بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب نقاش سکوت | طاقچه
تصویر جلد کتاب نقاش سکوت

بریده‌هایی از کتاب نقاش سکوت

انتشارات:نشر خزه
امتیاز:
۴.۲از ۶۵ رأی
۴٫۲
(۶۵)
دربارهٔ اینکه ما بعضی وقت‌ها عشق و آتیش‌بازی رو با هم اشتباه می‌گیریم. عشق رو با نمایش اشتباه می‌گیریم. عشق واقعی خیلی بی سر و صداست. خیلی ثابته. و از نظر نمایشی کاملاً حوصله‌سر بره. عشق عمیق، آروم و پایداره.
pejmannavi
می‌دونی تئو؟ یکی از چیزهایی که خیلی سخته باهاش کنار بیایم، اینه که درست وقتی نیاز داشتیم دوست داشته بشیم، تنها موندیم. درد بزرگی‌یه دوست داشته نشدن!
آنه شرلی🌻
عشقی که بر اساس صداقت نباشه، اسمش عشق نیست.»
Mahsa Bi
هر چه زمان می‌گذرد بیشتر با دیوانگی کنار می‌آیید و نه فقط دیوانگی دیگران، بلکه دیوانگی خودتان. از دید من همهٔ ما، هر کدام به نوعی، دیوانه‌ایم.
b.i
در قلب هر هنری یه راز نهفته‌ست
Mahsa Bi
من با این نظرش که یه معالج مثل یه لوح بی نقش و نگاره مخالفم. به نظرم همهٔ ما یه جوری بالاخره درونیات‌مون رو تراوش می‌کنیم. رنگ جوراب‌های من از درونم میاد، جوری که حرف می‌زنم، جوری که می‌شینم. من اینجا همهٔ وجودم رو دارم به نمایش می‌ذارم. دارم به‌ات نشون می‌دم چه شخصیتی دارم.»
Amir10
شکل‌گیری شخصیت ما نه در انزوا بلکه طی رابطه با دیگران اتفاق می‌افتد. ما به دست عوامل کم‌فروغ و فراموش‌شده‌ای به اسم پدر و مادر شکل می‌گیریم.
Mahsa Bi
احساسات نهان هرگز نمی‌میرند؛ زنده به گور شدگانی هستند که بعدها با زشتی تمام بیرون می‌خزند. زیگموند فروید
Mahsa Bi
درد بزرگی‌یه دوست داشته نشدن!»
Mahsa Bi
یک بار روانکاو نامداری که در زمینهٔ آزار جنسی کار می‌کرد، برایم این‌طور تعریف کرد که در طول سی سال کار دشوار با افرادی که مبتلا به پدوفیلی بودند، کسی را ندیده بود که خود در کودکی مورد آزار قرار نگرفته باشد. معنی‌اش این نیست که هر کودکی که مورد آزار قرار بگیرد در آینده دچار این بیماری می‌شود، اما اینکه کسی مبتلا باشد و در کودکی مورد آزار قرار نگرفته باشد، غیر ممکن است. هیچ‌کس گناهکار به دنیا نمی‌آید. همان طور که وینیکات می‌گوید: «هیچ کودکی بدون آنکه مادرش از او متنفر باشد، از مادرش متنفر نیست.» وقتی کودکی را می‌گذرانیم، مثل یک تکه اسفنج یا لوحی بی‌نقش، معصوم و تأثیرپذیر هستیم و فقط به دنبال برطرف کردن نیازهای اولیهٔ خودمان می‌گردیم: بخوریم، دفع کنیم، دوست داشته باشیم و دوست داشته شویم. اما محیط تولد و رشد گاهی باعث بروز اشتباهاتی هم می‌شود.
Aysan
وقتی روی چیزی اسم می‌ذاری انگار دیگه کلیتش رو نمی‌بینی و اصلاً نمی‌دونی به چه دردی می‌خوره. فقط روی همون اسم تمرکز می‌کنی که کوچیک‌ترین بخش کاره؛
b.i
ماجرای قهرمانی به اسم آدمتوس که دچار سرنوشتی مرگبار شده بود. اما به لطف راه فراری که آپولو سر مسیرش قرار داده بود، می‌توانست زنده بماند؛ اگر کسی را پیدا می‌کرد تا حاضر شود جای او بمیرد. آدمتوس در ابتدا سراغ پدر و مادرش رفت و از آنها خواست به جایش بمیرند، اما آنها به دلایل واضحی قبول نکردند و کار آدمتوس گره خورد. مشخصاً درخواست قهرمانانه‌ای نبود و یونانیان باستان سرزنش‌اش می‌کردند. تا اینکه آلکستیس با دل و جرئتی بیشتر از دیگران حاضر شد به جای شوهرش بمیرد. شاید پیش خودش انتظار داشت که شوهرش قبول نکند این اتفاق بیفتد، اما آدمتوس قبول کرد. و آلکستیس راهی جهنم شد. اما داستان همین جا تمام نمی‌شد و مثل بیشترشان خدایی از درون ماشین پیدا می‌شد و آن خدا هرکول بود که آلکستیس را از جهنم نجات داد و به حیات زمین برگرداند. آدمتوس از ملاقات دوباره با همسرش اشک ریخت و گریه کرد، اما احساسات آلکستیس پیچیده‌تر از این حرف‌ها شده بود. آلکستیس سکوت کرد و دیگر حرفی نزد.
Mahsa Bi
نباید از کاه، کوه ساخت. فکر می‌کنم مشکل خاطره‌نویسی در همین است؛ دربارهٔ همه چیز اغراق می‌کنید، تحت قضاوت قرار می‌گیرید و خوش دارید حقیقت را کش بدهید. ژان پل سارتر
Mahsa Bi
در حالت طبیعی انسان صادقی نیستم؛ گاهی بر حسب اتفاق پیش می‌آید! ویلیام شکسپیر، حکایت زمستان
Mahsa Bi
هدف اصلی درمان، تصحیح گذشته نیست، بلکه باید زمینه‌ای برای بیمار ایجاد کرد تا سرگذشتش را به چشم ببیند و برایش اشک بریزد. آلیس میلر
Mahsa Bi
زود فهمیدیم که فواصل جغرافیایی در عالم روان چیزی به حساب نمیان. بعضی چیزها رو نمی‌شه راحت پشت سر گذاشت.
Mahsa Bi
ما از نوع بشریم؛ دوست داریم جلوتر از خاطراتمان راست‌راست روی زمین راه برویم. دلمان می‌خواهد فکر کنیم از مه پدید آمده‌ایم و شخصیت‌مان خودبه‌خود کامل است و خاطرات تأثیری روی ما نگذاشته‌اند
هانا
«هفت سالی هست از لیتوانی به اینجا اومدم. اوایل یک کلمه هم انگلیسی حالیم نبود ولی بعد از یک سال می‌تونستم روون حرف بزنم.» «تحسین‌برانگیزه.» «نه خیلی! انگلیسی زبان آسونی‌یه؛ باید لیتوانیایی رو امتحان کنین!»
هانا
نوزادی دوران آرامش و خوشی نیست، بلکه پر از ترس و درد است. همهٔ ما زمانی که نوزاد بوده‌ایم، حس گیر افتادن در دام جهانی بیگانه را تجربه کرده‌ایم. بینایی ناکاملی داشته‌ایم، از داشتن چنین اندامی ترسیده‌ایم، از گرسنگی، باد معده و حرکات دردناک روده به خودمان پیچیده‌ایم. همهٔ اینها برایمان حکم حمله را داشته‌اند. دفاع ما در برابر این حملات مادرهایمان هستند. ما به‌شان نیاز داشتیم تا این تجربه‌ها را برایمان منطقی جلوه دهند و اضطرابمان کاهش پیدا کند. و همین طور که این اتفاق می‌افتد، کم‌کم کنترل عوامل فیزیکی و احساسی‌مان را به دست می‌گیریم
هانا
اکثر دختربچه‌هایی که مورد آزار قرار می‌گیرند، هیچ وقت نمی‌توانند به صورت کامل انتقامشان را بگیرند. چون زور و دفاعی ندارند. پس مجبور می‌شوند به خیالات انتقام‌جویانهٔ ذهنشان بسنده کنند.
آنه شرلی🌻
درد همه جا هست؛ این ماییم که چشم به روش می‌بندیم. اون ترسی که همه داریم، حقیقت محضه.
AS4438
اگر خودم را منزه بدانم، چه بسا که همین دهان خودم، مرا طرد کند.
AS4438
حالا که هنوز طعم زندگی را نچشیده بودم، چرا بمیرم؟
lucifer
قتل و پرخاش واکنش‌هایی نیستند که از نظر روانی در لحظه ریشه داشته باشند، بلکه از سوءاستفاده‌ها و بدرفتاری‌های دوران کودکی زاییده می‌شوند، تغذیه می‌کنند، بزرگ می‌شوند و منفجر می‌شوند
lucifer
«انتخاب شریک زندگی خیلی شبیه انتخاب معالجه. باید از خودمون بپرسیم آیا این شخص با من روراست خواهد بود؟ نقدمون رو تحمل می‌کنه؟ از اشتباهات ما جلوگیری می‌کنه؟ و قولی می‌ده که بتونه به‌اش عمل کنه؟»
Mahsa Bi
اما محیط تولد و رشد گاهی باعث بروز اشتباهاتی هم می‌شود. اکثر دختربچه‌هایی که مورد آزار قرار می‌گیرند، هیچ وقت نمی‌توانند به صورت کامل انتقامشان را بگیرند. چون زور و دفاعی ندارند. پس مجبور می‌شوند به خیالات انتقام‌جویانهٔ ذهنشان بسنده کنند. خشونت درست مثل ترس، یک واکنش است. اتفاق بدی برای آلیسیا افتاده بود، که احتمالاً در کودکی‌اش رقم خورده بود؛ اتفاقی که جوابش سال‌ها بعد در ظاهر قتل نمایان شد. یک اتفاق ساده، هر چه باشد، برای همه به شکل شلیک گلوله به صورت گابریل پدیدار نمی‌شود.
Mahsa Bi
معالجه یعنی همین. بیمار احساساتی را که با آنها کنار نمی‌آید برای پزشکش شرح می‌دهد، پزشک احساسات را می‌گیرد و به جای بیمارش حس‌شان می‌کند. بعد آرام حاصل تلفیق همان احساسات را به خورد خود بیمار می‌دهد. همان‌طور که راث احساسات مرا به خوردم می‌داد.
هانا
وقتی اینها را تعریف می‌کردم، هر چقدر هم که دلهره‌آور بودند، فهمیدم دیگر حسی برایم نمانده. مثل دستی که از مچ قطع شده باشد، از احساساتم جدا شده بودم. از خاطرات دردآورم، از انگیزهٔ خودکشی‌ام حرف زدم اما حس‌شان نمی‌کردم.
هانا
یکی از چیزهایی که خیلی سخته باهاش کنار بیایم، اینه که درست وقتی نیاز داشتیم دوست داشته بشیم، تنها موندیم. درد بزرگی‌یه دوست داشته نشدن!
فاطمه
هر چه زمان می‌گذرد بیشتر با دیوانگی کنار می‌آیید و نه فقط دیوانگی دیگران، بلکه دیوانگی خودتان.
AS4438

حجم

۲۵۲٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۲۸ صفحه

حجم

۲۵۲٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۲۸ صفحه

قیمت:
۷۳,۰۰۰
تومان