روی صفحهٔ اول آن نوشته شده بود:
حبیبتی! من با دستهایم اسلحه برمیدارم، تو با دستانت قلم بگیر. من با پاهایم به میدان مبارزه میروم و میجنگم. میدان مبارزهٔ تو برگههای کاغذت است. تا آخرین قطرهٔ خونم و تا آخرین روز زندگیام، تا روزی که سپیدی همه جای دمشق را فرا بگیرد، کنار تو خواهم بود.
مجنون تو ابوذر
Radicall
روی صفحهٔ اول آن نوشته شده بود:
حبیبتی! من با دستهایم اسلحه برمیدارم، تو با دستانت قلم بگیر. من با پاهایم به میدان مبارزه میروم و میجنگم. میدان مبارزهٔ تو برگههای کاغذت است. تا آخرین قطرهٔ خونم و تا آخرین روز زندگیام، تا روزی که سپیدی همه جای دمشق را فرا بگیرد، کنار تو خواهم بود.
مجنون تو ابوذر
Radicall
روی صفحهٔ اول آن نوشته شده بود:
حبیبتی! من با دستهایم اسلحه برمیدارم، تو با دستانت قلم بگیر. من با پاهایم به میدان مبارزه میروم و میجنگم. میدان مبارزهٔ تو برگههای کاغذت است. تا آخرین قطرهٔ خونم و تا آخرین روز زندگیام، تا روزی که سپیدی همه جای دمشق را فرا بگیرد، کنار تو خواهم بود.
مجنون تو ابوذر
Radicall