بریدههایی از کتاب اوسنهی گوهرشاد
۳٫۴
(۲۷)
صبحها، دم صبح، آخ چهقدر دلتنگ این صبحهای طاقم! طاق و عَیاق، وقتی به حرم میرسی، هوا را هم، جارو کردهاند؛ از بس پاکیزه و نو است بهشت خانهٔ رضا!
mohadeseh
میریم به هفتصد هشتصد سال قبل.
قرن هشتم خورشیدی.
دوران حکومت تیموریان.
درستتر زمان شاهرخشاه تیموری و همسرش گوهرشاد بیگم.
کاربر ۲۱۶۰۱۹۶
- آقاجان یا کارم را، راه میاندازی و یا دیگر به خانهات، حَرَمت نمیآیم. از این زن مغول که بدتر نیستم. صدایش کردی. او هم جواب داد. ساختیاش تا او مسجدی برای زائرانت بسازد. تو خواستی که او ساخت.
مرد حاجتش را گفت و رفت.
و من با نامِ تو، بانو گوهرشاد آغا آشنا شدم.
مردان و زنان دیروزِ خراسان، با من حرفها زدند. از جوانِ عملهای حرف زدند که در مسجدت کار میکرده است. عاشق تو میشود! تو او را به حرم رضا میفرستی. او آدمی میشود که دیگر تو را نمیخواهد. هیچ جایِ تاریخ از این قصه، نشانی از خود ندارد. اما اوسنهٔ عاشقیاش، روح و قلم من شد. اوسنهٔ غریبی بود.
کاربر ۲۱۶۰۱۹۶
وقفنامهٔ گوهرشاد آغا، هنوز جاری است.
آپارتمانهای سر به فلک کشیدهٔ امروزی هم هنوز نشان از وقفنامهٔ تو دارند. چون جاری است، میماند. مسجد تو، کتابخانهٔ تو، نه که چون تو زنِ شاهرخ شاه بودی، نه چون که عروسِ چهارمِ امیر تیمور گورکانیِ خونریز بودی، نه چون که ندیمهای به اسم پریزاد داشتی، نه چون که پسرانی به نام بایسنغر میرزا و ابراهیم میرزای خطاط و کاتب داشتی، نه چون که قوامالدین شیرازی، معمار و طراح مسجدت بود. نه! تنها و تنها، چون آقایمان رضا خواستهاند تو بمانی، پس میمانی؛ همچنان که ماندهای!
کاربر ۲۱۶۰۱۹۶
گوهرشاد پرسید:
- مدرسهای را که به همت تو ساخته شده بود دیدی؟
پریزاد خوشحال بود.
- دیدم بانو... همانگونه که میخواستم شده بود. پر از طلبه و استاد. قاریان قرآن میخواندند و استادان وعظ میگفتند.
کاربر ۲۱۶۰۱۹۶
خدمت کردن به امام هشتم و البته زائرانش هنوز هم مثل دوران شما واسه همه آرزوس. چه لباس خادمی بپوشن، چه مثل من قلم بزنن و از امام و دربارهٔ حرمش بنویسن. چه تو دارالشفای حضرت به پرستاری و مداوای مریضا مشغول باشن، چه تو مهمانسرای حضرت نخود لوبیا پاک کنن و آشپزی کنن. مکانش مهم نیست. زمانش مهم نیست. مهم اون کاریه که انجام میدن. مهم ارادتیه که به مولا دارن. حتی اسمش هم براشون مهم نیست.
کاربر ۲۱۶۰۱۹۶
به حرمی که بارها و بارها ساخته شده بود و باز ویران شده بود و حالا سالها از سرپاییاش میگذشت اما باز گاه و بیگاه زخمخوردهٔ بدخواهان شده بود.
از کاتبی که او را با خود به این زمان آورده بود حکایتی تلخ شنیده بود از حملهٔ ارتشی از بلاد همسایه با سلاح جنگی به حرم مولا.
خیلی دور نه، همین چندین سال قبل.
شنیده بود که با وسیلهای به نام توپ جنگی گنبد و گلدستههای طلایی حرم مولا را هدف گرفته بودند و دوستداران حضرت را داغدار این بیحرمتی کرده بودند.
قزاقان روس!
کاربر ۲۱۶۰۱۹۶
حجم
۱۲۹٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۹۳ صفحه
حجم
۱۲۹٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۹۳ صفحه
قیمت:
۴۲,۵۰۰
۱۲,۷۵۰۷۰%
تومان