بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب عطسه های نحس | طاقچه
تصویر جلد کتاب عطسه های نحس

بریده‌هایی از کتاب عطسه های نحس

انتشارات:نشر ثالث
امتیاز:
۳.۱از ۳۲ رأی
۳٫۱
(۳۲)
زین پیرجِنده‌های تهی بار خسته‌ام
ela
ببین! من از همهٔ ماجرا خبر دارم از آن خیانت بی‌ادعا خبر دارم بدون حرف برو، آن کلید را بگذار! بدون حرف، رجز، تسلیت به من کفتار بدون حرف برو، واژه‌ها خطرناکند تمام رخت و لباست درون آن ساکند ببین تمام تنم مثل بید می‌لرزد لبم که اسم تو را سر بُرید می‌لرزد
maryam_z
من یک قلندرم نه لات دربه‌در! من روح جنگلم نه ناجی بشر! دنبال من نگرد دنبال من نیا من رشد کرده‌ام از کوچه تا خدا
maryam_z
آن طپانچه/ یک گلوله/ این شقیقه/ حکم تیر یادتان می‌آید اصلا اسم من عالیجناب؟!
maryam_z
نوک در قلم نبود/ حالا چرا اتود؟ عشق از فراق تو مقطوع‌النسل شد حس میان ما غیر مجاز بود مجرم به امتناع از شرط راز بود از توسن سکوت بیخود پیاده شد عشقی که ناگهان ممنوع زاده شد بیخود پیاده شد در کوچه‌های شهر در طعم آشنا در این سرنگ زهر سیگار پک زد و با رنگ و روی زرد از فرط خودخوری در خانه سکته کرد این که شعور عشق در همترازی است حرف مزخرف و صدتا یه غازی است امّا چه فایده؟ من باختم، قبول؟! بالا می‌آورم از عرف و از اصول این عرف لعنتی، طغیان تبصره تعیین فُرم عشق، فرهنگ مسخره من/ استکان چای/ تمدید خودخوری بی‌تو/ سکوت/ شب/ تیغ موکت‌بری اعصاب برفکی/ تصویرِ خاطرات عالیجناب/ عشق/ کافه/ ترانه/ کات
:)
قرص‌های خواب/ برگه‌های زرد استکان چای/ قتل غیرعمد فندکم کجاست؟ روی میز نیست قتل؟ من؟ چرا؟ ایست پشت ایست نیمه‌های شب/ پشت میز کار رقص خودنویس بر طناب دار هیچ آدمی بی‌گناه نیست انتقام از او اشتباه نیست مرد شعر من بی‌گناه بود انتقام از او اشتباه بود خود معرّفی/ درد اعتراف انفرادی و نالهٔ گزاف می‌سپارمت دستِ ضجّه‌ها بغض می‌کنم عین بچّه‌ها
maryam_z
از آن خدای شاهد و بیعار خسته‌ام
پارساالسلطنه
این‌جا کتاب شعر مرا سگ نمی‌خرد دندان این شغال کسی را نمی‌درد
رادمنش
بالا می‌آورم از عرف و از اصول این عرف لعنتی، طغیان تبصره تعیین فُرم عشق، فرهنگ مسخره
پارساالسلطنه
بدون حرف برو، بحث ما خودآزاری‌ست
f_altaha
دنبال من نگرد قصّه تمام شد آن شب سکوت من ختم کلام شد دنبال من نیا من خانه نیستم با راز این سفر بیگانه نیستم دنبال من نگرد این یک ترانه نیست از تو بریده‌ام «رفتن» بهانه نیست
Márma
بدون حرف برو واژه‌ها خطرناکند پر از عفونت منطق/ علیل و غمناکند
Márma
دفن گشتم در شما بی‌گورکن عالیجناب من که از جغرافی بد اخم‌ها می‌آمدم بی‌هوا عاشق شدم از روح و تن عالیجناب خب شما جذاب بودید و سخندان و بلد لحنتان ذاتآ پر از مشک ختن عالیجناب
مری و راه های نرفته اش
یک چراغ روشن روی کتف دیوار گردن شب من زیر تیغ انکار خط خطی صورت/ ردّ اصل مضمون جمله‌های بی‌ربط/ واژه‌های کم‌خون یک ترانه از دور/ یک صدای مهلک سیم برق شهری سمت روح سالک دکمه‌های کنده/ اعتصاب خنده یک شکنجه در کنج ضربهٔ کشنده پلّه‌های تاریک/ منطق عفونی روی میز تحریر استکان خونی بوی گند الکل/ خواب مرد کف‌بین عطسه‌های نحس و سرفه‌های چرکین یک قیاس بی‌ربط بین اشک و غضروف نشئه علف بود فیلسوف معروف قطعه‌های صورت روی کاغذ خیس عشق روی خط‌کش/ آینه کفن لیس شک تازه در رگ/ بسته‌های دارو دود شرم سیگار سمت نعش بدبو بهار ۸۱
:)
چشمتان ناموس بود عین وطن عالیجناب
f_altaha
اسطوره‌های خائن در لابه‌لای تاریخ خوابند عین کفتارسیگار پشت سیگار
f_altaha
یک قیاس بی‌ربط بین اشک و غضروف نشئه علف بود فیلسوف معروف
f_altaha
ناگهان قِل خوردم امشب در کفن عالیجناب خوف دارم از مرور این سخن عالیجناب عاشقم کردید و رفتید و غزل تزریق شد در شعورم، مثل خون اهرمن عالیجناب ـ خودکشی کردم پس از بدرودتان در آینه اعترافی تلخ با ضعفی خفن عالیجناب آن طپانچه/ یک گلوله/ این شقیقه/ حکم تیر یادتان می‌آید اصلا اسم من عالیجناب؟! عشق را تفسیر کردید از ازل تا آن اتاق با ولع از تیشه بر سر کوفتن عالیجناب یادتان می‌آید آن شب بحثمان حول چه بود؟ حول افلاطون و عشّاق کهن عالیجناب من که قلّابم به قلّاب شما افتاده بود دفن گشتم در شما بی‌گورکن عالیجناب من که از جغرافی بد اخم‌ها می‌آمدم
:)
بی‌هوا عاشق شدم از روح و تن عالیجناب خب شما جذاب بودید و سخندان و بلد لحنتان ذاتآ پر از مشک ختن عالیجناب جانم از شوق زیارت پشت لب‌ها حبس بود لب گشودم جان درآمد از دهن عالیجناب با شما کمبودهایم رنگ عرفان می‌شدند چشمتان ناموس بود عین وطن عالیجناب عاشقم کردید نفرین بر شما «اندیشه» مرد یادتان می‌آید اصلا اسم من عالیجناب؟! آذر ۸۳
:)
عالیجناب من دیشب ربوده شد تیغ موکت‌بری، در رگ گشوده شد دست خودم که نیست میلم به خودزنی گفتم تو تا ابد درکم نمی‌کنی اعصاب من پر از امراض تازه است بر میل خودزنی مُهر «اجازه هست» آذر ۸۳
:)
بعد از مرور اشعارسیگار پشت سیگار ته‌مانده‌های سیگار در استکانی از چای هاجند و واج انگارسیگار پشت سیگار کنسرو شعر سیگارتاریخ انقضاء خورد سه/ یک/ ممیزِ چارسیگار پشت سیگار خودکار من قدیمی‌ستگاهی نمی‌نویسد یک مارک بی‌خریدارسیگار پشت سیگار بهمن ۸۰
:)
ساعت چهارونیم، دوش باز و آب داغ صد شکاف جمجمه زیر آفتاب داغ قرص‌های خواب من گیج وهم لحظه‌ها تاول دو چشم کور زیر این نقاب داغ یک مسیح بی‌صلیب پشت میز کار من شعرهای بی‌پناه رانده در مذاب داغ ساعت چهارونیم سنگسار خاطرات تکه تکه‌های بوم طرح انقلاب داغ وهم ذرّه‌های سرد در سکون استکان چای تلخ و یک دعا مانده تا عذاب داغ فصل دوره‌گردها رو به سال‌های دور باز هم کنار گاز قوری و شراب داغ لب پریده شد اتاق یک جسد کنار میز گر گرفته رخش من، مرده بر رکاب داغ ساعت چهارونیم رسم روز من نبود تیغه‌های آتشین خارج از خشاب داغ دی ۸۰
:)

حجم

۴۳٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۹۶ صفحه

حجم

۴۳٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۹۶ صفحه

قیمت:
۴۸,۰۰۰
تومان