بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب خاطرات زن مطلقه | طاقچه
تصویر جلد کتاب خاطرات زن مطلقه

بریده‌هایی از کتاب خاطرات زن مطلقه

نویسنده:هیفا بیطار
انتشارات:نشر نیماژ
دسته‌بندی:
امتیاز:
۲.۷از ۱۴ رأی
۲٫۷
(۱۴)
تنها گناهی که مرتکب شدم این بود که من تلاش کردم طبق تفکراتم زندگی کنم، همان‌گونه که حرف می‌زنم همان‌گونه هم زندگی کنم، دو وجود متناقض در یک زن نباشم. اتفاق سنگینی ک
Mo0onet
چرا بعضی از آداب و سنت‌های ما ظالم و ستمگر هستند، چرا بعضی از عادت‌ها و آداب و رسوم ما در حق زنان ظلم می‌کنند، مادرم با زیرکی می‌گفت جامعه به‌تدریج پیشرفت و تغییر می‌کند، این آداب و رسوم با گذر زمان عوض می‌شوند،
Mitra Hashemi Olia
کشف حقیقت می‌تواند مهم‌ترین هدفی باشد که انسان برایش تلاش می‌کند چون ما بیرون از دایرهٔ حقیقت و در سراب زندگی می‌کنیم، زندگی می‌کنیم ولی گول خورده‌ایم از این رو است که بهت‌زده می‌شویم، درد می‌کشیم و غافل‌گیر می‌شویم. اما وقتی همهٔ حقیقت را تجربه می‌کنیم چیزی غافل‌گیرمان نمی‌کند، چیزی وجودمان را به درد نمی‌آورد مگر این‌که خود حقیقت خیلی تلخ باشد و خودش ما را غمگین کند.
ا.م
کشف حقیقت می‌تواند مهم‌ترین هدفی باشد که انسان برایش تلاش می‌کند چون ما بیرون از دایرهٔ حقیقت و در سراب زندگی می‌کنیم، زندگی می‌کنیم ولی گول خورده‌ایم از این رو است که بهت‌زده می‌شویم، درد می‌کشیم و غافل‌گیر می‌شویم. اما وقتی همهٔ حقیقت را تجربه می‌کنیم چیزی غافل‌گیرمان نمی‌کند، چیزی وجودمان را به درد نمی‌آورد مگر این‌که خود حقیقت خیلی تلخ باشد و خودش ما را غمگین کند.
ا.م
شب چقدر برای آدم‌های نگران سخت است، شب برای آن‌ها به یک کشتی گمشده در یک دریای بزرگ بی‌ساحل تبدیل می‌شود،
ا.م
پس از سه سال جنگ و مبارزه با کینه، دیر از خواب بیدار شده بودم و لبخند بر لب پنجره را باز کردم و از اعماق وجود نفس کشیدم، از هوای تمیز و روح‌بخش سپیده‌دم نفس کشیدم، هوا بوی عسل می‌داد، حیرت کردم که این رایحه چطور در این هوای افسردهٔ پاییزی مرا در بر گرفت، به رایحهٔ زیبایی که آن را می‌بوییدم متمرکز شدم، بله بوی عسل می‌داد، مثل کسی که مریض است و دارد خوب می‌شود از جایم برخاستم و پریدم. حنجره‌ام با صدای تازه‌ای فریاد کشید، آن رایحه رایحهٔ شفا بود، دیدم خبری از نقطه‌های قرمزی نیست که زیر پوستم ایجاد شده و همهٔ وجودم را در بر گرفته بود، بالاخره معجزه رخ داد و بر نقطه‌های کینه پیروز شدم، بالاخره بر شعله غلبه کردم و رایحهٔ شفا و بهبودی که مثل عسل خوشبو بود در همه‌جا پیچید و اطرافم را غرق در خود کرده بود، بی‌توجه به سرما در ایوان ایستاده بودم، درک کردم اولین حقیقتی که کینه آن را از جلوی چشمانم برده بود جوانی بود.
ا.م

حجم

۷۸٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۰۴ صفحه

حجم

۷۸٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۰۴ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
۹,۰۰۰
۷۰%
تومان