بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب رؤیای یک دیدار | طاقچه
تصویر جلد کتاب رؤیای یک دیدار

بریده‌هایی از کتاب رؤیای یک دیدار

۴٫۶
(۱۱۴)
به چه میل داری؟ - به صحرا، به دشت، به تماشای آسمان و به آواز گنجشک‌ها.
سرو
- آیا برخی از شب‌ها که ترس و وحشت بر من مستولی می‌شود، خدا رهایم ساخته و مرا با شیطان تنها گذاشته است؟ - به خدای خود بدبین نباش. او تو را ترک نمی‌کند. تو هستی که اگر او را ترک کنی، شیطان چون گرگی گرسنه که بره‌ای تنها را شکار می‌کند، تو را خواهد درید. تو دور مشو. دور مشو. اما چون می‌خواهی تماشا کنی، گاه رها می‌شوی و راه را گم می‌کنی. می‌روی، می‌روی تا گم می‌شوی. او با توست در درون توست. او را از خود مران. او تو را نجات خواهد داد.
پوریا
خداوند را کی ملاقات خواهم کرد؟ - وقتی که خودت را پیدا کردی. - پدر، کی خودم را پیدا خواهم کرد؟ - وقتی که بفهمی خودت را گم کرده‌ای، پسرم.
mah
خداوند را کی ملاقات خواهم کرد؟ - وقتی که خودت را پیدا کردی.
محمد حسین
اما دیوانه‌ها نمی‌دانند که دیوانه‌اند،
ایران
«...نگاه می‌کنند، اما نمی‌بینند. می‌شنوند، اما چیزی نمی‌فهمند.»
سرو
دوست داشتن مردم چندان هم سخت نیست. چون خداوند آنان را دوست دارد.
سرو
شب موجود عجیبی بود.
سرو
- از بهشت می‌گریزی؟ - می‌خواهم فراتر بروم. - از دنیا گریخته‌ای، از جزئی از دنیا گریخته‌ای. ما همه از دنیا گریخته‌ایم اما هنوز اسیر آنیم. چون فکر می‌کنیم دنیا بد است، احساس می‌کنیم بهشت خداوند هم کم است. دنیا و همهٔ لذت‌های آن خوب است. بهشت در انتظار مؤمنان است. برای فراتر رفتن، باید به بهشت رفت و برای نوشیدن و خوردن در بهشت، باید نعمت‌های خداوند را این‌جا در همین دنیا نوشید و خورد و ایثار کرد. - پس چه تفاوت است میان گناهکاران و مؤمنان. - آن‌ها نمی‌خورند، نمی‌نوشند، هدر می‌دهند، اسراف می‌کنند، نابود می‌سازند و بعد ناله می‌کنند. مؤمن سپاس می‌گوید خداوند را با ایثار خود، تو باید زندگی را بیاموزی. آن‌ها که خوب زندگی نمی‌کنند، آمادهٔ مرگ نخواهند بود.
پوریا
گویی خورشید برای تماشای ما طلوع می‌کند.
zahra
- آرزو می‌کنم که من هم جزء اصحاب و همراهان او باشم. - بیش‌تر از این آرزو کن، بیش‌تر فرزندم. - آرزویی بیش‌تر از این؟ - جزء همراهان و اصحاب بودن به ظاهر نزدیک بودن است. یهودا هم جزء همراهان مسیح بود. اما چه شد؟ خائن بود. سعی کن اهل باشی. اهلیت بهتر است. اگر اهل باشی، او خود، تو را برمی‌گزیند.
محمد حسین
تماشا که تنها تماشا نیست. گاه دل کندن است و گاه دل سپردن.
|قافیه باران|
«به پرندگان فکر کنید، نه می‌کارند و نه درو می‌کنند. نه انبار دارند و نه کاهدان، ولی خدا به آن‌ها روزی می‌دهد و شما خیلی بیش‌تر از پرندگان ارزش دارید.»
عاطفه سادات
مقصد همیشه با توست
محمد حسین
روزبه آهسته و درحالی‌که سرش را به پایین انداخته بود گفت: پدر، حقیقت آتشی نیست که خاموش شود. نوری است که همیشه می‌درخشد.
نورا
رؤیای او رسیدن به حقیقت بود، نه درماندگی در برابر باطلی که لباس حقیقت را به تن کرده است.
عاطفه سادات
خداوند، نور من و نجات من است، از که بترسم؟ خداوند ملجأ جان من است، از که هراسان شوم؟
Barzegar:)
ابراهیم خولاتی شهر موصل را زنده کرده بود. صومعهٔ خولان پر بود از راهبان پیر و جوانی که همه خداوند را ذکر می‌گفتند و در کمک به مردم از هم پیشی می‌جستند. تعدادی از راهبان جوان که روی به زندگی می‌آوردند و قصد ازدواج داشتند، صومعه را ترک می‌کردند و ابراهیم با مهربانی بدرقه‌شان می‌کرد. - راه مسیح، راه زندگی است. با شوخی و خنده هشدار می‌داد. -شیطان در گوش تو آواز زندگی را سروده است یا خداوند؟ بر حذر باش. گوش به شیطان مسپار. زندگی ودیعهٔ خداوند است. از آن بهره بگیر. همه دوستش داشتند و هرکس حس می‌کرد که از دیگران به او نزدیک‌تر است. با هرکس سخن خاصی داشت و در گوش هرکس هشداری ویژه می‌داد. او همه را دوست داشت.
یامهدی
تماشا که تنها تماشا نیست. گاه دل کندن است و گاه دل سپردن
ایران
ابراهیم به افق می‌نگریست و در انتظار بود تا خورشید از پس دشت‌های وسیع طلوع کند. - گویی خورشید برای تماشای ما طلوع می‌کند. روزبه این کلام را با جان خود نوشید. او عظمت آدمی را در این کلام حس کرد و این‌که خداوند همه‌چیز را برای آدمی آفریده است. - بیدار باشیم تا خورشید تماشایمان کند. ما هم او را به تماشا بایستیم. چشم در چشم جهان بگشاییم و ببینیم و دیده شویم. روزبه، تا جهان زیبایی تو را نبیند، زیبایی خود را به تو نشان نخواهد داد. فرشتگان، زیبایی هستی‌اند. تا آن‌ها را نبینی به ملکوت راه پیدا نخواهی کرد. آن‌ها همین‌جا در کنار من و تو ایستاده‌اند. از ما مراقبت می‌کنند. هر روز دل ما را آمادهٔ رفتن به بهشت می‌کنند. این ما هستیم که از دعوت دل دور می‌شویم و با دل قهر می‌کنیم. انوار روشن و سیال خورشید را بنگر. ببین چگونه در آسمان شناورند؛ درست مثل فرشتگان.
پوریا
یهودا هم جزء همراهان مسیح بود. اما چه شد؟ خائن بود. سعی کن اهل باشی. اهلیت بهتر است. اگر اهل باشی، او خود، تو را برمی‌گزیند.
Barzegar:)
با او مهربان باش تا با تو مهربان باشد.
محمد حسین
- می‌خواهم از حقیقت بپرسم. - در پی آن نگرد، که نخواهی یافت. - حقیقت را؟ آن را نخواهم یافت؟ - او تو را خواهد یافت.
محمد حسین
چه سخت است فهمیدن این حقیقت که اگر بردهٔ دیگری نبودی، ممکن است بردهٔ خویشتن بوده باشی.
محمد حسین
- چیست این دوست داشتن؟ چیست این حقیقت هستی؟
نورا
به خدای خود بدبین نباش. او تو را ترک نمی‌کند. تو هستی که اگر او را ترک کنی، شیطان چون گرگی گرسنه که بره‌ای تنها را شکار می‌کند، تو را خواهد درید. تو دور مشو. دور مشو. اما چون می‌خواهی تماشا کنی، گاه رها می‌شوی و راه را گم می‌کنی. می‌روی، می‌روی تا گم می‌شوی. او با توست در درون توست. او را از خود مران. او تو را نجات خواهد داد.
ar
چه سرزمین شگفتی بود این صحرای حجاز و چه زبان شگفت‌انگیزی داشتند مردم این سرزمین. سرزمینی که همهٔ تاریخ را به خود فرامی‌خواند، با خانه‌ای که ابراهیم در دل آن ساخته بود. اما تا قرن‌ها کسی چه می‌دانست که ابراهیم چه کرده است. خانه‌ای برای خدا ساخته و آن را به مردم هدیه کرده است. خدا خانه نمی‌خواهد. مردم نیاز به خانه دارند.
Barzegar:)
وقتی که نمی‌بینی اما تو را می‌بینند، احساس زنده بودن می‌کنی و وقتی که دیده نمی‌شوی اما می‌بینی، باز احساس بودن وجودت را پر می‌کند. اما وقتی که نه می‌بینی و نه دیده می‌شوی، چگونه می‌توان به باور هستی رسید.
سرو
روزبه به یاد آورد که مسیح گفته است: «به پرندگان فکر کنید، نه می‌کارند و نه درو می‌کنند. نه انبار دارند و نه کاهدان، ولی خدا به آن‌ها روزی می‌دهد و شما خیلی بیش‌تر از پرندگان ارزش دارید.»
سرو
خداوند را کی ملاقات خواهم کرد؟ - وقتی که خودت را پیدا کردی. - پدر، کی خودم را پیدا خواهم کرد؟ - وقتی که بفهمی خودت را گم کرده‌ای، پسرم.
سادات

حجم

۱۳۳٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۶۸ صفحه

حجم

۱۳۳٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۶۸ صفحه

قیمت:
۳۷,۸۰۰
۱۱,۳۴۰
۷۰%
تومان