپردازد و آن را جایز و حتی واجب کفایی میشمارد، اجتهاد در استنباط حکم از نص شرعی است، نه اجتهاد برای کنار نهادن نص شرعی به سبب رأی شخص اجتهادگر یا مصلحتی که وی گمان دارد. این کار جایز نیست و رویکرد شیعی با هر گونه اجتهاد به این معنا (اجتهاد در مقابل نص) مخالف است. [بنابراین] هنگامی که از دو رویکرد از آغاز اسلام (رویکرد تعبد به نص و رویکرد اجتهادی) سخن میگوییم، مقصودمان از رویکرد دوم، اجتهاد در پذیرش یا رد نص است.
m.m.r_76
نیز در زندگانی امام علی (ع) پس از وفات رسول راهبر (ص) نمونههای بس فراوانی هست که با بازتاب دادن آثار و رهاوردها، از آن آمادهسازی ویژه عقیدتی که از جانب پیامبر برای امام انجام شده بود، پرده برمیدارند. در دوران پس از رسول خدا (ص)، هرگاه قدرت حاکم از حل مشکلی درمیماند، امیرالمؤمنین (ع) پناهگاه و مرجعی برای حل آن مشکل بود. در تاریخ تجربه اسلامی و در دوره چهار خلیفه اول هیچ رویدادی را نمییابیم که امام علی (ع) در آن به دیگری مراجعه کرده باشد تا دیدگاه و راهکار اسلام را در آن زمینه دریابد؛ اما دهها رویداد را سراغ داریم که دیگر حاکمان، ناگزیر شدند به امام مراجعه کنند، بهرغم آنکه از رجوع به امام پرهیز داشتند.
m.salehi77
همانطور که شواهد بسیاری وجود دارد که رسول خدا (ص) امام علی را به گونه ویژه آماده ساخت تا رهبری دعوت را پس از وی به دست گیرد، شواهد پرشمار دیگری که تعدادشان از آن شاهدها کمتر نیست، وجود دارد که نشان میدهد رسول راهبر این برنامه را اعلان نیز نمود و راهبری دعوت فکری و سیاسی را به طور رسمی به امام علی (ع) سپرد. نمونههایی از این اعلان رسمی را در این روایات میبینیم: حدیث دار، حدیث ثقلین، حدیث منزلت، حدیث غدیر و دهها سخن صریح دیگر از پیامبر.
m.salehi77
تشیع در درون ساختار دعوت اسلامی و در قالب طرحی نبوی پدید آمد که پیامبر آن را به فرمان خداوند برای نگاهبانی از آینده این دعوت برنهاده بود.
آری، تشیع این گونه پدید آمد، نه چون پدیدهای عارضی که در صحنه حوادث شکل گرفته باشد. تشیع رهاورد ضروری طبیعت شکلگیری دعوت و نیازها و شرایط اصلی آن بود که ایجاب مینمود تا اسلام، تشیع را بزاید. به دیگر معنا، راهبر نخستِ این تجربه، باید راهبر دوم آن را آماده میساخت تا بالندگی انقلابی این دعوت به دست وی و جانشینانش پی گرفته شود و بهسوی تکمیل هدف تغییریاش به پیش رود و بتواند در نهایت، همه رسوبهای جاهلی گذشته و ریشههای آن را برکند و امتی نو بسازد که در سطح خواستهها و مسئولیتهای این دعوت باشد.
m.salehi77
صحابه به عنوان پیشگامان مؤمن و تابناک، بهترین و شایستهترین بذرهای پیدایش امت رسالتمند بودند، تا آن جا که تاریخ انسانیت هرگز شاهد نسلی باورمند نبوده که از نسل پدیدآمده به دست رسول راهبر، بهتر و پاکتر و بزرگوارتر باشد؛ اما بهرغم این حقیقت، ناگزیر باید بپذیریم که از همان زمان حیات رسول خدا (ص) جریانی گسترده وجود داشت مبتنیبر این که اجتهاد در مصلحتسنجی و تعیین مصلحت بر اساس اوضاع و احوال را بر تعبد به نص دینی ترجیح دهد. رسول خدا (ص) در بسیاری از موارد و حتی در واپسین ساعات زندگیاش بر بستر مرگ، به سبب وجود این رویکرد دچار سختی و اندوه شد؛ چنان که خواهیم گفت. البته در میان صحابه رویکردی دیگر نیز بود که به حاکمیت دین و تسلیم به آن و تعبد به همه نصوص آن در تمام جنبههای زندگی ایمان داشت.
m.salehi77
به گمان من، آنچه بسیاری از این پژوهشگران را به طرح چنین فرضیهای واداشته و باورشان بخشیده که تشیع پدیدهای عارضی در جامعه اسلامی است، این است که شیعیان در صدر اسلام تنها بخشی کوچک از مجموعه امت اسلامی را تشکیل میدادند. این واقعیت به پژوهندگان چنین القا نموده که قاعده جامعه اسلامی گرایش به غیرتشیع بوده است و درنتیجه، تشیع استثنا و پدیدهای عارضی است که باید علل پیدایش آن را از رهگذر تحولات گروه مخالفِ وضعیت حاکم دریافت.
azlaih
جایز نیست که فرض کنیم اندیشه شیعی در چارچوب رسالت اسلامی همزمان با پیدایش تعبیر «شیعه» یا «تشیع» به عنوان یک اصطلاح و نام خاص، برای گروهی معین از مسلمانان پدید آمده است؛ زیرا پیدایش نامها و اصطلاحات با شکلگیری محتوا و واقعیت آن رویکرد تفاوت دارد. بنابراین اگر کلمه «شیعه» را در تعابیر رایج در روزگار رسول خدا (ص) یا پس از وفات وی نیافتیم، بدین معنا نیست که اندیشه و رویکرد شیعی وجود نداشته است.
azlaih
آن راهبر بزرگوار توانست در زمانی کوتاه گامهایی بلند و شگفتانگیز در مسیر این تغییر بردارد. این دگرگونی باید راه طولانی خود را ادامه میداد و پس از وفات پیامبر خدا (ص) استمرار مییافت؛ پیامبری که چندی پیش از پایان زندگیاش دریافت که زمان وفاتش فرارسیده و این را آشکارا در حجة الوداع بیان نمود و چنین نبود که مرگ به صورت ناگهانی به سراغش آمده باشد.
این بدان معناست که وی فرصت کافی برای اندیشیدن درباره آینده دعوت پس از خودش را در اختیار داشت. حتی اگر عامل ارتباط غیبی و مراقبت مستقیم الهی از آن رسالت از طریق وحی را در نظر نداشته باشیم، باز به همین نتیجه دست مییابیم.
azlaih
اگرچه مرجعیت هر یک از امامان در میدان راهبری اجتماعی به معنای تسلط بر امور در طول دوران زندگی خود او بود؛ اما مرجعیت فکری، حقیقتی است ثابت و مطلق که به دوره زندگانی امام مقید نمیگردد. از این جاست که این مرجعیت مفهوم عملی و زنده خویش را در هر دوره دارد؛ چه اینکه تا هنگامی که مسلمانان نیازمند فهمی مشخص از اسلام و آشنایی با احکام و حلال و حرام و آموزهها و ارزشهای آن هستند، به مرجعیتی فکری که از سوی خداوند متعال تعیین شده نیز نیاز دارند که نخست در کتاب خدا نمود مییابد و سپس در سنت رسول خدا (ص) و عترت معصوم، یعنی اهلبیت او، مجسم میشود که به فرموده پیامبر (ص) هرگز از کتاب جدایی نمیپذیرند.
azlaih
پس از وفات رسول خدا (ص) با گذشت زمان و عادت یافتن تدریجی مسلمانان به این که اهلبیت و امام علی (ع) را افرادی عادی و تحت سلطه بشمارند، بینیازی از اصل مرجعیت فکری آنان ممکن شد و مسلمانان توانستند آن مرجعیت فکری را به جایگزینی توجیهشدنی بسپارند. این جایگزین، نه شخص خلیفه، بلکه مجموعه صحابه بودند. بدینسان، به تدریج اصل مرجعیت [فکری] صحابه - به عنوان یک مجموعه - به جای مرجعیت اهلبیت نهاده شد. با عبور از مرجعیت منصوص، این جایگزین قابل پذیرش مینمود؛ زیرا این افراد، نسلی بودند که با رسول خدا (ص) همراهی نموده و دوره حیات و تجربه وی را درک کرده و حدیث و سنت او را دریافته بود.
azlaih
نیز جایز نیست که فرض کنیم اندیشه شیعی در چارچوب رسالت اسلامی همزمان با پیدایش تعبیر «شیعه» یا «تشیع» به عنوان یک اصطلاح و نام خاص، برای گروهی معین از مسلمانان پدید آمده است؛ زیرا پیدایش نامها و اصطلاحات با شکلگیری محتوا و واقعیت آن رویکرد تفاوت دارد. بنابراین اگر کلمه «شیعه» را در تعابیر رایج در روزگار رسول خدا (ص) یا پس از وفات وی نیافتیم، بدین معنا نیست که اندیشه و رویکرد شیعی وجود نداشته است.
mohdiu
تشیع در درون ساختار دعوت اسلامی و در قالب طرحی نبوی پدید آمد که پیامبر آن را به فرمان خداوند برای نگاهبانی از آینده این دعوت برنهاده بود.
mohdiu
تشیع از آغاز پیدایش و در هیچ یک از روزهای تاریخ خویش دارای رویکرد صرفاً معنوی نبوده است. تشیع در دامان اسلام و به عنوان برنامهای شکل گرفت که بر اساس آن، امام علی (ع) باید پس از رسول خدا (ص) راهبری فکری و اجتماعی جامعه را همراه با هم و به یک اندازه بر عهده میگرفت
mohdiu
روایات متواتر از رسول خدا (ص) نشان میدهند که وی یکی از دعوتگران را از لحاظ رسالتی و اعتقادی آماده و آگاه مینمود تا به سطحی برسد که توان مرجعیت فکری و سیاسی را داشته باشد. همچنین بنا بر این روایات پیامبر (ص) آینده دعوت و راهبری فکری و سیاسی امت پس از خویش را به وی سپرد. این تواتر [در روایات] فقط حکایت از آن دارد که رسول خدا (ص) همان راه سوم را برگزیده که چنان که دیدیم، گذشته از روایات، طبیعت امور نیز همان را ایجاب میکرد و بر همان دلالت مینمود.
این فرد که برای پرورش رسالتمند و راهبرانه انتخاب شده و منصوب گشت تا آینده دعوت را به دست گیرد و آن را رهبری فکری و سیاسی نماید، کسی جز علیبنابیطالب (ع) نبود که سبب برگزیدنش به این مقام، این بود که شاکله وجودش در چارچوب دعوت شکل یافته بود؛
m.salehi77
نسائی از امسلمه روایت نموده است: «به آن که سزاوار سوگند من است، سوگند میخورم که علی (ع) آخرین کسی بود که با رسول خدا (ص) بود. پیامبر (ص) در صبح آن روز که جان سپرد، علی را فراخواند. به گمانم او را برای انجام کاری به جایی فرستاده بود. سپس پیوسته میپرسید و سه بار گفت: «علی آمد؟» او پیش از طلوع آفتاب آمد. هنگامی که فرارسید، دانستیم که او را با وی کاری است. پس از اتاق بیرون آمدیم. ما آن روز در اتاق عایشه نزد رسول خدا (ص) بودیم. من واپسین کسی بودم که از اتاق بیرون رفتم و پشت در نشستم و از این رو از همه به در نزدیکتر بودم. علی بر بالین او نشست و خم شد [تا گوشش را به دهان پیامبر نزدیک کند]. او واپسین فردی بود که با پیامبر سخن گفت و پیامبر [تا لحظه وفات] با او به رازگویی و نجوا پرداخت.»
m.salehi77
حجم
۶۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۹۵ صفحه
حجم
۶۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۹۵ صفحه
قیمت:
۳۲,۰۰۰
تومان