بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب نامه | طاقچه
تصویر جلد کتاب نامه

بریده‌هایی از کتاب نامه

۴٫۵
(۴۷)
برای دسر دلم بستنی می‌خواهد یا کلوچه؟
i_ihash
بابا از کلمهٔ «تورم» برای توضیح این‌که چرا دیگر نان نمی‌خوردیم استفاده می‌کرد. تورم یعنی قیمت چیزی یک شبه از دو دلار می‌رسید به پنج دلار.
i_ihash
«ناامید نشو! با ناامیدی نمی‌تونیم مشکلی رو حل کنیم. همهٔ انرژی‌ت رو جمع کن واسه پیدا کردن راهی که انجامش بدیم نه واسه نشدن.»
i_ihash
پدرم اسم نیشن را به‌خاطر گاو محبوبش گذاشته بود. من خوش‌شانس بودم: یک دانشجوی پزشکی انگلیسی من را به دنیا آورده بود که اسمش مارتین بود. اگر جمعه به دنیا می‌آمدی احتمالاً اسمت را می‌گذاشتند فرایدِی یا اگر در زمان خشکسالی به دنیا می‌آمدی احتمالاً اسمت را می‌گذاشتند دِراوت. آدم‌هایی را می‌شناسم که اسم‌شان دیزَستِر و ویک‌نِس است.
M. abolhasani
یک جای کار می‌لنگید که من این همه داشتم و مارتین و خانواده‌اش هیچ چیز نداشتند.
i_ihash
همه چیز با یک نامه شروع شد، نامه‌ای که زندگی همه‌مان را برای همیشه تغییر داد.
i_ihash
«برای کفش‌هایی که فرستادید ممنونم. تکرار می‌کنم که حالا در جامعه مادرم را آدم حساب می‌کنند.»
یک مشکل لاینحل، sky
همه ایستاده بودند و به‌خاطر منظره‌ای که فقط خدا می‌توانست خلقش کند پایکوبی می‌کردند.
narjes30
به خودم قول دادم که هیچ وقت با کسی که سر و صورتش کثیف است، بوی بد می‌دهد یا فقیر است یا کفش ندارد بدرفتاری نکنم.
یک مشکل لاینحل، sky
بابا از کلمهٔ «تورم» برای توضیح این‌که چرا دیگر نان نمی‌خوردیم استفاده می‌کرد. تورم یعنی قیمت چیزی یک شبه از دو دلار می‌رسید به پنج دلار.
کوثر
جوانی، نه کودکی است، نه بزرگسالی؛ جایی است میان این دو. جایی است برای بالا و پایین رفتن‌های متناوب بین کودکی و بزرگسالی، برای افتادن‌ها و بلندشدن‌هایی که اگر نباشند، کودکی تا ابد باقی می‌ماند. «تجربهٔ جوانی» جستجوی این لحظه‌های سخت در زندگی آدم‌هایی از دنیاهای متفاوت است؛ روایت لحظهٔ ایستادن بر لبهٔ بزرگسالی.
atiye
به لطف کیتلین آن سال کریسمس مرغ خوردیم که نسبت به زندگی دوستان و همسایه‌هایمان معجزه‌ای بود. در زیمبابوه اگر غذا داشته باشی تقسیم می‌کنی و برای همین همسایه‌هایمان هم با ما مرغ خوردند.
یک مشکل لاینحل، sky
تمبر در زیمبابوه خیلی گران بود. نان هم همین‌طور بود؛ چای و شیر و خیلی چیزهای دیگر که قبلاً مرتب می‌خوردیم حالا کمیاب شده بودند. تورم همین‌طور داشت بیشتر می‌شد و معنی‌اش این بود که توان حقوق پدرم برای تهیهٔ غذا کمتر و کمتر می‌شد.
zar
حدس می‌زنم سفر به اروپا عوضم کرد. برای اولین بار به نظرم می‌آمد متفاوت بودن چیز بدی نیست. در واقع یک‌جورهایی باحال هم بود.
hamtaf
بابا از کلمهٔ «تورم» برای توضیح این‌که چرا دیگر نان نمی‌خوردیم استفاده می‌کرد. تورم یعنی قیمت چیزی یک شبه از دو دلار می‌رسید به پنج دلار.
hamtaf
«خب اگه همچین آدمی باشه شرم بر اون و اگه نباشه شرم بر ما که این‌جوری فکر می‌کردیم.»
hamtaf
بالاخره مامان گفت «خب، تو تنها کسی هستی که می‌دونی چی خوشحالت می‌کنه. پس بهتره الان تصمیم بگیری نه این‌که بذاری برای بعد!»
hamtaf
«اونا لباس‌هاشون رو با کسی شریک نمی‌شن.» برای ما مال من و تو وجود ندارد. من از خواب بیدار می‌شدم و می‌دیدم که مادرم تی‌شرتی که کیتلین برایم فرستاده را پوشیده یا برادرم کفشی را می‌پوشید که معمولاً من می‌پوشیدمش؛ برایمان مسئله‌ای نبود. در شونایی اصطلاحی بود که می‌گفت «خیلی کم داریم اما همون رو با هم قسمت می‌کنیم.»
hamtaf
فریدم توضیح داد «اگه کسی بپرسه اوضاع چطوره؟ باید جواب بدین خوبه. هیچ کس وقتی برای چیز بیشتری نداره.» این خیلی عجیب و غریب بود. در زبان شونایی شش مدل سلام گفتن وجود داشت که هر کدام‌شان مناسب وقتی از روز بود. «مانگ وانانی» یعنی «صبح به‌خیر» و معمولاً اول مکالمه‌های کوتاه مثل «چطور خوابیدی؟ امروز چیکار می‌کنی؟» استفاده می‌شود. فریدم گفت در آمریکا مردم فقط می‌گویند «سلام» و بعد می‌روند.
hamtaf
در زیمبابوه، فال‌بین‌ها شبیه دعانویس‌ها هستند. می‌توانند آینده را پیش‌گویی کنند. مادرم سال‌ها پیش پدرم را مجبور کرده بود برود و یکی‌شان را ببیند. قبل از این‌که من به دنیا بیایم و همان وقتی که با مادرم رفتار خوبی نداشت. مادرم ادعا می‌کرد همان ملاقات باعث شده پدرم دست از زن‌بارگی بردارد. من کاملاً به نیرویشان باور نداشتم اما در کشورم خیلی معروف بودند. مردم بیشتر از دکترهای واقعی پیش این دعانویس می‌رفتند و خیلی از دوستان و اعضای خانواده‌ام مدعی بودند که تأثیرگذارند. در آن مقطع خیلی مستأصل بودم و می‌خواستم شک و تردیدم را کنار بگذارم و همه‌چیز را امتحان کنم.
hamtaf
مادرم در روستایی در شمال موتاری که ساعت‌ها با شهر فاصله داشت بزرگ شده بود؛ جایی نزدیک کوه‌های چیمانیمانی. دو برادر بزرگ‌تر و یک خواهر داشت. خیلی باهوش بود و همیشه در مدرسه‌شان شاگرد اول بود. مشکل این‌جا بود که خانواده‌اش خیلی فقیر بودند. برق نداشتند و توی رودخانه حمام می‌کردند. مادرم فقط تا کلاس پنجم مدرسه رفت و بعد از آن خانواده‌اش نتوانستند خرج تحصیلش را بدهند. حتی نمی‌توانستند خرج شکمش را بدهند پس خیلی زود او را برای کار کردن فرستادند خانهٔ خانوادهٔ پدرم.
کوثر
کیتلین عزیز و خانواده درود! آن طرف دنیا حال‌تان چطور است؟ برای جعبهٔ بزرگی که فرستادید و وسایل زیبا و گران‌قیمت و بسیار کاربردی داخلش خیلی ممنونم. خیلی خیلی خیلی ممنون. سرهمی و پیراهن باکیفیت به دستم رسید! نمی‌دانم چطور برای قرص‌های تصفیهٔ آب ازتان تشکر کنم. چیزی بسیار کاربردی در موتاری. آب بعضی لوله‌ها برای نوشیدن، به‌خصوص در تابستان و زمان باران‌های شدید آلوده و غیرقابل خوردن است. می‌خواهم از تلاش‌تان برای بالا بردن سطح زندگی‌مان تشکر کنم. بسته ده ژانویه به دست‌مان رسید و برای این تأخیر در جواب دادن عذرخواهی می‌کنم. می‌خواستم نتایج آزمونی را که شما هزینه‌اش را پرداخت کرده بودید برایتان بفرستم. من در تمام نُه رشته پذیرفته شدم و در همه‌شان نمرهٔ A گرفتم. کارنامه را کپی گرفته‌ام که ببینید. اگر برایتان امکان‌پذیر است درخواست می‌کنم در پرداخت پول ثبت‌نام و شهریه کمکم کنید؛ این مرحله گران‌تر است و باید کتاب‌هایی بخرم که برای این دورهٔ تحصیلی الزامی است. اگر امکان ندارد لطفاً خودتان را اذیت نکنید. می‌خواهم ریاضی پیشرفته، فیزیک پیشرفته و شیمی پیشرفته را بگذرانم. امیدوارم بتوانم به دانشگاهی آمریکایی بروم چون آرزویم این است که دکتر بشوم.
کوثر
آن موقع نمی‌دانستم ــــ از کجا باید می‌دانستم؟ ــــ که آن لحظه زندگی‌ام را تغییر می‌دهد.
paria
اما مطمئن نبودم چطور یک کشور رشد می‌کند.
sky
تا آن لحظه اصلاً به نژاد فکر نکرده بودم و حتی بعد از آن دلم نمی‌خواست مارلنا یا هر بچهٔ سیاه‌پوست دیگری در هتفیلد را متفاوت با خودم ببینم، برای مارتین هم همین‌طور بود.
کوثر
یادم رفت بنویسم، بالاترین نمرات را در کل موتاری گرفته‌ام. می‌خواهم از خدا و شما به‌خاطر نهایت حمایت مادی و معنوی‌تان تشکر کنم. از شنیدن این‌که تو (کیت) یک ماشین زیبا کادو گرفته‌ای خیلی خوشحال شدم. در مورد یک خرگوش دیگر هم خیلی تبریک می‌گویم. از این‌که اسمش را گذاشتی لوئس ناراحت نیستم و فکر می‌کنم این دوستی‌مان را مستحکم‌تر می‌کند. خوشحالم عکس‌هایی را که فرستادیم دوست داشتید. می‌خواستم برای پول کریسمسی که فرستادی هم تشکر کنم. از لطف زیاد توست. آن پول دوباره پس‌اندازمان را زیاد کرد. خیلی ممنون. همه سلام‌های گرم‌شان را برایتان می‌فرستند و امیدوارند همیشه بهترین‌ها برایتان اتفاق بیفتد. دوستدار و ارادتمند شما، مارتین
کوثر
جوانی، نه کودکی است، نه بزرگسالی؛ جایی است میان این دو. جایی است برای بالا و پایین رفتن‌های متناوب بین کودکی و بزرگسالی، برای افتادن‌ها و بلندشدن‌هایی که اگر نباشند، کودکی تا ابد باقی می‌ماند. «تجربهٔ جوانی» جستجوی این لحظه‌های سخت در زندگی آدم‌هایی از دنیاهای متفاوت است؛ روایت لحظهٔ ایستادن بر لبهٔ بزرگسالی.
paria
فکر می‌کردم بیشتر بچه‌ها هر جا که زندگی کنند، زندگی‌شان تقریباً شبیه من است.
paria
«کجا زندگی می‌کنین؟»، «از کجا می‌تونم کت و شلوار بگیرم؟» حرفم را قطع کرد «مارتین، کاملاً مشخصه پسر بااستعدادی هستی. تو هم مثل من باید بری دانشگاه. این تنها راهیه که می‌تونی موفق بشی.»
sky

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۱۶ صفحه

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۱۶ صفحه

قیمت:
۱۲۵,۰۰۰
تومان