
بریدههایی از کتاب گنجینهی آثار کریستین بوبن
۵٫۰
(۴)
هیچ کس نمیتواند پاسخگوی نیاز عشق تو باشد. هیچ کس نمیتواند خلاء قلب تو را پر کند و شاید تنها خداست که قادر به انجام این کار است، اما هنوز هیچ کس نتوانسته راهی را برای کشاندن خدا به محضر پیدا کند...
MiM
مانند یک کشاورز روی مزرعهٔ بیان خویش کار کردن، انتظار کشیدن، مراقبت کردن، دستچین کردن و تقویت آن چه ضعیف شده است و هر روز را بدین شکل آغاز کردن، و نهراسیدن از زمستانها و از سکوت و مصائب برای نوشتن، بهره بردن، و شناختن آنچه فراتر از ماست و نیز به آن پیوستن، و پس از گذراندن این مراحل، توقع هیچ سپاسی نداشتن...
علی رضا
در زندگی تنها تعداد محدودی «بله» در اختیار ما قرار دارد و پیش از به کارگیریشان، باید با تعداد بیشماری «خیر» از آنها حفاظت کنیم.
علی رضا
هنرمند یعنی همین؛ یعنی کسی که جسمش در یک جا و روحش در جایی دیگر است و تمام تلاشش این است که فضای خالی این دو را با کشیدن نقاشی، یا نوشتن با جوهر و حتّی سکوت پر کند؛
علی رضا
به نظر من ما انسانها بر روی کرهٔ زمین زندگی نمیکنیم، بلکه سرزمین واقعی ما، قلب کسانی است که به آنها علاقه داریم.
MiM
همیشه آن چه را که به دنبالش هستیم خیلی باارزشتر از آن چیزی است که به نظرمان میآید.
MiM
خوشبختی هم چیز خستهکنندهای است.
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹
انسان همیشه به محبوبهایش چیزهای زیادی را اهدا میکند:
کلام، آسایش و احساس لذت...
و تو ارزشمندترین همهٔ اینها را به من هدیه کردی: فقدان...
hooran
خیلی سخت است که بتوان نگاه ثابت یک کودک را تحمل کرد. گویی خدا روبروی شما نشسته، بیشرمانه و از سر صبر، شما را برانداز میکند و در عین حال از دیدن شما به وجد میآید. ا
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹
اطراف بچهها دو دسته آدم وجود دارد. یکی آدمهایی که به بچهها مشغول میشوند و دیگر، آدمهایی که نمیتوانند آنها را تحمل کنند.
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹
پزشک اطفال، از بچهها بیزار است، ولی از مادرها بیشتر متنفر است چون دیوار تقریبآ نفوذناپذیری دور تا دور بچهشان میکشند، دیواری که حتی یک پزشک اطفال هم نمیتواند از آن عبور کند. او هشت سال درس خوانده و خوب میداند که بچه یعنی چه.
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹
همه گرفتارند... همه، همه جا، همیشه به خاطر یک چیز گرفتارند. آقای لوسین توسط همسرش تسخیر شده است... تمام ذهن آقای گومز درگیر مادرش است... خانم کارل به تنها چیزی که فکر میکند، کارش است...
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹
سدهٔ سیزده، سدهٔ جنگهای صلیبی است. روباه و گرگ، مسلمان و مسیحی در برابر یکدیگر صفآرایی میکنند. اینان که نوادگان همان پدرند که در کتاب مقدس آرمیده: ابراهیم.
با این همه به سودای بردن غنیمتی برق دندان به رخ یکدیگر میکشند. دین و آیین آن است که پیوند میدهد و با این همه هیچ چیز بیش از کینه در آیین آنان یافت نمیشود. این کینه است که انبوه انسانها را در پس نیرویی از عقیده و یا نامی مشترک گرد هم میآورد، آنگاه که عشق در ظرافت رخساری یا لطافت آوایی از خویش رهاشان میسازد.
Naarvanam
«هیچ انسانی را نمیتوان بیقدر انگاشت، چرا که ذات نامتناهی خداوند او را به دیدار خویش فرا میخواند.»
Hakime Zare
هیچچیز مثل یک بچه نمیتواند آدم را وسط دنیا پرت کند. چقدر فرم و کاغذ باید پر کنم، چه جشنهایی که توی مدرسه میگذارند و من باید شرکت کنم، جشن تولد دوستان و آشنایان باید بروم
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹
وقتی همه گرفتارند، اتفاقی که رخ میدهد «مرگ» است.
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹
آقای لوسین میگوید معمولا به خاطر تعریفی که از کسی میشنویم، عاشقش میشویم
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹
من شهامت تو را در خندهٔ تو میدیدم. عشقی آن چنان قدرتمند به زندگی که حتی خود زندگی هم نمیتوانست آن را به سوی تاریکی سوق دهد.
Hakime Zare
نوع
حجم
۶۲۸٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۸۰۲ صفحه
نوع
حجم
۶۲۸٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۸۰۲ صفحه
قیمت:
۲۰۰,۰۰۰
تومان