بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب شغل مورد علاقه | طاقچه
تصویر جلد کتاب شغل مورد علاقه

بریده‌هایی از کتاب شغل مورد علاقه

نویسنده:آلن دوباتن
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۹از ۲۱۰ رأی
۳٫۹
(۲۱۰)
ما نباید به‌خاطر سردرگمی‌هایمان خود را سرزنش کنیم. فرهنگ ما برایمان معضل بسیار بدی به‌بار آورده است: به ما وعده داده که مشاغلی رضایت‌بخش وجود دارند، اما بدبختانه به ما این آمادگی را نداده که چگونه استعدادها و سلایق خود را کشف کنیم.
mortaza.j
ما عموماً حسادت را یک احساس مولد نمی‌دانیم. اما هر بار که دچار حسادت می‌شویم شانسی به ما رو کرده است تا بدانیم چه چیزهایی ما را از اعماق وجود جذب می‌کنند. وقتی حسادت‌هایمان را بادقت و جزئیات بیشتری بررسی کنیم، می‌توانیم بفهمیم که احساس می‌کنیم دچار چه فقدانی هستیم و با توجه به این نکته، بیندیشیم که باید چه هدفی برای خود برگزینیم.
فرنوش
هر شخصی که به او حسادت می‌ورزیم، دارای قطعه‌ای از پازلی است که وقتی کامل شود آیندهٔ محتمل ما را به تصویر می‌کشد. هر بار که صفحات روزنامه را ورق می‌زنیم یا در رادیو آخرین اخبار را در مورد پیشرفت‌های شغلیِ همکلاسی‌های قدیمی‌مان می‌شنویم و احساس حسادت می‌کنیم، باید بدانیم که در همین احساس‌ها سرنخ‌هایی وجود دارند که اگر آن‌ها را به‌درستی گرد آوریم آن‌گاه چهره‌تصویری از «خویشتن حقیقی» ما نقاب از رخ برمی‌افکند. به جای اینکه از این عواطف فرار کنیم، باید با آرامش تمام یک پرسش حیاتی و رهایی‌بخش را از همهٔ آن حسادت‌ها بپرسیم: «از شما چه چیزی می‌توانم بیاموزم؟»
فرنوش
ما هم‌اکنون چیزهای بسیاری می‌دانیم، اما نمی‌دانیم که آن‌ها را می‌دانیم؛ زیرا در فن گردآوری و تفسیر تجربیاتمان هیچ آموزشی ندیده‌ایم
plato
یکی از چیزهایی که بازتابی کوچک اما مهم از این رویکرد است، این عادت ماست که از کودکان حتی وقتی بچه‌اند می‌پرسیم که می‌خواهند وقتی بزرگ شوند چه‌کاره شوند. این پیش‌فرض ضعیف اما واضح در کار است که در میان گزینه‌هایی که کودک به آن‌ها ابراز علاقه می‌کند (فوتبالیست، مدیر باغ وحش، فضانورد و غیره) نخستین بارقه‌های لرزانِ آن ندای درونی را می‌شنویم که تقدیر ازلیِ کودک را اعلام می‌کند. گویا اصلاً برایمان عجیب به‌نظر نمی‌رسد که انتظار داریم یک بچهٔ چهار و نیم‌ساله درکی از هویت خویش در بازار کارِ بزرگسالان داشته باشد.
مبین
بسیار غرورشکن است که بدانیم بسیاری از دستاوردهای بزرگ حاصل استعداد یا مهارت فنی نبوده‌اند، بلکه صرفاً حاصل نوعی شادابیِ غریبِ روح اند که آن را اعتمادبه‌نفس می‌خوانیم.
MSadra
بدتر آنکه تصور می‌کنیم «کشف رسالتمان در زندگی» کشفی است که همهٔ ما باید بتوانیم در مدت زمانی کوتاه به آن دست یابیم و (به لطف پیشگامان دیندار و هنرمندمان) اعتقادمان بر این است که برای کشف این رسالت یکسره باید انفعال پیشه کنیم: تنها کار لازم این است که برای فرارسیدنِ لحظهٔ الهام منتظر بمانیم؛ تا شوقی درونی یا غریزه‌ای شورمندانه فرا برسد ــ هم‌ارز مدرنِ غرش تندر یا ندایی آسمانی ــ که ما را به‌سوی مثلاً شغل تخصصیِ درمان بیماری‌های پا و یا مدیریت زنجیرهٔ تأمین هدایت کند.
plato
در کودکی به تحلیل خوشی‌هایمان نمی‌پردازیم، اما تقریباً فقط در کودکی است که احساس لذت بی‌واسطه و شدید به ما دست می‌دهد. بعد از کودکی وارد بیابانِ دورهٔ بلوغ می‌شویم، به‌تدریج بازیگوشی کنار می‌رود و به دنبال موقعیت اجتماعی می‌افتیم و در نهایت جذب نظام اقتصادی می‌شویم. وقتی به بزرگسالی می‌رسیم اینکه چه چیزی می‌تواند واقعاً به ما لذت بدهد در پایین‌ترین درجهٔ اولویت‌هایمان قرار می‌گیرد.
jim.ech
ما عموماً حسادت را یک احساس مولد نمی‌دانیم. اما هر بار که دچار حسادت می‌شویم شانسی به ما رو کرده است تا بدانیم چه چیزهایی ما را از اعماق وجود جذب می‌کنند. وقتی حسادت‌هایمان را بادقت و جزئیات بیشتری بررسی کنیم، می‌توانیم بفهمیم که احساس می‌کنیم دچار چه فقدانی هستیم و با توجه به این نکته، بیندیشیم که باید چه هدفی برای خود برگزینیم.
کاربر ۶۶۵۲۵۵۶
کشف بهترین همخوانی بین یک فرد و یک شغل، با اینکه چالشی خطیر و البته بسیار مشروع است، مستلزم میزان بالایی از فکر، کاوش و کمک دانایان است و چه بسا سال‌ها ذهن ما را به خود مشغول کند. از این رو کاملاً منطقی و قابل‌درک است که ندانیم باید سراغ چه کاری برویم. و در واقع اینکه متوجه شویم جواب این پرسش را نمی‌دانیم یکی از نشانه‌های مهم بلوغ است، به‌جای اینکه با این فکر آزارنده بر خودمان رنج‌های بسیار تحمیل کنیم که قاعدتاً باید جواب این سؤال را بدانیم.
فاطمه
ما نباید به‌خاطر سردرگمی‌هایمان خود را سرزنش کنیم
I'm 26
«هر حرکت بی‌ادبانه شرارتی درونی را برملا می‌کند».
Z🪐
تصور کنید موتزارت آزمون میرز ــ بریگز را انجام می‌داد. پس از اینکه به سؤال‌ها پاسخ می‌داد، احتمالاً به وی از این جنس توصیه‌ها می‌شد: «شغل بهینه برای شما آن‌هایی هستند که مستلزم کار تخیل‌ورزانه با ایده‌ها و طراحی‌ها هستند. از جملهٔ این مشاغل این‌ها هستند: هنرها، بازیگری، نویسندگیِ خلاقانه و همچنین طراحی تجسمی، گریزاندیشی (تفکر بر اساس حس ششم)، خلاقیت شغلی، همکاری یا آغاز کار با ایده‌های جدید و کار در موقعیت‌هایی که هیچ مجموعه دستورالعمل مشخصی در کار نیست. نمونه‌هایی این از مشاغل چنین هستند: طراح گرافیکی، مشاور آموزشی، برنامه‌ریز جشن‌ها، مدیر ارتباطات عمومی». این توصیه‌ها خیلی فاصله دارد با اپرای دون ژوان یا کلارینت کنسرتو در لا ماژور.
مرلین
تفاوت بین ذهن خلاق و ذهن فاقد خلاقیت این نیست که شخص خلاق افکاری متفاوت در سر دارد، بلکه شخص خلاق درونیات ذهنی‌اش را جدی‌تر می‌گیرد.
علیرضا
در بخش عمده‌ای از تاریخ بشر، این تصوری خارق‌العاده و غیرعادی محسوب می‌شد که هر انسانی قرار است (به جای اینکه صرفاً همسر یا شوهر خویش را تحمل کند) عاشق شریک زندگی‌اش باشد. ازدواج اساساً هدفی عمل‌گرایانه داشت: مثل یکپارچه کردن دو قطعه زمینِ مجاور، یافتن کسی که بتواند خوب شیر گاو بدوشد یا نسل سالمی از فرزندان به دنیا بیاورد. عشق رمانتیک چیز دیگری بود ــ چه بسا برای یک شخص پانزده‌ساله در حد یک تابستان چیز بدی نبود، یا اگر کسی در بزرگسالی طالب عشق می‌بود با کسی به‌جز همسرش این اتفاق می‌افتاد، آن‌هم تازه پس از تولد هفتمین فرزندش.
هما
در حالی که برخلاف آنچه این تصور تأسف‌بار و سرکوب‌گرانهٔ رسالت به ما می‌گوید، کاملاً منطقی ــ و حتی نشانهٔ سلامت ــ است که استعدادهای خویش را نشناسیم و ندانیم آن‌ها را چگونه به کار بگیریم. طبیعت انسان آن‌قدر پیچیده، توانایی‌های هر فرد آن‌قدر غامض و به‌سختی قابلِ تعریف دقیق و اقتضائات زمانه آن‌قدر بی‌ثبات است که کشف بهترین همخوانی بین یک فرد و یک شغل، با اینکه چالشی خطیر و البته بسیار مشروع است، مستلزم میزان بالایی از فکر، کاوش و کمک دانایان است و چه بسا سال‌ها ذهن ما را به خود مشغول کند.
plato
این حقیقت را از یاد نبریم که هنگامی بیشترین خدمت را به دیگران می‌کنیم و بیشترین سهم را در جامعه خواهیم داشت که پرتخیل‌ترین و اصیل‌ترین جنبه‌های شخصیِ وجودمان را وارد شغلمان کنیم. تصمیم‌گیری بر حسب وظیفه، درآمدی حداقلی را برایمان تضمین می‌کند اما تنها کار خالصانه و پرلذت است که به موفقیت‌های عظیم می‌انجامد.
Masoumeh Torabi
تفاوت بین ذهن خلاق و ذهن فاقد خلاقیت این نیست که شخص خلاق افکاری متفاوت در سر دارد، بلکه شخص خلاق درونیات ذهنی‌اش را جدی‌تر می‌گیرد. آنچه به آنان امکان می‌دهد این کار را بکنند، ویژگی‌ای است که امرسون بسیار آن را عزیز می‌دارد: قابلیت مقاومت در برابر ترس از تحقیر شدن. ریشهٔ میان‌مایگی این است که بیشتر از کارها و حرف‌های عموم مردم پیروی کنیم تا افکار و احساساتی که در ذهن خودمان (درست زیر سطح) در گردش هستند. ما درونا به‌شکلی مبهم می‌دانیم که چه کارهایی می‌توان کرد، اما به شهودهای خاموشمان اعتماد نداریم. در نتیجه به تصوری مطیعانه و فئودالی تن درمی‌دهیم: یعنی اینکه فقط دیگران هستند که اجازه دارند مبتکر ایده‌های خوب باشند.
FerFerism
چه بسا زمانی فرا برسد که کم‌کم فرزندان تهدیدی برای جایگاه والدین خویش شوند، البته نه به‌واسطهٔ تنبلی و تن‌آسایی، بلکه برعکس: به‌واسطهٔ موفقیت‌های بزرگی که فرزندان را از خانه جدا می‌کند
آنا جمشیدی
ما خودمان را از درون می‌بینیم اما دیگران را صرفاً از بیرون می‌بینیم. ما همواره از اضطراب‌ها، تردیدها و حماقت‌های خودمان از درون آگاهی داریم. ولی همهٔ آنچه در مورد دیگران می‌دانیم چیزهایی است که ازقضا مرتکب شده و با ما در میان گذاشته‌اند؛ حرف‌های دیگران یک منبع اطلاعات بسیار محدودتر است و در عین حال اطلاعات را به شکل تصفیه‌شده در اختیارمان می‌گذارد. ما به‌کرات ناگزیر به این نتیجه می‌رسیم که حتماً جزو ناجورترین و انزجارآورترینِ انسان‌ها هستیم، در حالی که در واقع به‌هیچ‌وجه این‌طور نیست. با آنکه دقیقاً نمی‌دانیم فردی که از بیرون بسیار گیراست در درونش چه رنج‌ها و ویرانی‌هایی وجود دارد، می‌توانیم یقین داشته باشیم که چنین چیزی قطعاً وجود دارد. چه بسا دقیقاً ندانیم چه حسرت‌هایی در درون آنان است، اما در هر صورت احساساتی دردناک در درونشان جریان دارد.
FerFerism

حجم

۳۶۷٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۹۲ صفحه

حجم

۳۶۷٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۹۲ صفحه

قیمت:
۶۰,۰۰۰
۳۰,۰۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل
۱
۲
...
۲۱صفحه بعد