بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب با کفش‌های دیگران راه برو | طاقچه
تصویر جلد کتاب با کفش‌های دیگران راه برو

بریده‌هایی از کتاب با کفش‌های دیگران راه برو

۴٫۷
(۴۴)
تا با کفش‌های کسی راه نرفته‌ای، درباره‌اش قضاوت نکن.
Hossein shiravand
ما توت‌های پایین و بالای درخت را نمی‌چیدیم. مادرم می‌گفت پایینی‌ها مالِ خرگوش‌ها و بالایی‌ها مالِ پرندگان است. آن‌هایی که اندازهٔ قد آدم‌ها بود، مال آدم‌ها بود.
Elham jannesari
تا با کفش‌های کسی راه نرفته‌ای، درباره‌اش قضاوت نکن.
hedgehog
در انشای کوتاهم، اعتراف کردم که تاکنون انواع مختلف درخت‌ها را بوسیده‌ام و هر دسته از درختان، بلوط‌ها، افراها، نارون‌ها، قان‌ها طعمِ خاص خودشان را داشته‌اند.
Elham jannesari
تا با کفش‌های کسی راه نرفته‌ای، درباره‌اش قضاوت نکن
محسن
انسان نمی‌تواند از پرواز پرنده‌های اندوه در بالای سرش جلوگیری کند، اما می‌تواند جلو آن‌ها را بگیرد تا در موهایش آشیانه نکنند.
Elham jannesari
چیزی که فهمیدم این بود که اگر مردم از تو انتظار شجاعت دارند، وانمود کن شجاع هستی، حتی زمانی که ترس تا مغز استخوانت نفوذ کرده است.
n.k
ارزش آب را زمانی درک می‌کنیم که چاه خشک شده باشد.
Hossein shiravand
وقتی کسی را از ته قلب دوست داری باید قبل از آن‌که مغزت شروع به محاسبه بکند، کاری را که قلبت گفته انجام بدهی.»
Elham jannesari
بعضی وقت‌ها آدم ترجیح می‌دهد با پرنده‌های اندوهش تنها باشد. بعضی وقت‌ها آدم باید در تنهایی خودش گریه کند.
Hossein shiravand
من با درخت‌ها حرف می‌زدم و همه‌چیز را از آن‌ها می‌خواستم، این کار از این‌که مستقیم از خدا بخواهم راحت‌تر بود. تقریباً همیشه یک درخت نزدیکم بود.
Elham jannesari
«هر کسی درگیر مشکلات خودش است، زندگی خودش، ناراحتی‌های خودش و ما انتظار داریم که مردم متوجه زندگی ما باشند. ناراحتی مرا ببین. به خاطر من ناراحت باش. بیا توی زندگی من. به مشکلات من اهمیت بده. مواظب من باش.»
Hossein shiravand
او مزرعه را دوست داشت، چون می‌توانست در هوای آزاد باشد و هیچ‌وقت موقع کار دستکش دستش نمی‌کرد، برای این‌که دوست داشت زمین، چوب و حیوانات را لمس کند. برای او کار کردن در یک دفتر بسیار دردناک بود. دوست نداشت درون چیزی حبس شود و از لمس چیزهای واقعی محروم شود.
Elham jannesari
انسان نمی‌تواند از پرواز پرنده‌های اندوه در بالای سرش جلوگیری کند، اما می‌تواند جلو آن‌ها را بگیرد تا در موهایش آشیانه نکنند.
Hossein shiravand
اگر مردم از تو انتظار شجاعت دارند، وانمود کن شجاع هستی، حتی زمانی که ترس تا مغز استخوانت نفوذ کرده است.
hedgehog
مادرم به هر چیزی که در طبیعت رشد می‌کرد و زندگی می‌کرد عشق می‌ورزید هر چیزی ـــــ مارمولک، درخت، گاو، جیرجیرک، پرنده، وزغ، خوک.
hedgehog
اگر مردم از تو انتظار شجاعت دارند، وانمود کن شجاع هستی، حتی زمانی که ترس تا مغز استخوانت نفوذ کرده است.
Hossein shiravand
«آدم پرنده نیست که بشود در قفس نگهش داشت.»
Hossein shiravand
حتی در زمانی که همه‌چیز خوب و درست به نظر می‌رسد، من نگرانم اتفاقی بیفتد و همه‌چیز دگرگون بشود.
n.k
من با درخت‌ها حرف می‌زدم و همه‌چیز را از آن‌ها می‌خواستم، این کار از این‌که مستقیم از خدا بخواهم راحت‌تر بود. تقریباً همیشه یک درخت نزدیکم بود.
hedgehog
«هر کسی درگیر مشکلات خودش است، زندگی خودش، ناراحتی‌های خودش و ما انتظار داریم که مردم متوجه زندگی ما باشند. ناراحتی مرا ببین. به خاطر من ناراحت باش. بیا توی زندگی من. به مشکلات من اهمیت بده. مواظب من باش.»
hedgehog
«آدم پرنده نیست که بشود در قفس نگهش داشت.»
hedgehog
بعضی وقت‌ها آدم ترجیح می‌دهد با پرنده‌های اندوهش تنها باشد. بعضی وقت‌ها آدم باید در تنهایی خودش گریه کند.
hedgehog
ما آدم‌ها، وقتی توضیحی برای تمام چیزهای وحشتناکِ دنیا مثل جنگ، قتل و تومورهای مغزی نداریم، وقتی چاره‌ای پیدا نمی‌کنیم، متوجه چیزهای وحشتناکی می‌شویم که به ما نزدیک‌ترند و تا زمانی که از بین نرفته‌اند در مورد آن‌ها بزرگ‌نمایی می‌کنیم. درون تمام این چیزهای وحشتناک چیزی وجود دارد که باعث قوت قلب انسان می‌شود و آن چیز کشف این نکته است: گرچه دنیا پُر از قتل و آدم‌ربایی است، اما بیش‌تر انسان‌ها شبیه به‌هم هستند. بعضی وقت‌ها می‌ترسند و بعضی وقت‌ها شجاع‌اند، بعضی وقت‌ها بی‌رحم و بعضی وقت‌ها هم مهربان‌اند.
hedgehog
«مادر بودن خیلی سخت است، وقتی سه چهارتا - یا بیش‌تر - بچه داری، انگار داری توی یک ماهی‌تابهٔ داغ می‌رقصی، نمی‌توانی به هیچ‌چیز فکر کنی. و وقتی یکی دوتا بچه داری کار از این هم سخت‌تر است، چون نمی‌دانی اتاق‌های خالی‌ات را چه‌طور پُر کنی.»
hedgehog
وقتی بابابزرگ از مامان‌بزرگ درخواست ازدواج می‌کند، مامان‌بزرگ می‌گوید: «تو سگ داری؟» و بابابزرگ جواب مثبت می‌دهد. او یک سگ چاق و پیر به اسم سادی داشت. مامان‌بزرگ می‌گوید: «کجا می‌خوابد؟» بابابزرگ کمی هول شده و می‌گوید: «راستش را بگویم، درست کنار خودم می‌خوابد، اما اگر ازدواج کنیم، من...» مامان‌بزرگ می‌گوید: «وقتی شب دم دَر می‌آیی، آن سگ چه‌کار می‌کند؟» بابابزرگ نمی‌داند مقصود مامان‌بزرگ چیست و برای همین حقیقت را می‌گوید: «بااشتیاق به طرفم می‌دود.» مامان‌بزرگ می‌گوید: «بعد تو چه‌کار می‌کنی؟» بابابزرگ می‌گوید: «خُب... بغلش می‌کنم تا آرام بگیرد و کمی برایش آواز می‌خوانم. می‌خواهی کاری کنی تا احساس حماقت بکنم؟» مامان‌بزرگ می‌گوید: «چنین منظوری ندارم. تو تمام چیزهایی را که لازم بود گفتی. فکر می‌کنم وقتی با یک سگ به این خوبی رفتار کنی، حتماً با من بهتر از این خواهی بود و اگر آن سگ پیر، سادی، آن‌قدر تو را دوست دارد، حتماً من تو را بیش‌تر دوست خواهم داشت. بله، با تو ازدواج می‌کنم.»
hedgehog
ارزش و معنای زندگی انسان‌ها در چیست؟
hedgehog
او کتاب‌ها را به اندازهٔ تمام گنجینه‌های طبیعی موجود در هوای آزاد دوست داشت. دوست داشت کتاب‌های کوچک را در جیبش بگذارد و همراه داشته باشد و بعضی وقت‌ها که در مزرعه بودیم، خودش را روی علف‌ها می‌انداخت و با صدای بلند کتاب می‌خواند.
hedgehog
گوشم را روی تنهٔ درخت گذاشتم و گوش کردم، روبه‌روی درخت ایستادم و محکم آن را بوسیدم. از آن روز، من می‌توانم بوی پوستهٔ درخت را استشمام کنم. بوی شیرینِ چوب و آن مزهٔ خاص روی لب‌هایم است. در انشای کوتاهم، اعتراف کردم که تاکنون انواع مختلف درخت‌ها را بوسیده‌ام و هر دسته از درختان، بلوط‌ها، افراها، نارون‌ها، قان‌ها طعمِ خاص خودشان را داشته‌اند. همراه با طعمِ خاص هر کدام از این درخت‌ها طعم ملایمی از توت وحشی نیز وجود داشت و چرا این‌طور بود، توضیحی نداشتم.
hedgehog
وقتی کسی را از ته قلب دوست داری باید قبل از آن‌که مغزت شروع به محاسبه بکند، کاری را که قلبت گفته انجام بدهی.
hedgehog

حجم

۱۶۲٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۸۴ صفحه

حجم

۱۶۲٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۸۴ صفحه

قیمت:
۵۵,۰۰۰
تومان