بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب زیستن | طاقچه
تصویر جلد کتاب زیستن

بریده‌هایی از کتاب زیستن

نویسنده:یو هوآ
انتشارات:نشر ثالث
امتیاز:
۳.۹از ۲۱ رأی
۳٫۹
(۲۱)
'فقر بلندپروازی آدم را به هیچ می‌رساند`
Mary gholami
اعتباردهنده‌ها همه از ثروت خانواده‌ام خبر داشتند، پس گذاشتند قرضم برود بالا. وقتی بنا کردم به اعتباری بازی کردن، دیگر حساب مبلغ باختم را نداشتم و اعتباردهنده‌ها هم هیچی نگفتند. اما هر روز پنهانی توطئه می‌کردند که صد مو زمین خانوادگی مرا از چنگم درآورند.
khanom mohandes
هر چند اغلب گریان بودند، اما علتش اندوه غیر معمولی نبود. گاهی حتا در وقت شادی و آرامش می‌گریستند. دست‌هاشان مثل گل و لای خشکیده جاده زبر بود. دست بلند کردنشان برای زدودن اشک آن‌قدر رواج داشت که انگار حرکتی است برای تکاندن پر کاهی از لباس.
Maedeh Rahimi
می‌خواست یادم بدهد هر چند زن‌ها در ظاهر با هم فرق دارند، وقتی به آن‌ها برسی همه مثل همند. به جیاچن گفتم: «این اصل کوچک را می‌فهمم.» اما هر چند به مقصودش پی برده بودم، این نکته عوض نمی‌شد که وقتی زنی را با ظاهری متفاوت می‌دیدم، ناچار فکر می‌کردم که با دیگری فرق دارد.
khanom mohandes
فقط دستگیرمان می‌شد که حرف‌های بالادستی‌هاست و همه باید طبق خواستشان فکر و عمل کنیم.
khanom mohandes
«چه خوب که درمان‌شدنی نیست. اگر بود، پول دوا درمان را از کجا می‌آوردیم؟»
khanom mohandes
هیچ‌کس را ندیدم که نه‌تنها خاطرات و تجارب زندگی برایش چنین روشن و دقیق باشد، بلکه بتواند آن را چنین جاندار و درخشان وصف کند. از آن قماش آدم‌ها بود که همه زندگی گذشته‌اش به یادش مانده بود. می‌توانست به روشنی خرامیدن خود را در جوانی و حتا پیرشدنش را ببیند.
faeze
فیوگویی سرا پا متفاوت بود. از فکر کردن به گذشته خوشش می‌آمد. از صحبت در باره زندگی‌اش خوشش می‌آمد. انگار از این طریق می‌توانست زندگی‌اش را بارها زنده کند.
faeze
با خودم گفتم: «این دفعه هم جستم! ناچارم زندگی کنم.»
شاهراه
اعتباردهنده‌ها همه از ثروت خانواده‌ام خبر داشتند، پس گذاشتند قرضم برود بالا.
khanom mohandes
جیاچن که برگشت، خانواده‌مان کامل شد. حالا موقع کار یاوری داشتم و برای اولین بار عاشق زنم شدم و هوایش را داشتم. در واقع جیاچن بود که به من یادآوری کرد رفتارم با گذشته از زمین تا آسمان فرق کرده؛ خودم حتا متوجه آن نبودم.
khanom mohandes
طبعآ جیاچن خوشش نمی‌آمد که پنج مو زمین ما به کمون خلق تحویل داده شده. در ده سال گذشته خانواده ما برای گذران زندگی وابسته به این پنج مو زمین بود و حالا در یک چشم بهم زدن این زمین جزو اموال عمومی شده بود.
khanom mohandes
سرپرست تیم از آن قماش آدم‌ها بود که دوست داشت نظرهای منطقی بشنود. مهم نبود این نظر را کی بدهد.
khanom mohandes
فقط به این فکر می‌کردم که جیاچن از وقتی که زنم شد، روزگار خوشی به خودش ندید. حالا که داشت پیر می‌شد، لازم بود فرصت استراحت به او بدهم.
khanom mohandes
«حرف عوضی نزن، توی رختخواب عوضی نخواب، توی خانه عوضی نرو و دست توی جیب عوضی نکن.»
khanom mohandes
خنده‌اش با گریه قاطی شد. قطره‌های اشک روی گردنم ریخت و او گفت: «وقتی برگشتی، همه چیز محشر شد.»
khanom mohandes
دست در دست و لبخند بر لب به من نزدیک شدند. اهالی ده که آن‌ها را دیدند، همه زدند زیر خنده؛ در آن روزگار زوج‌ها دست یکدیگر را نمی‌گرفتند. بهشان گفتم: «اِرشی بچه‌شهری است. شهری‌ها یک کم اطوار خارجی‌ها را برداشته‌اند.»
khanom mohandes
جیاچن جواب داد: «نباید این حرف را بزنی. هر چند پیرمردی، باز آدمی. و تا آدمی، باید سعی کنی پاکیزه باشی.»
khanom mohandes
یکی دیگر که ورزاها را خوب می‌شناخت به من گفت حداکثرش دوسه سال دوام می‌آورد. با خودم گفتم دوسه سال هم زیاد است. می‌ترسم خودم همین‌قدر هم عمرم به دنیا نباشد. کی حدس می‌زد که دو تایی هنوز تا امروز زنده می‌مانیم و شلنگ می‌اندازیم؟
khanom mohandes
پیرمرد ترانه خواند: در جوانی آتشی سوزانده‌ام، در میانسالی شتابان رفته‌ام، پیری آمد، عابد و زاهد شدم.
khanom mohandes
زیستن از این لحاظ در بین آثار اولیه یو هوآ برجسته است که زبان فریب‌دهنده ساده‌ای دارد، همچنین چشم‌انداز تاریخی آن گسترده است و چهار دهه از تاریخ چین نو را در بر می‌گیرد، دوره‌ای سرشار از جنگ، کشاکش‌های داخلی، بلایای طبیعی و آشوب سیاسی. زیستن که دور و بر زمان دومین جنگ چین و ژاپن (۱۹۳۷ ــ ۱۹۴۵) شروع می‌شود
khanom mohandes
سرآخر خیال می‌کنم زیاد هم بد نیاوردم. به آدم‌های دور و برم مثل لون اِر و چونشن نگاه کن. هر کدامشان سهم خود را زیر آفتاب گرفتند، اما زود جانشان را باختند. زندگی عادی بهتر است. اگر برای به دست آوردن مال دنیا تلاش کنی، سرآخر جانت را بر سر آن می‌گذاری.
faeze
با غرور اعلام کرد: «می‌شود از این آهن سه تا بمب ساخت و همه را ریخت روی تایوان. یکی‌اش را می‌اندازیم روی تخت چیان کای ـشک، یکی‌اش را روی میز آشپزخانه‌اش و یکی‌اش را هم توی آغل بزش!»
شاهراه
چهار تا قاعده هست که آدم باید یادش باشد: «حرف عوضی نزن، توی رختخواب عوضی نخواب، توی خانه عوضی نرو و دست توی جیب عوضی نکن.
شاهراه

حجم

۱۸۲٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۳۳ صفحه

حجم

۱۸۲٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۳۳ صفحه

قیمت:
۱۱۶,۵۰۰
تومان