- طاقچه
- داستان و رمان
- رمان
- کتاب اپلای
- بریدهها
بریدههایی از کتاب اپلای
۴٫۲
(۱۱۱)
مشکل ما ایرانیها جدی نبودن و عمیق و ریشهای کار نکردنه!
#انسان_بمانیم
باید یکیدو سال دانشگاه را تعطیل کنند و استاد و درس را بومیسازی کنند. نه اینکه هنوز همانی را بخوانیم که به درد عمهٔ ناصرالدین شاه میخورد و همان مقالهای را بدهیم بیرون که به درد صنعت غرب میخورد!
• Khavari •
تف تو روح آموزش و پرورش گازوئیلیمون!
کاربر ۱۹۳۷۲۴۸
خودم هم دلم میخواهد زندگی کنم. درسها چنان محاصره میکنند که گاهی باید تونلی زیرزمینی زد به هوای آزاد. کی بدش میآید از اینکه برود دنبال نیمهٔ دیگرش.
#انسان_بمانیم
یعنی چی که نشستین حرفایی که علیه دار و ندارتون میزنن رو میخونین. یه روز خدا رو با صد تا شبهه، یک روز قرآن، یه روز توانمندیهای ایران. این که نشد. تو هم چهار تا سؤال از دین مسیحیت و زرتشت و یهود بکن لااقل ببین اونا چاله چولههایشان را میتوانند پر کنند که برای من و تو چاله میکَنند. بپرس چرا آمریکا پنجاه میلیون گرسنه داره چرا انگلیس نه میلیون از بیست میلیون جمعیتش تنها و افسردن. اونوقت یه جوری کشور ما رو نشون میدن و مشکلات رو زیر ذرهبین میذارند که انگار هر چه بدی است اینجا است و کل دنیا آباد است. نشستهاید اینجا و از من میپرسید؟ وطن ناموس آدمه. هر کرهخری اومد یه کانال زد و به ایران دری وری گفت باید ریموش کنید نه اینکه مطلبشو بخونید و بهش بال و پر بدید. مشکل رو حل میکنند نه جار بزنند. نمرهٔ کوییز رو افتضاح میاری تو همهٔ کانالا میزنی و به خودت فحش میدی یا؟
ابوالفضل
همه ادعا دارند که زندگی خودشان است؛ اما به مشکل که میخورند کل اجتماع و مسئولین را به نقد میکشند. انفرادی میخورند، اجتماعی توقع میکنند.
محمدجواد
پریدن با چند تا عروسک و دیدن سی تا فیلم هالیوود و ادای سیگار کشیدن آنها را درآوردن و قلادهٔ سگ را دست گرفتن و پیک زدن هم نشد کیف و حال!
ابوالفضل
گاهی باید گذاشت و گذشت. دید و دل نداد
#انسان_بمانیم
ایران هتل نیست که تا بهت خدمات میدن بمونی، نخواستی حساب نکرده یه فحشم بدی و بری، وطنه!
Fatemeh Najjar
خودم هم فهمیدهام که دو زمانه شدهام. گاهی متوکل، گاهی متوقف.
tadai
بدن همسرم برای من باید باشد نه اجتماع.
#انسان_بمانیم
اوناییه که طناب دین دستشونه، نتونستن به جوانی که مقابل تکنولوژی جذاب دنیای اینور شگفتزده شده بود و لذتمند نگاه میکند، حرفای خودشون رو درست منتقل کنن. اگه به عقیدهٔ تو، زندگی مثبت هم پر از لذته، آخوندا نتونستن این لذت رو به ما بچشونن که هیچ، نتونستن یه تحلیل درست هم از لذت اینور بدن. این شکاف همهچی رو خراب کرد. این غیر از مسئولاییه که کار دستشونه و خیانت میکنند.
kiana
روز گاهی شاید بسوزد. شب گاهی شاید بسوزد. اما وقتی توالی شب و روزت سوخت میشود و روشنایی پشتش نیست، تمام زندگیت از آبادی به ویرانی میرود.
#انسان_بمانیم
خدا هیچ، عقل بشری را اگه قبول کنیم میگوید لذت یعنی چیزی که ضرر نداشته باشد. وقتی میتوانی بگویی خوشی که بعدش کوفتت نشود، یکدوامی،
یک طول مدتی،
یک عمقی،
یک سودی برایت داشته باشد.
کسی نتواند چوبش کند بزند توی سرت. بعداً پشیمان نشوی نگویی اگر دوباره برگردم این کار را نمیکنم.
ابوالفضل
من مردهٔ این مدل استدلالها هستم. همه ادعا دارند که زندگی خودشان است؛ اما به مشکل که میخورند کل اجتماع و مسئولین را به نقد میکشند. انفرادی میخورند، اجتماعی توقع میکنند.
Fatemeh Najjar
بالاخره هر دختری آرزوی جشن و خرید دارد. لباس عروسی و عکاسی، آرزوی خانه نقلی و یک ماشین، هرچند پراید باشد. هِه چه لذتهای نمکینی. آرزوهایی شور که زود تمام میشود. عطش یک آرزوی دیگر و لذتی دیگر و وقتی روی این نمکها آب بخوری، شکمی ورمکرده نتیجه میدهد و هیچ! این روش دامدارهاست؛ کنار غذا سنگ نمک میگذارند تا عطش بدهد و وزن زیاد!
خاصیت شوریهای دنیا همین است. خوشیها را در چشم تو بزرگ میکند. تو را بزرگ نمیکند! به جای عقل و فهم و عشق، پر میشوی از غرور و لذت که زود تمام میشود. بیمزه هم میشود. بیچاره میشوی و میروی دنبال لذت دیگر و لذت دیگر. تهش فقط حسرت و حرص به دلت مینشاند.
tadai
ماها باهوشیم، فقط برنامه نداریم
...!
خب چه مرضیه آدم خالقش رو کنار بذاره و حرف مخلوق رو گوش بده.
...!
«زندگی مثل سُرسُرست، یا سرازیری یا سربالایی! اگه بیفتی توی سرازیری دیگه تا تهش باید بری، سُره، لیزه! هُل میخوری تا پایین، چارهای هم نداری، اگر نخوای به سختیِ بالا رفتن و صعود تن بدی، سختیِ محکم زمین خوردنت دردناکتره...»
مجهول
استاد به دانشجوهای غرغرواش، قهوه در انواع فنجانها تعارف کرد. هر کس فنجانی برداشت یکی چینی یکی پلاستیکی یکی شیشهای. با قیمتهای متفاوت اما داخل همهاش قهوه بود و تلخ.
استاد به شاگردانش گفت: خود فنجان مهم است یا قهوه؟
قهوه!
زندگی یک چیز است. خیلی دنبال جنس و رنگ و مدلش نباشید. سختی و راحتیش برای همه یکی است. چه در خانهٔ اروپایی و آمریکایی چه در ایران خودمان. مهم محتوای زندگی است.
🌱ehsan
به اتفاقات تلخ اطرافت گاهی به شکل تفریح نگاه کن تا بتوانی فراموشش کنی.
#انسان_بمانیم
استاد به دانشجوهای غرغرواش، قهوه در انواع فنجانها تعارف کرد. هر کس فنجانی برداشت یکی چینی یکی پلاستیکی یکی شیشهای. با قیمتهای متفاوت اما داخل همهاش قهوه بود و تلخ.
استاد به شاگردانش گفت: خود فنجان مهم است یا قهوه؟
قهوه!
زندگی یک چیز است. خیلی دنبال جنس و رنگ و مدلش نباشید. سختی و راحتیش برای همه یکی است. چه در خانهٔ اروپایی و آمریکایی چه در ایران خودمان. مهم محتوای زندگی است.
گمنام
دنیا رو به جلو است و تو چه بخواهی، چه نخواهی اسیر زمان. با زمان میروی، میمانی و میمیری!
...!
مادرا عادت دارند یه چیزی برای غصه خوردن دستوپا کنند. فایل بازند همیشه.
کاربر ۸۶۶۸۳۱
برای پروژههایشان، مغز و استعداد ما مغتنمترین فرصت است، اما برای مدیریت کردن عقل بشری، ما جهان سوم محسوب میشویم! پشت پنجره نگهت میدارند اندازهای که خودشان از وجودت استفاده کنند
محمدحسین
اگر آموزش و پرورش ما گازوییلی نبود و مسیر تحصیلی بچهها را مشخص کرده بود؛ متناسب با نیاز کشور و استعداد هرکس، وضع اینطور نبود. دانشگاه یک چیز درس میدهد و صنعت برای خودش یک چیز دیگر را میخواهد. معلوم نیست اینی که امروز میخوانی دقیقاً در کدام نقطهٔ دنیا کارایی دارد. در بدبینانهترین حالت با چه هدفی و در خوشبینانهترین حالت بیهدفی، به سمت آن کشیده شدهایم!
فلهای دانشجو میگیرند. برای بعضی از رشتهها اصلاً کاری تعریف نشده است و بعضی از رشتهها هم آنقدر زیاد دانشجو میگیرند که سر یککار باید چهارتا نیرو بگذاری
🌱ehsan
کار که عار نیست. چه پشت میز و صندلی چه پشت تراکتور و بیل. اما این افکار غلط است که یکی را ارزشمند کرده و یکی را بد. کشاورزی و باغبانی نه! کارمندی بله!
🌱ehsan
چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید. به جایش بگوید چشمها را باید بست، بعضی چیزها را نباید دید. کنترل نگاه، دل را هم به مدیریت میکشاند.
کاربر ۲۹۲۴۸۸۲
اگه یه روز بیایید خونه غذا سوخته باشه. چهکار میکنید؟
غذای نسوخته میخوریم!
اول ساکت میشود بعد میماند که بخندد یا تعجب کند. آخرش میپرسد: نه. یعنی عکس العملتون...
بندهٔ خدا مانده که منِ الآن همان منِ چند جلسهٔ صحبت هستم: خونه و زندگی که نسوخته، غذا سوخته. نون و ماستی، پنیری، چای و کیکی یه چیزی میخوریم.
ز.م
گفت اینجا یک پنجره برایت باز میکنند تا لذت را نشانت بدهند، اما هیچوقت از در خانه راهت نمیدهند. همیشه همان پشت پنجره میمانی با همان بهرهٔ اندک. غریبهای همیشه؛ نه اهل خانه!
Mohammad Panahi
حجم
۲۲۶٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۴۸ صفحه
حجم
۲۲۶٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۴۸ صفحه
قیمت:
۵۵,۸۰۰
۱۶,۷۴۰۷۰%
تومان