بریدههایی از کتاب روضه نوح
۴٫۰
(۵)
دخترم! عمر نوح، صبر ایوب میخواهد. صبر ایوب هم عمر نوح را میطلبد. خدا به تو که مرضیۀ من هستی، در کشتی نوح، صبر ایوب بدهد.
3741
«ببین چطور کبکش خروس میخوونه.»
«لابد فکر میکنه جنگ، حلوا تقسیم میکنند.»
«حرف پشت سرش زیاده انگاری.»
«چه حرفی؟»
«تخم سگ، نفر اول کنکور شده.»
«شوخی میکنی؟»
«نه به جون نرگس.»
3741
همهشان میدانند اتوبوسِ آبکش شده قرار است سرنشینانش را یکراست ببرد جبهۀ غرب. سالهاست توی شهر چو افتاده است که امریه هر کسی را برای جبهه غرب صادر کنند، فاتحهاش ناجور خوانده شده.
3741
با جواهر میانۀ خوبی ندارد.
بدش میآید از جواهر که میخواهد واداردش برای پیداکردن رد و نشانی از پسرش، بنشیند پای رادیوی بیگانه. توی طاقچۀ اتاق خوابش، یک تلویزیون سیاه و سفید با قاب قرمز دارد. تلویزیون را به هوای شنیدن حرفهای امام خمینی روشن میکند. برنامۀ دیگری داشته باشد، خاموشش میکند. وقتی امام حرف میزند، صدای تلویزیون را تا ته زیاد میکند. آنقدر گریه میکند که صدای هق هق گریهاش به خودش اجازه نمیدهد، حرفهای امام خمینی را گوش کند.
aliyan
پیرمرد هفتاد و دو ساله، عزادار بیست و هفت شاگردش است. شاگردهایش همینکه فوت و فن نانوایی دستشان میآید، میگذارند میروند جنگ. هیچکدامشان برنمیگردند. ابراهیم نانوا، بیشاگرد و وردست است.
aliyan
قیامت است روز بیست و هفتم مهر ماه سال شصت و شش. فوج فوج آدم میآید برای بدرقه. نوای کاروان آهنگران دل به دلشویهاش میدهد.
«اشکریزان، زار زار، اشکریزان، زار زار، با نوای کاروان، با نوای کاروان، بار بندید همرهان...»
aliyan
حجم
۱۴۴٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۲۱۶ صفحه
حجم
۱۴۴٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۲۱۶ صفحه
قیمت:
۱۰۸,۰۰۰
تومان