کتاب عروس قریش
۴٫۶
(۱۶۰)
خواندن نظراتمبارک باشد آمنه! بهحتم به نوری باردار شدهای که نشانهاش از هماینک در صورتت هویداست. تو روزی مادر هدایت و سعادت خواهی شد. خانهات مکان رفتوآمد ملائک خواهد شد و محل فرود وحی.
n re
کیست که مرگ را نچشد؟»
بنت الحیدر
بوطالب پرسید: «تو اینها را از کجا میدانی؟ پدرم گفته بود پیرمردی آگاهی. نکند از مردم چیزی شنیدهای؟»
سطیح لبخندی زد و جواب داد: «نسب خود را از من نمیتوانی پنهان کنی. من خاندان شما را از کتابهایی که از پیشینیان مانده است، میشناسم. تو و برادرت صاحب بهترین نسل هستید. همسر برادرت به هدایتگر خلق حمل برداشته و همسر تو به پادشاه مؤمنان و مرسلان حمل خواهد برداشت. هر دو طفل در روزگاری بس نزدیک چون ستارهای سرخ در آسمان مکه خواهند درخشید.»
بنتِشهرِآشوب🌱🍃
«خداوند گرسنه کند آنی را که تو با ستم بر دیگران سیرش کردی و سیر کند آنی را که تو به ستم گرسنهاش کردی.»
n re
آمنه حلیمه نمیشد؛ اما حلیمه میخواست آمنه شود و هر روز بیشتر از روز پیش برای محمد مادری کند. هرچه میکرد بوسهاش زودتر از همه روی گونهٔ محمد مینشست تا روی گونهٔ فرزندان خود. هرچه میکرد موهای مجعد محمد زودتر از موهای فرزندان خودش شانه میشد. هرچه میکرد لقمهٔ غذا پیش از همه بر دهان محمد گذاشته میشد. هرچه میکرد محمد را پیش از دیگران میخواباند و تا صبح بر بالای سر او مینشست و نگاهش میکرد. هرچه میکرد سروروی محمد را زودتر از بقیه میشست. هرچه میکرد خونش به دیدن محمد زودتر به جوش میآمد و کاسهٔ مهرش بر سر او لبریز میشد.
☆🌸☆فاطمه☆🌸☆
من میمیرم محمد... اما نام من با تو ماندگار خواهد شد... چون تو ذکری باقی هستی... تو یادگار عبدالله هستی... و نام او را هم جاودان خواهی کرد...
☆🌸☆فاطمه☆🌸☆
آمنه شیرین بود، شیرینتر از همهٔ کاسههای انگبین و پیالههای شهد و شربت. بِرّه نمیدانست چرا قیس بنعاصم همهٔ دختران خود را یکبهیک در گور فرو میبرد و طایفهٔ بنیتمیم، که به خوردن سوسمار شهره شده است، دارد به زندهبهگور کردن دختران هم شهره میشود.
- در زمانهای که دختران مکه چهره در خاک میکشند، بودن آمنه سعادت بزرگی برای خانهٔ وهب است. صبح که به زیارت کعبه میرفتم شنیدم بار دیگر دختر خردی را از بالای کوه ابوقبیس به دره پرتاب کردند.
عاتکه خود را نباخت و گفت: «چند روز پیش هم مردی سر دخترش را جلوی پای اِساف سر برید تا عمر پسرانش به دنیا باشد. تنها وهب من است که دخترش را چون جان دوست دارد.»
مروارید ابراهیمیان
امایمن در رفتوآمد بود و هرچه در توانش بود به کار میگرفت تا حال آمنه بهبود یابد؛ اما بهبودی آهویی گریزپا شده بود که از آمنه میگریخت و کنار او آرام نمیگرفت. شفا پروانهای بازیگوش شده بود که روی شانههای آمنه نمینشست و دل محمد را شادمان نمیکرد.
☆🌸☆فاطمه☆🌸☆
من حتم دارم به دعای عبدالمطلب باران خواهد گرفت و مکه بوی خاک بارانخورده و چوب خیس خواهد داد. دهان چاکهای تشنهٔ زمین سیراب خواهد شد و ریشهٔ درختها پنجه در دل خاک خواهند زد.
محمدرضا میرباقری
نگاه ابرهه چون نگاه کسی بود که از میان آسمانها بر بندگان زمینی خود مینگرد و نگاه عبدالمطلب چون نگاه کسی بود که از میان زمین بر فرومایگان و مُردگان زیر زمین مینگرد.
☆🌸☆فاطمه☆🌸☆
حجم
۲۸۰٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۳۹ صفحه
حجم
۲۸۰٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۳۹ صفحه
قیمت:
۵۰,۰۰۰
۲۵,۰۰۰۵۰%
تومان