«یکی از تلخترین حوادثی که در جنگ دیدم، توی جزیرهٔ مینو رخ داد: من و همسرم منتظر خودرو گذری بودیم؛ تا اینکه نیسان آبیرنگی ایستاد. شوهرم گفت: "سوار شو."
سرگیجه داشتم و نمیدانستم که باردارم. گفتم: "نمیتوانم بروم بالا."
نیسان که دید دست دست میکنیم، رفت و ما کنار جاده ماندیم. بعد صدای انفجار و پشتبندش گرمای آتش آمد. همزمان خودرو دیگری پیش پای ما ایستاد. این بار سوار شدیم. در راه دیدم انفجار از کجا بوده. جیغ کشیدم؛ نیسان تکهتکه شده بود. جنازهٔ مسافرانش روی زمین پخش شده و خون روی زمین می غلتید. همسرم سرم را به طرف خودش برگرداند تا صحنه را نبینیم.
فکه (بهرام درخشان)
صبح روز ۳۱ شهریور ۱۳۵۹، ناگهان مرزنشینان جزیرهٔ مینو، بر فراز نخلهایشان چند فروند هواپیمای عراقی را دیدند که با آرایش رزمی، از آسمان مینو گذشتند و به سوی آبادان رفتند.
فکه (بهرام درخشان)
در سفری که بنیصدر به جزیرهٔ مینو آمد، فرمانده هنگ مرزی ژاندارمری خوزستان را نیز با خود همراه ساخت تا از مرزهای آبی و خاکی ایران بازدیدی داشته باشد. در آن دیدار، پاسداران جزیره او را که فرماندهی کل قوا بود
فکه (بهرام درخشان)