بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب پارسیان و من، جلد سوم؛ رستاخیز فرا می‌رسد | طاقچه
تصویر جلد کتاب پارسیان و من، جلد سوم؛ رستاخیز فرا می‌رسد

بریده‌هایی از کتاب پارسیان و من، جلد سوم؛ رستاخیز فرا می‌رسد

۴٫۶
(۵۳)
پیچیده‌ترین ماجرای این دنیا خود همین دنیاست
روژینا
هر کسی چیزی می‌گوید و گمان می‌کند که حقیقت را یافته است
Mohsen
رستاخیز خواهد آمد بردیا... در خودت شک کن ولی در رسیدن آن روز نه!»
منکسر
کوروش!... او تنها کسی است که دیده‌ام درست فکر کردن را بلد است!
mehrdad
باید و نباید ندارد که! هرکس راهی را طی می‌کند که آن را درست می‌داند. در آخر هم نتیجه‌اش، برای خود او خواهد بود...
Mohsen
من فکر می‌کنم تابه‌حال هیچ لحظه‌ای از تاریخ، این‌طور از عقیده‌ها و دین‌ها متورم نبوده است! در واقع نمی‌دانم که تو هم این احساس را داری یا نه؛ ولی من کاملاً حس می‌کنم که دنیا دارد از این همه فکر و خرافات می‌ترکد!
Mohsen
آرام‌آرام پی می‌بردم که آدم‌های بسیاری در دنیا زندگی می‌کنند؛ آدم‌هایی که البته هر کدام خودشان را مرکز دنیا می‌دانند!
منکسر
به‌راستی که آدم‌ها همواره آرزو دارند چیزی غیر از همان که دارند، داشته باشند!
منکسر
می‌دانی که من چه کسی را توی دنیا از همه بیشتر دوست دارم؟! با خواب‌آلودگی گفتم: من را؟! با لبخند گفت: قبل از تو!... شانه‌هایم را بالا انداختم و او زمزمه کرد: خدا را!
منکسر
بر گور من بنویس «ای انسان، هر که هستی و از هر جا بیایی، زیرا می‌دانم که خواهی آمد... من کوروش‌ام که برای پارسیان این شاهنشاهی گسترده را بنا نهادم، پس به گور من رشک مبر...».
عاطِفہ.ل✫
هرکس راهی را طی می‌کند که آن را درست می‌داند. در آخر هم نتیجه‌اش، برای خود او خواهد بود... خیلی منصفانه و منطقی است نه؟!
mehrdad
جهانی که به این سادگی چنین زیر و زبر می‌شد آیا واقعاً شایستگی شیفتگی را داشت؟!
منکسر
شاید در تمامی جهان، پسرکی مثل مرا پیدا نکند که این‌قدر از شگفتی جهان، به ستوه آمده باشد!...
منکسر
ما نجابت به خرج نمی‌دهیم، پیرمردِ لجباز! ما ذاتاً نجیب هستیم
منکسر
در این لحظه کاری کرد که اگر شمشیری داشتم، دیگر برای نبرد با آن چهار مرد درنگ نمی‌کردم! بهار، لقمه‌ای نان و گوشت را پیش از آن‌که به دهان من بگذارد بالا برد و بوسید و بعد در دهانم گذاشت! من سیر بودم! من گرسنه بودم! من عاشق بودم! و ما دقایقی طولانی به هم نگریستیم و نگریستیم... شکی به جا نمانده بود. گفتم: چه باید بکنم... بهار؟!... عشق من!
منکسر
تنها چیزی که باید مراقبش بود عرب‌ها هستند! بعد درحالی‌که از اسبش پیاده می‌شد برای ما توضیح داد که آن‌ها بادیه‌نشینانی فقیرند که خیلی راحت و فقط برای چند سکه، آدم می‌کشند. آن‌ها قبیله‌درقبیله زندگی می‌کنند و استاد شبیخون زدن‌اند. داریوش از اسبش پایین پرید و با تعجب گفت: یعنی ممکن است که در تاریکی، سرمان را ببرّند؟! اسفندیار با خندهٔ تلخی زمزمه کرد: دقیقاً!
پ. و.
به‌راستی که آدم‌ها همواره آرزو دارند چیزی غیر از همان که دارند، داشته باشند!
روژینا
هر کسی چیزی می‌گوید و گمان می‌کند که حقیقت را یافته است و با خود دارد! هرکسی فکر می‌کند که مرکز دنیاست و دیگران، کمتر از او حق دارند... اما من نه! من فقط فکر می‌کنم و می‌شنوم و می‌بینم و سعی می‌کنم تا بهترین چیزها را پیدا کنم.
روژینا
«مردم به هر چیز که مجبور باشند آن را انجام نخواهند داد!»
روژینا
ترجیح می‌دهم که اینجا بمانم و شیر بزها را بدوشم اما زن حرمسرا نباشم!
منکسر
زمانی که به دنیا می‌آیی از تو نمی‌پرسند که می‌خواهی یا نه! زمانی که به دنیا می‌آیی نمی‌توانی پدر و مادرت یا کشوری را که در آن خواهی بود انتخاب کنی! زمانی که می‌آیی نمی‌توانی بدانی آن‌ها ثروتمند هستند یا فقیر و یا آن‌قدر زنده خواهند ماند تا تو آن‌ها را ببینی یا نه؟!
پ. و.
اعتراف می‌کنم که خداوند یکتا و بی‌همتاست... اعتراف می‌کنم که زرتشت، پیامبر خدا بود... اعتراف می‌کنم که اهریمن، پلید است و پیروانش مثل اویند... اعتراف می‌کنم که من پیرو خداوند و پیامبرش و دینش هستم و با اهریمن و دیوها در ستیزم.
پ. و.
همگان از او به نیکی یاد می‌کردند. پادشاهی که بزرگ و مهربان بود و یارانش ــ حتّی برای مردمان عادی و باغبان‌های قصر ــ نیز سرشار از محبت و درود بودند. پادشاهی که در تمام مسیر، نام او بر زبان سربازان و هم‌وطنانش بود و همه با نوعی جان‌برکفی و عشق از او و عظمتش یاد می‌کردند.
پ. و.
باید و نباید ندارد که! هرکس راهی را طی می‌کند که آن را درست می‌داند. در آخر هم نتیجه‌اش، برای خود او خواهد بود... خیلی منصفانه و منطقی است نه؟!
پ. و.
اینک به یقین می‌دانستم که من گذرنده‌ای در تاریخ هستم و جهان از آنِ من است و من از آنِ جهانم... بی‌هیچ توشه‌ای سفر می‌کردم و اندک‌اندک توشه برمی‌گرفتم زیرا جهان در من بود و من در جهان...
پ. و.
بر گور من بنویس «ای انسان، هر که هستی و از هر جا بیایی، زیرا می‌دانم که خواهی آمد... من کوروش‌ام که برای پارسیان این شاهنشاهی گسترده را بنا نهادم، پس به گور من رشک مبر...».
عاطِفہ.ل✫
بر گور من بنویس «ای انسان، هر که هستی و از هر جا بیایی، زیرا می‌دانم که خواهی آمد... من کوروش‌ام که برای پارسیان این شاهنشاهی گسترده را بنا نهادم، پس به گور من رشک مبر...».
عاطِفہ.ل✫
رستاخیز خواهد آمد بردیا... در خودت شک کن ولی در رسیدن آن روز نه!
zeytoon

حجم

۱۹۷٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۴

تعداد صفحه‌ها

۲۲۹ صفحه

حجم

۱۹۷٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۴

تعداد صفحه‌ها

۲۲۹ صفحه

قیمت:
۶۰,۰۰۰
تومان