بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب برای N | طاقچه
تصویر جلد کتاب برای N

بریده‌هایی از کتاب برای N

امتیاز:
۳.۱از ۵۰ رأی
۳٫۱
(۵۰)
آدم‌هایی که ادبیات را درک می‌کنند، کمیاب می‌شوند.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
آنچه برای یک آدم موفق نیاز است، پنج درصد استعداد و نودوپنج درصد تلاش است
نسیم رحیمی
دوتا چیز دوست دارند بالا بروند، یکی احمق، یکی دود.‌
نسیم رحیمی
فکر می‌کنی آدمی که گرمای تابستان و سرمای زمستان را تجربه نکرده است، می‌تواند چهار فصل را توصیف کند؟
sepid sh
فرض کن همین حالا جلوی چشمت پلی قرار دارد که دارد خراب می‌شود. اگر از این پل عبور کنی، شاید چیزی در آن سمت باشد، ولی معلوم نیست که آن چیز ارزش به جان خریدن خطر را داشته باشد. اگر چنین شرایطی پیش بیاید، تو از پل عبور می‌کنی؟»
sogand
آن شب خیلی جدی با خودم فکر کردم غذایی که بتواند خاطرات گذشته را برای آدم زنده کند، چقدر خوب است
sogand
«بگذار تصویر زیبای او را در حافظه‌ام حک کنم، بگذار لطافت پوست او را برای همیشه به خاطر بسپارم.»
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
می‌گویند که دوران دانشجویی «تعطیلات تابستانی عمر آدم» است
میس سین
آنچه برای یک آدم موفق نیاز است، پنج درصد استعداد و نودوپنج درصد تلاش است؛ آدمی که استعداد خود را صیقل می‌دهد و در هر زمینه‌ای مستقیم به سمت چالش‌ها می‌رود
sama
به‌نظر من روابط آدم‌ها با یکدیگر جمع و تفریق است. کسی که حرکت آدم را کُند کند و او را عقب نگه دارد، و کسی که او را به یک جای روشن می‌برد، کسی که او را به یک جای بلند می‌رساند
sepid sh
«به‌نظر من از بین ستاره‌های آسمان و ستاره‌های زمین، ستاره‌های روی زمین هستند که زیباترند.»
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
به‌نظر من روابط آدم‌ها با یکدیگر جمع و تفریق است. کسی که حرکت آدم را کُند کند و او را عقب نگه دارد، و کسی که او را به یک جای روشن می‌برد، کسی که او را به یک جای بلند می‌رساند.»
sama123
آدم هر چقدر هم که به یک جای بلند و دور برود، دنیای واقعی‌ای که در آن قرار دارد، تغییری نمی‌کند.
نسیم رحیمی
می‌گویند که دوران دانشجویی «تعطیلات تابستانی عمر آدم» است،
کاربر ۴۷۸۸۵۳۸
آدم هر چقدر هم که به یک جای بلند و دور برود، دنیای واقعی‌ای که در آن قرار دارد، تغییری نمی‌کند.
فرسا
زن دستم را گرفت و تک‌تک سوختگی‌هایم را تسکین داد و با این کار گویی جای هر سوختگی در حال محو شدن بود، پس با خودم فکر کردم، یعنی من تا این حد دوست داشته شده‌ام؟ کاش بیشتر مرا می‌سوزاند.
Nix
فکر می‌کنی آدمی که گرمای تابستان و سرمای زمستان را تجربه نکرده است، می‌تواند چهار فصل را توصیف کند؟ فکر می‌کنی آدمی بدون داشتن حس حسرت برای چیزی که از صمیم قلب می‌خواسته، ولی به دست نیاورده است،‌ می‌تواند احساساتی مثل حسادت و نفرت را به رشتهٔ تحریر دربیاورد؟ برای همین من ابتدا خودم را در شرایط نیستی‌ها و کمبودها قرار می‌دهم و به دنبال چیزهایی می‌روم که دلم می‌خواسته است.»
نسیم رحیمی
وقتی به من گفتند که بیشتر از شش ماه دیگر زنده نخواهم بود، با خودم گفتم خدا را شکر که ازدواج نکردم، خدا را شکر که بچه‌ای ندارم. اینکه من از این دنیا بروم، کمی برایم ترسناک است، ولی اصلاً به آن به‌عنوان موضوعی غم‌انگیز نگاه نمی‌کنم؛ چون با رفتن من از این دنیا کسی غمگین نمی‌شود.
نسیم رحیمی
اینکه آدم استعداد خودش را برای خودش به کار بگیرد، خب به این معناست که هیچ‌وقت فراتر از ظرفیت خودش نمی‌رود.
نسیم رحیمی
نشانه‌ها، به اتفاقات ریز و بی‌اهمیتی گفته می‌شوند که قبل از وقوع یک اتفاق از آن خبر می‌دهند، اما زمانی به نشانه بودن آن‌ها پی می‌بریم که دیگر اتفاق رخ داده و حسابی کار از کار گذشته است.
نسیم رحیمی
نشانه‌ها، به اتفاقات ریز و بی‌اهمیتی گفته می‌شوند که قبل از وقوع یک اتفاق از آن خبر می‌دهند، اما زمانی به نشانه بودن آن‌ها پی می‌بریم که دیگر اتفاق رخ داده و حسابی کار از کار گذشته است. حالا که فکرش را می‌کنم، غرب آسمان مثل خون به رنگ سرخ درآمده بود، حالا که فکرش را می‌کنم، سگمان که معمولاً آرام بود، بی‌وقفه پارس می‌کرد، حالا که فکرش را می‌کنم، به‌نظرم می‌رسد چهره‌اش رنگ‌پریده بود، حالا که فکرش را می‌کنم، حالا که فکرش را می‌کنم، حالا که فکرش را می‌کنم...
نسیم رحیمی
با کتاب خواندن شکم آدم پر نمی‌شد. جلوی چشمان آدم کوهی از کتاب هم که بود، قلب آدم را پر و آسوده نمی‌کرد. به جایش دوست داشتم داخل یخچال به اندازهٔ کافی خوردنی باشد.
نسیم رحیمی
«اگر خشونت با کلمهٔ دوست داشتن توجیه می‌شود،‌ نمی‌خواهم که مرا دوست داشته باشی.»
نسیم رحیمی
دوست داشتن واقعی به شکلی است که حتی اگر آن را به ادبیات ارتقا ندهیم نیز هر کسی آن را ببیند می‌فهمد که آن دوست داشتن است.
نسیم رحیمی
یک‌چهارم اول داستان را که خواندم، داخل دهانم یک‌جور احساس تلخی کردم و آن را کنار گذاشتم؛ چون احساس می‌کردم قصه به خاطره‌ای که مرده بود، اکسیژن رسانده است و آن خاطره به‌یکباره شروع کرده بود به جوشیدن، و داشت زنده می‌شد.
Sam
این‌طور نبود که به دنیای ادبیات نیاز نداشته باشم، فقط در قلبم جایی برای ورود به دنیای خیالی باقی نمانده بود، همین. با کتاب خواندن شکم آدم پر نمی‌شد. جلوی چشمان آدم کوهی از کتاب هم که بود، قلب آدم را پر و آسوده نمی‌کرد. به جایش دوست داشتم داخل یخچال به اندازهٔ کافی خوردنی باشد.
فرسا
کودک درحالی‌که در قسمتی عمیق‌تر از پوست خود احساس درد می‌کرد، با خود می‌اندیشید که چرا دارد لگد می‌خورد؟ به این خاطر که فنجان از دستش افتاد؟ به این خاطر که فنجان شکست؟ به این خاطر که شیر روی زمین پخش شد؟ به این خاطر که زمین کثیف شد؟ به این خاطر که نوشیدنی به هدر رفت؟ ولی اگر به‌خاطر این‌ها بود، کاری نمی‌شد کرد.
Sara
کودک درحالی‌که در قسمتی عمیق‌تر از پوست خود احساس درد می‌کرد، با خود می‌اندیشید که چرا دارد لگد می‌خورد؟ به این خاطر که فنجان از دستش افتاد؟ به این خاطر که فنجان شکست؟ به این خاطر که شیر روی زمین پخش شد؟ به این خاطر که زمین کثیف شد؟ به این خاطر که نوشیدنی به هدر رفت؟ ولی اگر به‌خاطر این‌ها بود، کاری نمی‌شد کرد.
Sara

حجم

۲۲۱٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۷۲ صفحه

حجم

۲۲۱٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۷۲ صفحه

قیمت:
۴۹,۵۰۰
تومان