بریدههایی از کتاب آوای ققنوس
۳٫۶
(۴۵)
نمیگم ناامید نشو... بشو، اما توی ناامیدی پیدا شو... مثله یه ققنوس. وقتی همه فکر میکنن سوخته و خاکستر شده، از خاکسترش متولد میشه. بساز، بسوز بعدشم از نو بلند شو.
red rose
جناب عشق چرا استکان من تلخ است؟
سفارش من بیچاره چای شیرین بود
math
اگه میخوای یه کاری بکنی که حتماً انجام بشه باید رازتو به دو نفر بگی.
دستش را روی سینهام، درست روی قلبم گذاشت:
- اول به قلبت بگو...
دستش را از روی سینهام برداشت و به آسمان اشاره کرد:
- بعد به خدات.
یك رهگذر
انتظار بدترین درد دنیاست.
یك رهگذر
کاش میتونستم قلبمو از توی سینهم در بیارم بهت نشون بدم، که ببینی، ببینی تنها چیزی که توی دلمه، تنها چیزی که باعث تپیدن قلبمه تویی!
یك رهگذر
عشق حال هر کسی را خوب میکند!
دریا
حس ققنوسی را داشتم که بعد از ساعتها و روزها پرواز بیوقفه، بالاخره به آنجائی که میخواسته رسیده، به بالای قاف. من رسیده بودم! به آرامشی عجیب... به سبک بالی عجیبتر! به نوک قلهٔ قاف!
دریا
- من به حرفامم عمل میکنم. دقیقاً سوختم، خاکستر شدم، دوباره به دنیا اومدم.
red rose
کاش تمام عمر جوری زندگی میکردیم که انگار یک ساعت دیگر محال است در کنار هم باشیم! شاید آنموقع قدر هم را بیشتر میدانستیم. زندگی را بیشتر دوست داشتیم. برای خوب بودن بیشتر تلاش میکردیم.
red rose
زندگی هرکس قهرمانی دارد. گاهی قهرمان زندگی خودت هستی و گاهی قهرمان زندگی آدمهای زیادی میشوی!
red rose
با خودم فکر میکردم، ممکن است یک شاعر، آن هم یک مرد، آنقدر خوب عشق را بشناسد؟ یعنی آن زن خوشبختی که این شعرها را برایش سروده کیست؟
دریا
ناامیدی بزرگترین گناه نیست. بیشتر آدما مثل من توی لحظهٔ آخر میفهمن باید چجور از شر اون خلسهای که توش گرفتارن راحت بشن... تازه توی ناامیدی پردههای خیالات از جلوی چشمشون کنار میره. من تو ناامیدی خودمو پیدا کردم! توی ناامیدی فهمیدم چی توهمه، چی حقیقت... پس هیچوقت نمیگم ناامید نشو... بشو، اما توی ناامیدی پیدا شو... مثله یه ققنوس. وقتی همه فکر میکنن سوخته و خاکستر شده، از خاکسترش متولد میشه. بساز، بسوز بعدشم از نو بلند شو.
دریا
طبق عادت آن روزها، به تاج تخت تکیه زده بودم و دیگر دردِ گلوله آزارم نمیداد. نمیدانستم من به درد عادت کردهام یا درد به وجودِ من!
دریا
سرخی روی من از گرمی دستان تو نیست، تب عشق تو چنین کرده مرا خون جگرم...
دریا
الان، دارم فکر میکنم که شاید قشنگترین تصور ممکن از آیندهٔ یه عشق، به پای هم پیر شدنه.
دریا
با عجله پیام را باز کردم. نوشته بود: «چی تو رو بیشتر از هر چیزی خوشحال میکنه؟»
بیدرنگ نوشتم: «سایهٔ تو، اونجایی که وقتی قدم میزدیم، کنار سایهٔ من روی زمین افتاده بود!»
با سرعت جواب داد: «میشه عاشقت باشم، عاشقم باشی؟»
لبهایم را روی هم فشار دادم. آشفته شدم و از فشار تردید دستهایم لرزید. برایش نوشتم: «عاشقم باش، عشق سرایت میکنه.»
دریا
کاش تمام عمر جوری زندگی میکردیم که انگار یک ساعت دیگر محال است در کنار هم باشیم! شاید آنموقع قدر هم را بیشتر میدانستیم. زندگی را بیشتر دوست داشتیم. برای خوب بودن بیشتر تلاش میکردیم.
دریا
شاید عشق تنها نقطه ضعف همهٔ آدمها باشد! چقدر عشق عجیب است چقدر دوست داشتن خطرناک است!
دریا
حجم
۳۲۵٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۴۴۰ صفحه
حجم
۳۲۵٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۴۴۰ صفحه
قیمت:
۹۵,۰۰۰
تومان