![کتاب چادر کردیم رفتیم تماشا اثر عالیه خانم شیرازی کتاب چادر کردیم رفتیم تماشا اثر عالیه خانم شیرازی](https://img.taaghche.com/frontCover/74126.jpg?w=200)
بریدههایی از کتاب چادر کردیم رفتیم تماشا
نویسنده:عالیه خانم شیرازی
ویراستار:زهره ترابی
گردآورنده:رسول جعفریان
انتشارات:نشر اطراف
امتیاز:
۳.۹از ۷۱ رأی
۳٫۹
(۷۱)
خداوند انشاءالله هیچ بندهای را از درگاه خودش مأیوس نکند که بد دردی است.
n re
حالا امام حسین (ع) نیست ولی شمر و یزید بسیار است.
k.t
خلاصه صبح پنجشنبه عاشورا جای همگی خالی است، رفتیم در روضات مطهره زیارت کردیم. در حضور حضرت فاطمه (س) روضه خواندند. گریهٔ بسیاری کردیم. الهی خداوند نصیب همه بکند و نصیب من هم یک دفعهٔ دیگر بکند که همچه روزی یک دفعهٔ دیگر مشرف شوم به حرمهای مطهر.
mohaddese
حالا امام حسین (ع) نیست ولی شمر و یزید بسیار است.
Mary gholami
امروز که شنبه دوم ذیحجه است همه بنا کردند مذمت عروس را کردند که زشت است، حقیقت که خیلی زشت است. من بنای تعریف را گذاردم تا اینکه کمکم از دل داماد بیرون کردم. بیچاره یتیم بیپدر. حضرت والا را هم دیدم. عرض کردم چاره چه چیز است، نمیشود به این نقدی طلاق داد. اینها بیخود حرف میزنند. قبول کردند. بنده و شاهزاده حالا که حامی دختره شدیم. تا خداوند چه خواهد.
fahime
شاه اینجا شب و روز پهلوی زنهایش مینشیند. منزل خاصی ندارد. گاهی این اتاق، گاهی آن اتاق، گاهی پشت زنبوری با زنها صحبت میکند. دخترهای مردم را تماشا میکند، پول میدهد. مردم بیعار هم دخترها را میآورند نشان میدهند. دیروز تا حال شش هفت دختر سراغ دادند، پسند نکرده.
گیله مرد
صبح هم یک ساعت از روز رفته از خواب بیدار میشود. تابستانها دو و نیم، سه ساعت از روز گذشته بیدار میشود. اول که بیدار میشود پیانو میزند، همه میفهمند که شاه بیدار شده. چند نفری از زنها میروند دم در خوابگاه پهلوی نردهها میایستند. شاه میآید پایین، میرود خانهٔ امیناقدس، میرود حمام، میآید بیرون. هر صبح اول سه دانه سیب میخورد. بعد یک فنجان چای یا آب گرم میخورد. بعد نان پنیر یا یک جوجه کباب میآورند، میخورد. یک ساعتی مینشیند، یا جواهر تماشا میکند یا کاغذی میخواهد پیدا میکند. آن وقت میرود بیرون.
fahime
ما در جایی منزل کردیم که دو گاو با گوساله، دو الاغ، گوسفند، مرغ، سگ، گربه، قریب ده نفر هم صاحبخانه هستند در یک اتاق، خیلی خوش میگذرد. خداوند سلامتی بدهد. همهٔ اینها میگذرد. آشپزی هم توی همین اتاق میکنم. صاحبخانهها آب پختند، ماها پلو پختیم. چنان دود شده که چشم باز نمیشود. بنده هم کتابنویسی میکنم.
T
بنده سلام کردم سرش را بالا کرد که تو کیستی؟ مرا نشناخت. هی میپرسد تو کیستی؟ آخر من خنده کردم که مگر آب و هوای طهران اینقدر آدم را بیشعور میکند که قوم و خویش چندین ساله را نمیشناسید؟ برخاست و عذرخواهی کردند که والله من نشناختم
mohaddese
بایست با همهٔ بلاها ساخت. خداوند خودش وسیله بسازد.
n re
بیطالع اگر مسجد آدینه بسازد
یا سقف فرود آید و یا قبله کج آید
n re
خدا میداند که چند روز دیگر در قم بمانم. اینقدر بد آب و هوا است که نهایت ندارد. آبهای شور، هوا اینقدر گرم نیست که به عقل درست بیاید. در مکه و مدینه و عربستان من این جور گرما نخورده بودم که در قم میخورم. قوهٔ حرم رفتن ندارم. خود مردم آنجا هم از گرما عاجز شدند.
fahime
امروز به قول طهرانیها یکی یک بزمجهای گرفته است، برای شاه آورده. امشب فراشها او را آوردند توی اندرون بستند به درخت. فی الواقع خیلی مهیب است. آن وقت شاه آمد، ایستاد. تمام اهل اندرون دور شاه را گرفتند. تماشا میکردند. شاه گاهی چوب توی دهنش میکرد، گاهی زیر پایش میکرد. با وجودی که خیلی محکم بسته بودند او را، باز شاه میترسید ولی خودش را از دسته نمیانداخت. چنان صداها میکرد. یک ذرع و نیم قدش بود. تا یک ساعت مشغول بازی این بود. بعد قرق کردند. فراشها آمدند او را بردند. حکم کرد که همین امشب او را بکشند و پوستش را کاه کنند برای توی موزه. میترسم امشب بگریزد.
fahime
تا امروز که چهارشنبه بیست و یکم است همه بیحال بودیم. الحمدلله صبحی بعضیها بهتریم. بعضیها همینطور قی میکنند. حالا فیالجمله کشتی موج دارد ماها به این حال شدیم. وامصیبت که کشتی طوفانی شود، خدا رحم کند. الهی خداوند دین واجب را از گردن همهٔ دوستان ادا کند ولی از راه خشکی، نه از کشتی که هیچ چیز برای انسان باقی نمیگذارد، نه نماز، نه عبادت، نه غذای پاک. همه نجس اندر نجس. تا کسی نبیند نمیفهمد.
prjey
شنیدم در طهران، اصفهان، همدان، همه جا ناخوشی وبا است. والله اگر حالتی برایم باقی مانده. دردهای خودم یک طرف، این غصه یک طرف. گریهکنان رفتم رو به امیرالمؤمنین دعا کردم. جایی هم هست که کسی خبر از هیچ جا ندارد. از قرار ظاهر جلوی زوار را هم در کرمانشاه گرفتهاند، به واسطهٔ وبا نمیگذارند بیایند. بعضیها میگویند در کرمانشاه هم وبا هست. رضاً بقضاء الله، هر چه خدا خواسته خوب است.
n re
الهی خداوند اسباب فرجی و خیری فراهم بیاورد
n re
روز عاشورا عید گرفتند. از قرار معلوم شب جمعه و روز جمعه را عید میگیرند، به واسطهٔ عید محمد (ص) و آلش، بازی ساز نواز میزنند. شب یازدهم، حضرات مدینه بنای آتشبازی را گذاردند. توپ، تفنگ، شیپور، بالابان، مزغان میزدند. یادم آمد شب یازدهم عیال سیدالشهدا (ع) در کربلا چه کردند. نمیدانم چه حالت به من دست داد. این صداها را که شنیدم، میخواستم خودم را بکشم. خدا عذابشان را زیاد کند، به حق محمد (ص) و آله.
n re
چون امروز سرکار خان خوشحال و خرم بودند، تشریف آوردند جلو قاطر را گرفتند تا مشهدی فیا قاطرچی مفرش را بار کرد. تا امروز ماها چنین چیزی ندیده بودیم. ظهری هم که برای ناهار سر آب قادرآباد پیاده شدیم، سنگهای زیر فرش را جمع کردند. این سفر، خدمت و صدمهٔ ایشان زیاد است. خداوند وجود ایشان را محافظت نماید. بس که زحمت میکشند ماها کور و شرمنده هستیم. آخر ماشاءالله مردی هستند.
Afsaneh Habibi
از بس که هوا گرم است دیگر قوه ندارم. دلم بیحال میشود. عملهجات کشتی هم همه هندو و فرنگی است. ماشاءالله همه چیزها پاک و تمیز و به ظاهر پاک ولی باطن گه اندر گه. ما میخوریم به روی خود نمیآوریم.
prjey
هوای ارزوئیه هم خیلی خوب است. مثل هوای شهر است. در گواری منزل کردیم. حالا دیگر جای همهٔ دوستان خالی است. تا حال که جای این نبود که بنویسم «جای دوستان و عزیزان خالی»، به واسطهٔ تب سرکار خانم خوش نگذشت.
prjey
حجم
۱۵۹٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۶۸ صفحه
حجم
۱۵۹٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۶۸ صفحه
قیمت:
۳۸,۵۰۰
تومان