بریدههایی از کتاب ابرهای خاطرات
۳٫۲
(۱۳)
بچهها، غرور پدر و مادرها اجازه نمیدهد از شما کمک بخواهند. پس تا جایی که میتوانید خودتان پدر و مادرهایتان را دریابید!!
هنرمند هنردوست
ای کاش جامعهی ما میپذیرفت که یک زن بیوه یا مطلقه به عنوان یک انسان، بدون نگرانی، حق ادامه زندگی دارد و این همه ممنوعیت را برایش قائل نمیشد.
هنرمند هنردوست
«درد زایمان نه به دلیل تولد فرزند است، بلکه به دلیل جدا شدن مادر از فرزند است؛
هنرمند هنردوست
«گاهی وقتها برای اعمال بنده از طرف خدا ندا میرسه تا رفتار و کردارش رو درست کنه. حالا بعضی از این بندگان خدا لیاقت شنیدن این ندا رو دارند و بعضیها نه.»
هنرمند هنردوست
از زمانی که ما شوهرانمان رو، حالا یا در اثر مرگ یا طلاق، از دست دادهایم، زندگی عادی بر ما حرام شده.»
گفتم: «ولی عمهجان، ظاهر شما اینطوری نشون نمیده.» گفت: «آیا باطن رو ما باید عیان کنیم؟ بعد از اتفاقاتی که برای هر کدام از ما افتاد، شُد که یکی از شماها بگید چه میکنید؟ از کجا میآرید میخورید و میپوشید؟ بچهها را چطوری سرگرم میکنید؟ چند نفرتان سری به خانهی ریحانه زدهاید تا ببینید دو تا بچهی او چطوری بدون پدر سر میکنند؟ چند نفرتان به نسرین گفتید بعد از طلاق چه به سرت آمده؟!»
S
در همین لحظه، چشمم به ریحانه افتاد. با نگاهی غمگین گفت: «از وقتی شوهرم رفته، من برای بچهها هم پدر بودم هم مادر. شبها به جای پدرشون با بچهها شطرنج بازی میکنم و همبازی بازیهای کامپیوتریشان میشم. روزها باید هم مرد خانه باشم و هم زن خانه. خیلی خستهام. گاهی وقتها میگم کاش چند روزی یک نفر مسئولیت بچهها را به عهده میگرفت و من توی همین خونه استراحت میکردم. دارم از پا در میآم. چهل روز اول خیلیها سر زدند و همدردی کردند و به خاطر یادآوری صحنهی دویدن پسر شش سالهام پشت تابوت پدرش، گریه کردند. ولی بعدش درِ خانه بسته شد که شد.
S
میگفت: «چند وقت پیش که توی مدرسه جلسه داشتند، مشاور گفته اگه پدرها به دختراشون توجه نکنن، اونها محبت رو بیرون از خونه جستجو میکنن.»
یاد دوستم افتادم که با پسر همسایه دوست شده. «یعنی اون هم محبت رو بیرون از خونه جستجو کرده؟ آخه پدرش توی یک شهر دیگه کار میکنه و دیر به دیر مییاد خونه. هر وقت هم که خونه هست خیلی به بچهها توجه نداره و سرش به کار خودش گرمه.»
min
وقتی آدم سنش از چهل میگذره، خود به خود احساس پیری در او جوانه میزنه. حالا اگر روی این احساس با این کلمات صحه بذاری، دیگه بدتر!»
گفتم: «آخه مامان، شما خودت میگفتی هر سنی برای خودش قشنگی خاصی داره. پس چرا از پیری میترسی؟»
مادرم خندید و گفت: «آره، همهی این حرفها درسته. حاجیه بودن و یا مادر بودن خیلی عظمت داره. پیری هم به نوبهی خودش قشنگه. ولی ایکاش این الفاظ زیبا که تعابیر مختلفی از آن میشه رو بهکار نمیبردند و بهجای اونها مثلاً میگفتند آقا، برادر، خانم یا خواهر. اونوقت، هم خدشهای به کلمات زیبای حاجی، حاجیه، پدر یا مادر وارد نمیشد، هم مخاطبین دچار نگرانی نمیشدند.»
Z.SH
«درد زایمان نه به دلیل تولد فرزند است، بلکه به دلیل جدا شدن مادر از فرزند است؛ که مادر تحمل دور شدن فرزند از خودش رو نداره. به همین دلیل، درد میکشه.»
Soheil Asady
«درد زایمان نه به دلیل تولد فرزند است، بلکه به دلیل جدا شدن مادر از فرزند است؛ که مادر تحمل دور شدن فرزند از خودش رو نداره. به همین دلیل، درد میکشه.»
Soheil Asady
حجم
۱۰۱۲٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه
حجم
۱۰۱۲٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه
قیمت:
رایگان