بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب چرا با آدم عوضی ازدواج می‌کنیم؟ | طاقچه
تصویر جلد کتاب چرا با آدم عوضی ازدواج می‌کنیم؟

بریده‌هایی از کتاب چرا با آدم عوضی ازدواج می‌کنیم؟

۴٫۰
(۹۶)
آدم‌هایی که از نظر ما نرمال به نظر می‌رسند فقط کسانی هستند که خوب آنها را نمی‌شناسیم.
کاربر ۵۵۶۱۲۳۸
۱: دست از کمال‌گرایی برداریم نه تنها باید قبول کنیم کسی که با او ازدواج می‌کنیم با معیارهای ایده‌آل ما فاصلهٔ زیادی دارد، بلکه باید جزئیات ضعف‌ها و کاستی‌های او را هم بشناسیم: که چطور چندش‌آور، بدقلق، و گاهی غیرمنطقی می‌شود، یا غالباً نمی‌تواند با ما همدردی کند یا درک‌مان کند. باید عهد و پیمان خود را بازنویسی کنیم تا این جملهٔ مختصر را هم در بر بگیرد: «قبول می‌کنم که با این فرد ازدواج کنم، حتا با اینکه ممکن است به طور منظم من را به سر حد جنون برساند.»
شاپرک
مشکل واقعیْ یافتن شریک زندگی نیست: مشکل اصلی تحمل کردن او و تحمل شدن از سوی او در درازمدت است
ali
یک رابطهٔ خوب رابطه‌ای نیست که میان دو انسان سالم شکل بگیرد (اصلاً این آدم‌ها زیاد وجود ندارند)، بلکه رابطهٔ بین دو دیوانه است که مهارت یا شانس آن را داشته‌اند تا سازگاری صلح‌آمیزی بین دیوانگی‌های نسبی خود ایجاد کنند.
atefeh
این احساس که احتمالاً زندگی کردن با ما زیاد سخت نخواهد بود احساس خطرناکی است. آدم‌هایی که از نظر ما نرمال به نظر می‌رسند فقط کسانی هستند که خوب آنها را نمی‌شناسیم. سؤال این است که پس این مشکلات از کجا ناشی می‌شود؟ شاید ما تمایل پنهانی برای خشمگین شدن در مواقعی که دیگران با ما مخالفت می‌کنند داریم، یا فقط وقتی در حال کار هستیم آرامش داریم، یا بعد از رابطهٔ جنسی نمی‌توانیم زیاد صمیمی باشیم، یا هیچ‌وقت نتوانسته‌ایم به خوبی توضیح دهیم وقتی نگران هستیم در ذهن‌مان چه می‌گذرد. مسائلی از این نوع طی چند دهه فاجعه‌آفرین می‌شود. و بنابراین ایده‌آلش آن است که خیلی پیش‌تر از آن این مسائل را بشناسیم تا بتوانیم دنبال افرادی بگردیم که به مناسب‌ترین وجه برای تحمل آنها ساخته شده‌اند. یک سؤال استاندارد در اولین قرارهای شام می‌تواند این پرسش ساده باشد که «چطور عصبانی می‌شوی؟»
میثم
آدم‌هایی که از نظر ما نرمال به نظر می‌رسند فقط کسانی هستند که خوب آنها را نمی‌شناسیم
Javad Azar
آدم بالغ کسی است که خودش به حماقت خودش کاملاً واقف باشد.
atefeh
اینها ادامه نخواهد یافت. یکی دیگر از عهدهایتان باید این باشد: «هر چقدر هم که طرف مقابل ظاهراً مرا درک کند، همیشه بخش‌های وسیعی از روان من برای او و هر کس دیگری غیرقابل‌درک خواهد بود.»
Isaac Cherik
یک رابطهٔ خوب رابطه‌ای نیست که میان دو انسان سالم شکل بگیرد (اصلاً این آدم‌ها زیاد وجود ندارند)، بلکه رابطهٔ بین دو دیوانه است که مهارت یا شانس آن را داشته‌اند تا سازگاری صلح‌آمیزی بین دیوانگی‌های نسبی خود ایجاد کنند.
nargesi
ما یاد گرفته‌ایم خودمان را با امیدها و انتظاراتی که یک اثر گمراه‌کننده در ما ایجاد می‌کند قضاوت کنیم.
ali
شخصی که واقعاً برای ما مناسب‌ترین است کسی نیست که هم‌سلیقهٔ ما باشد، بلکه کسی است که بتواند دربارهٔ این اختلاف سلیقه‌ها هوشمندانه و عاقلانه گفتگو کند.
rzvmn
در ونیز بودیم، توی تالاب، سوار قایق موتوری، منظرهٔ خورشیدی که دم غروب پولک‌های طلایی نور را روی دریا می‌ریخت، انتظار صرف شام در یک رستوران کوچک که غذاهای دریایی طبخ می‌کرد، و حالت معشوق‌مان با بلوز گشادِ ترمه به تن که در آغوش ما آرمیده، ... ما هم ازدواج کردیم تا این احساس را ماندگار کنیم. شوربختانه، هیچ ارتباط سببی یا ضروری‌ای بین ازدواج و این نوع احساس وجود ندارد. این احساس را ونیز ایجاد کرده، آن موقع از روز، لحظهٔ فراغت و آرامش، هیجانِ حین شام، دو ماه آشنایی با یک نفر... که «ازدواج» هیچ یک از آنها را افزایش نمی‌دهد یا تضمین نمی‌کند.
معین
وظیفهٔ اولیه و ضروری هر عاشق این است که کم‌کم متوجه شود چطور عصبانی می‌شود. باید جیک و پوک همهٔ خل‌بازی‌هایش را بداند. باید علت آنها را کاملاً درک کند، بداند عصبانیت به چه کارهایی وادارش می‌کند، و مهم‌تر از همه، کدام آدم‌ها او را تحریک یا آرام می‌کنند؟
atefeh
نقاط اوج زندگی معمولاً کوتاهند. خوشبختی در بازه‌های زمانی سالانه وجود ندارد. در صورت پذیرش دیدگاه امپرسیونیست‌ها، باید آماده باشیم از تک‌تک لحظات خوشِ هر روز بهره‌مند شویم ــ هر وقت که سرِ راه‌مان قرار می‌گیرند، بدون آنکه اشتباهاً به فکر ماندگار کردن آنها باشیم
zeynab_m91
وقتی بزرگ می‌شویم، ممکن است برخی از نامزدهای مناسب ازدواج را که با آنها روبه‌رو می‌شویم رد کنیم، نه به خاطر اینکه عیب و ایرادی دارند، بلکه دقیقاً به خاطر اینکه زیادی متعادل هستند (زیادی بالغند، زیاد می‌فهمند، زیادی قابل اطمینانند)، و این خوب بودن برای ما ناآشنا و غریب است، تقریباً تحمل‌نکردنی است. در عوض، به سراغ مواردی می‌رویم که ناخودآگاه‌مان به طرف آنها کشیده می‌شود، نه به این علت که رضایت‌مان را جلب می‌کنند، بلکه بدین علت که به همان ترتیبی که می‌شناختیم ما را سرخورده می‌کنند.
somaye
همان‌طور که انتظار می‌رود، دوستان‌مان آن‌قدرها به ما اهمیت نمی‌دهند که شخصیت واقعی ما را کند و کاو کنند. فقط می‌خواهند همان شب که با ما بیرون رفته‌اند خوش باشند.
مهدی
وقتی خودمان تنها هستیم، اگر خشمگین شویم داد و فریاد نمی‌کنیم، چون کسی نیست که صدایمان را بشنود و بنابراین قدرت واقعی و نگران‌کنندهٔ خودمان برای خشمگین شدن را دست کم می‌گیریم. و تمام‌مدت کار می‌کنیم بدون آن که درک کنیم چطور ماشین‌وار از شغل‌مان برای به دست آوردن حس کنترل بر زندگی استفاده می‌کنیم، چون کسی نیست که برای شام صدایمان کند، و اگر کسی سعی کند جلوی سخت کار کردن ما را بگیرد، چطور ممکن است از کوره در برویم. شب که می‌شود همهٔ ما می‌دانیم که چقدر خوب است کسی را در آغوش بگیریم، اما فرصتش را نداریم تا با آن روی صمیمیت‌گریز خودمان روبه‌رو شویم که اگر روزی روزگاری احساس کند عمیقاً به کسی متعهدیم ما را به‌تدریج به موجوداتی سرد و عجیب تبدیل می‌کند. یکی از بزرگ‌ترین مزایای تنها زندگی کردن ابتلا به این توهم تملق‌آمیز است که زندگی کردن با من خیلی راحت است.
کاربر ۱۳۷۷۳۲۱
رمان کلاسیک: می‌پذیرد که هیچ‌کس هرگز به طور کامل هیچ‌کس دیگر را درک نمی‌کند؛ اینکه باید رازهایی وجود داشته باشد، اینکه تنهایی اجتناب‌ناپذیر است، اینکه باید مصالحه و سازش وجود داشته باشد. معتقد است باید یاد بگیریم چطور روابط خوب را حفظ کنیم، اینکه مهارت‌های برقراری رابطه آموختنی هستند، و عشق صرفاً موهبت تصادفی از جانب روزگار نیست.
moonlight
باید عملکرد کامل روانِ کسی را که قرار است با او ازدواج کنیم بشناسیم. باید دیدگاه‌ها و عقایدش را دربارهٔ اقتدار، تحقیر، درون‌نگری، صمیمیت جنسی، پول، فرزند، پا به سن گذاشتن، وفاداری، و صدها مسألهٔ جانبی دیگر بدانیم. این چیزها را نمی‌توان با گپ زدن معمولی با او فهمید. ما به سطحی از بینش نیاز داریم که عجالتاً فقط متخصصان روانشناسی در سطح دکترا در اختیار دارند
Javad Azar
باید عهد و پیمان خود را بازنویسی کنیم تا این جملهٔ مختصر را هم در بر بگیرد: «قبول می‌کنم که با این فرد ازدواج کنم، حتا با اینکه ممکن است به طور منظم من را به سر حد جنون برساند.»
zeynab_m91
غالباً بیشتر علاقه داریم ازدواج زیبایی داشته باشیم تا یک ازدواج قابل تحمل.
fateme
در دوران بزرگسالی، وقتی نخستین بار می‌گوییم در جستجوی عشق هستیم، در وهلهٔ اول منظورمان این است که می‌خواهیم کسی عاشق‌مان شود، همانطور که روزی والدین‌مان عاشق ما بودند. می‌خواهیم در بزرگسالی همان ناز کشیدن‌ها و تیمار کردن‌ها را بازآفرینی کنیم. در گوشهٔ پنهان ذهن‌مان کسی را تصور می‌کنیم که نیازهای ما را درک می‌کند، هر چه می‌خواهیم برایمان می‌آورد، صبر و دلسوزی بی‌اندازه‌ای نسبت به ما دارد، ایثارگرانه و فداکارانه عمل می‌کند، و اوضاع زندگی‌مان را بهتر می‌کند. طبیعتاً این یک فاجعه است.
Javad Azar
وقتی آمادهٔ ازدواج هستیم که اهمیت و اضطرار روابط جنسی تا حد زیادی برایمان کم شود و، در عوض، به امور متعالی بپردازیم.
افسانه
ازدواج را باید فرآیند تعلیم و تربیت دوطرفه دانست.
افسانه
داستان‌ها توانایی‌های ما را گسترش می‌دهند، ما را درون ذهن غریبه‌ها می‌برند، و به ما امکان می‌دهند تجاربی را از سر بگذرانیم که در واقعیت برایمان ترسناک یا متهورانه است؛ قصه‌ها به ما فرصت می‌دهند بیش از یک بار زندگی کنیم.
افسانه
عهد سوم باید این باشد: «هر وقت بتوانم از کسانی که روزی عاشق من بودند تقلید می‌کنم و همانطور که آنها مراقب من بودند مراقب شریک زندگی‌ام خواهم بود. این کار غیرمنصفانه‌ای نیست یا با ماهیت واقعی عشق تضاد ندارد. این تنها نوع عشق است که شایستهٔ آن کلمهٔ متعالی است.»
zeynab_m91
نه تنها باید قبول کنیم کسی که با او ازدواج می‌کنیم با معیارهای ایده‌آل ما فاصلهٔ زیادی دارد، بلکه باید جزئیات ضعف‌ها و کاستی‌های او را هم بشناسیم: که چطور چندش‌آور، بدقلق، و گاهی غیرمنطقی می‌شود، یا غالباً نمی‌تواند با ما همدردی کند یا درک‌مان کند. باید عهد و پیمان خود را بازنویسی کنیم تا این جملهٔ مختصر را هم در بر بگیرد: «قبول می‌کنم که با این فرد ازدواج کنم، حتا با اینکه ممکن است به طور منظم من را به سر حد جنون برساند.»
azin
ظرفیت تحمل تفاوت‌ها نشانهٔ واقعی یک شخص «مناسب» است.
nani
والدینِ خوب یاد می‌گیرند که عین کلمات بچه را جدی نگیرند، بلکه به حرفی که می‌خواهد بزند، ولی نمی‌داند چطور بیان کند گوش دهند:‌ «تنها هستم، درد دارم، یا می‌ترسم.» درماندگی و اضطرابی که به طور غیرمنصفانه‌ای به صورت حمله به مطمئن‌ترین، مهربان‌ترین، و معتمدترین موجودات در دنیای کودک، یعنی والدین او، بیان می‌شود. برای ما فوق‌العاده دشوار است که همین کار را با شریک زندگی‌مان بکنیم: یعنی آنچه را که واقعاً مد نظر آنهاست بشنویم، نه اینکه به آنچه می‌گویند پاسخ دهیم، آن هم با خشم.
hedgehog
هیچ‌کس طرف مقابلش را کاملاً درک نمی‌کند و بنابراین نمی‌تواند کاملاً با او همدردی کند.
hedgehog

حجم

۱۰۸٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۷۲ صفحه

حجم

۱۰۸٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۷۲ صفحه

قیمت:
۳۸,۵۰۰
تومان