بریدههایی از کتاب عاشقانهی مرگ
۴٫۱
(۲۶۷)
-=«منو تو جفتمون خوب میدونیم که دلیلی واسه دست و پا زدن ندارم.»
خورشیدِ تاریک"
-«نه. نمیفهمم. دوست داشتن یه زنو نمیفهمم.»
°-°ħãňīÿĕ°-°
دستانش را گره کرده روی میز گذاشت.
خورشیدِ تاریک"
آدم به خاطر کسی که دوستش داره میتونه خیلی از رفتارهای آزاردهنده رو ترک کنه
°-°ħãňīÿĕ°-°
حس میکرد دیگر نخواهد توانست بخندد.
خورشیدِ تاریک"
-=«تا کی میخوای ادای بی رحمارو درآری؟»
-=«تو تا کی میخوای خودتو گول بزنی که من اینی که میبینی نیستم؟»
کتاب باز
-=«بیمعرفت دلت واسه من تنگ نشد؟؟»
zahra:)
-=«همیشه همه جا بالاخره یه سری آدم هم هستن که مورد اعتماد نباشن. احتیاط همیشه شرط عقله.»
°-°ħãňīÿĕ°-°
و لبخند برلبانش نقش بست
خورشیدِ تاریک"
این چنین اسیر مرگ شده است...
خورشیدِ تاریک"
با لبخند به او سلام داد.
یاسمن
هرچه میجست اثری از تصویر غمهایش نبود.
خورشیدِ تاریک"
مردا عین آهن ربااند. هرچی دورترشی بیشتر سمتت میان. اگه ثابت بایستی اونان که خودشونو بهت میرسونن. فقط کافیه تحمل داشته باشی
elahe
-=«قایقی خواهم ساخت... خواهم انداخت به آب... دور خواهم شد از این خاک غریب...»
کاربر ۳۵۶۴۱۷۲
دوس داشتن رو باور نکن
nu_amin_mi
-=«میدونی با چه ذوق و شوقی از کلهٔ سحر پی جمع و جورکردن برنامهٔ امشب بود؟
هدیهٔ دریا
گشایش چشمها او را از خواب کسالتبار نیم روزی به اتاق بی حوصله و افسردهاش منتقل نمود.
°-°ħãňīÿĕ°-°
تو تا همیشه وقت نداری واسه دوست داشتن
aysan
تازه یادش آمد، آخر از تنهایی بیزار بود. نباید بیش از این در خلوت میماند چرا که بی کسی برایش به اندازهٔ مرگ تلخ بود.
nafas ‘s book world
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم، همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
aysan
در دو استکان چای ریخت.
یاسمن
فهمیدم کتابا و بزرگترها هم یه وقتایی حرف زیادی میزنن. دوست داشتن که محصول کارخونهٔ عقد نیست که تا خطبه خونده شد ثمرهاش بیاد بغلمون که وای چقدر عاشقیم!!! دوست داشتن زمان نمیخواد خاطره میخواد
elahe
اشک بیامان صورتش را خیس میکرد.
-=«گفتم خدایا غلط کردم. منو ببین، منو بخواه، بهش قول دادم دیگه غلط ننویسم، دیگه غلط نباشم... گفتم میخوام عاشق باشم. عاشقی کنم... میشه؟؟؟ میخوام آرزوهای بزرگ کنم، میشه؟ من صداش رو شنیدم راحیل، از دهن یه بچهٔ ده ساله که خرما بهم تعارف کرد. چقدر لبخندش قشنگ بود!! به من گفت خدا آدماییرو که آرزوهای بزرگ میکنن دوست داره...
کاربر ۱۹۲۹۲۶۵
-=«ارزش دوست داشتن به ابرازکردنش و شیپورکردنش نیست. دوست داشتنی که آدمت کنه و تورو بالا بکشونه با ارزشه. باس رو تخم چشات نگهش داری.»
دوستدار کتاب
-=«یه وقتایی فکر میکنم خیلیها مثل من به خیلی چیزا اعتقاد ندارن اما جرأت ندارن بگن باور نداریم. تو هم جزو همونایی؟»
Mahi
-=«صدا کن مرا! صدای تو خوب است... صدای تو سبزینهٔ آن گیاه عجیبی است که در انتهای صمیمیت حزن میروید... در ابعاد این عصر خاموش من از طعم تصنیف در متن ادراک یک کوچه تنها ترم... بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است... و تنهایی من شبیخون حجم تو را پیشبینی نمیکرد... و خاصیت عشق این است...!!!»
کاربر ۲۳۶۴۸۰۵
بی کسی برایش به اندازهٔ مرگ تلخ بود.
خورشیدِ تاریک"
چیشد که دنیا واسهم بزرگ شد و خدا کوچیک؟ چرا دیگه از غلط نوشتن و غلط بودن نمیترسیدم؟؟
کاربر ۱۹۲۹۲۶۵
-=«دوست داشتن زود تموم میشه.» مرد مو را از صورت همسرش کنار زد و ادامهٔ حرف زن را گفت:
-=«باز هم میشه کسای دیگه رو دوست داشت اما...» راحیل چشم هایش را بست؛ در حالی که گویی در آرامش غرق است ادامه داد:
-=«عشق اینطوری نیست.»
zahra:)
چرا نمیخوای یه راه دیگه رو پیش بگیری؟»
-=«من راهی غیر از دوست داشتنش بلد نیستم.»
Ha Mim
حجم
۲۴۴٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۹۵ صفحه
حجم
۲۴۴٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۹۵ صفحه
قیمت:
رایگان