بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب استایل | طاقچه
تصویر جلد کتاب استایل

بریده‌هایی از کتاب استایل

انتشارات:انتشارات سخن
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۳از ۴۴۲ رأی
۳٫۳
(۴۴۲)
یه وقتایی گذشته یه جوری آدمو خط خطی می‌کنه که هیچ اتفاق خوبی توی آینده نمی‌تونه براش پاکن بشه.
liligh78
به نظر من سکوت حامل خیلی حرف ها بود. گاهی از موافقت نشات می‌گرفت و گاهی از مخالفت. گاهی از خواستن و گاهی از نخواستن. گاهی هم مثل الان از تفکر غلیظ و آزاردهنده. مفهوم سکوت را فقط می‌شد از نگاه ها فهمید.
Sara.iranne
با انگشت سینه اش را نشانه رفت و گفت: - حق با منه!!! انگشتش را گرفتم از سینه اش جدا کردم و گفتم: - همه آدما فکر می‌کنن حق با خودشونه. وقتی بهت می‌گن منطقی که بتونی وقتی حق باهات نیست، قبولش کنی.
Sara.iranne
هر کس با تو همان گونه ای رفتار می‌کند که خودت به او اجازه می‌دهی.
Negaarstan
ای کاش والدینی که نمی‌توانستند با هم کنار بیایند این را می‌فهمیدند که جدا نشدنشان به نفع فرزندانشان نیست! این ظلم است در حق آن‌ها که در محیطی پر از تشنج و عذاب بزرگ شوند.
Mahboob
مثل همیشه چشمانش می‌خندید و یک جوری خوشحال بود که انگار فردا تعطیل است!
Sara.iranne
واقعاً که درست گفته اند همیشه بهترین آدم‌هایی که در زندگی کنارت می‌مانند در ابتدای آشنایی بدجور می‌روند روی اعصابت.
Hayley Mikelson
من مردم وقتی دستت را در دست دیگری دیدم. وقتی نگاهت را در نگاه دیگری ... من یک بار مُردم فقط بدنم آن را نفهمید!
Sepide Deris
«مگذار که عشق به عادت دوست داشتن تبدیل شود، عشق عادت به دوست داشتن و سخت دوست داشتن دیگری نیست. پیوسته نو کردن خواستنی است که خود پیوسته خواهان نو شدن است و دگرگون شدن! تازگی ذات عشق است و طراوت بافت عشق! چگونه می‌شود تازگی و طراوت را از عشق گرفت و عشق هم چنان عشق بماند؟»
błüĕ
مکالمه ای که در طولش چند بار دیگه چه خبر تکرار بشود نشان دهنده این است که آن دو نفر هیچ حرفی برای زدن به هم دیگر ندارند.
Negaarstan
مگر سرما هم می‌توانست آتش بزند؟! من این را با تمام وجود فهمیدم که صدای سرد، احساس سرد، کلمات سرد، آتش می‌زنند. می‌سوزانند. خاکستر می‌کنند!
Negaarstan
همه آدما فکر می‌کنن حق با خودشونه. وقتی بهت می‌گن منطقی که بتونی وقتی حق باهات نیست، قبولش کنی. حالا دیگه میل خودته که به عنوان یه آدم منطقی شناخته بشی، یا یه آدم سطحی بی منطق.
sarar-'
- من میرم برات قهوه بگیرم. نگاه کن چی به روز خودش آورده دختره احمق! بعد از این حرف رفت و من فقط داشتم به قهوه فکر می‌کردم. من قهوه نمی‌خواستم. من حالم را دوست داشتم. من این خندیدن ها را دوست داشتم. حتی اگر فیک باشد. من این تاثیر الکل روی مغزم را دوست داشتم. این مضحک شدن دردهایم را، این بی توجهی به زندگی را. همه و همه را دوست داشتم.
Negaarstan
هر شب قبل خواب به این فکر می‌کردم که چرا گذشته دست از سرم برنمی داره؟ چرا افتاده دنبالم و قدم قدم تعقیبم می‌کنه؟ گذشت. چهار پنج سال گذشت و من بالاخره فهمیدم این گذشته نیست که دنبالمه. منم که تیکه‌های پازلو توی مشت گرفتم و می‌خوام هر طور شده بچینمش. می‌دونم یه چیزی کمه! یه دلیلی که بفهمم چرا این طور شده؟ چرا زندگی من این جوری شده! اصلاً چرا من؟ همین فکر ها بود که داشت ذره ذره روحم رو می‌جوید و نابودم می‌کرد. مثل یه بچهٔ تخس انگشتامو محکم تر به هم فشار می‌دادم تا تصویر دلخواهمو توی تیکه‌های پازل ببینم. خب کم کم فهمیدم تا پنجه باز نکنم و رهاش نکنم، اونم یقهٔ منو ول نمی‌کنه
pariyanoras
قوی ترین آدم ها هم بالاخره کم می‌آوردند.
sarar-'
دوست داشتم اتفاقات توی زندگیم، واسم رنگ سادگی بگیرن! عین بچه ها باشم. خیلی زود ناراحتی هام از یادم بره و با یه بستنی با شکلات دوبل شاد بشم و بخندم.
کاربر ۱۴۸۶۴۳۲
بعضی عشق ها عشق نیستند، این قدر واضح خریتند که خود طرف هم می‌فهمد اما دوست دارد خر باشد. خب باشد! این خر بودن گوارای وجودش!
کاربر ۳۲۳۴۴۰۸
تا به حال شده بمیری اما نفس بکشی؟ من مردم وقتی لبخندت را روی صورت دیگری دیدم. من مردم وقتی دستت را در دست دیگری دیدم. وقتی نگاهت را در نگاه دیگری ... من یک بار مُردم فقط بدنم آن را نفهمید!
کاربر ۳۲۳۴۴۰۸
کاش والدین وقتی می‌خواستند به هوای دلشان گوش کنند کمی به زجرهای مادام العمری که برای فرزندانشان آجر آجر روی هم می‌چینند و دیوار می‌سازند هم فکر کنند.
میرالماسی
«مگذار که عشق به عادت دوست داشتن تبدیل شود، عشق عادت به دوست داشتن و سخت دوست داشتن دیگری نیست. پیوسته نو کردن خواستنی است که خود پیوسته خواهان نو شدن است و دگرگون شدن! تازگی ذات عشق است و طراوت بافت عشق! چگونه می‌شود تازگی و طراوت را از عشق گرفت و عشق هم چنان عشق بماند؟»
فاطمه بهتاج
دامنش را بلند تر کردم، پایینش ریشه ریشه بود. باید حسابی از خجالت پارچه در می‌آمدم. هر چی بیشتر ریش می‌شد زیبا تر جلوه می‌کرد. یکی از بازوها را لخت کشیدم و دیگری را با آستین بلند. جدایی همین بود. باید حتی دست ها هم از هم جدا باشند.
Negaarstan
بعضی عشق ها عشق نیستند، این قدر واضح خریتند که خود طرف هم می‌فهمد اما دوست دارد خر باشد. خب باشد! این خر بودن گوارای وجودش!
gh
- تیر خلاص رو نمی‌دونی به کیا می‌زنن؟ به اون بدبختایی که تنشون پر از جراحت و زخمه. دارن جون می‌کنن. اون تیر آخر رو می‌زنن تا خیالشون راحت بشه مرده. رژ لب از دستم افتاد کف ماشین ...
کاربر ۱۴۸۶۴۳۲
همه آدما فکر می‌کنن حق با خودشونه. وقتی بهت می‌گن منطقی که بتونی وقتی حق باهات نیست، قبولش کنی. حالا دیگه میل خودته که به عنوان یه آدم منطقی شناخته بشی، یا یه آدم سطحی بی منطق.
Hayley Mikelson
تا کسی پا روی دمم نمی‌گذاشت کاری به کارش نداشتم. همیشه ترجیح می‌دادم خط صافم را بگیرم و با آرامش بروم جلو. به قول معروف خانم باشم! نه با کسی درگیر بشوم و نه درگیری درست کنم
Mah Naz
با تمام این بریز و بپاش‌هایش من او را زن بدبختی می‌دانستم. زن بدبختی که از هیچ به هیچ عمیق تری رسیده بود.
gh
مطمئن باش اگه کمی صبور باشی تا شخص درست وارد زندگیت بشه هزار بار هم از زندگیت بیرونش کنی باز یه راهی برای برگشتن و کنارت موندن پیدا می‌کنه.
gh
تا به حال شده بمیری اما نفس بکشی؟ من مردم وقتی لبخندت را روی صورت دیگری دیدم. من مردم وقتی دستت را در دست دیگری دیدم. وقتی نگاهت را در نگاه دیگری ... من یک بار مُردم فقط بدنم آن را نفهمید!
gh
شب شراب نیارزد به بامداد خمار
ARASTEH
باید می‌نشستم کنارش و دائم به هم می‌گفتیم: «خوب دیگه چه خبر؟!! جدی؟!! چه جالب! خوب دیگه چه خبر؟» مکالمه ای که در طولش چند بار دیگه چه خبر تکرار بشود نشان دهنده این است که آن دو نفر هیچ حرفی برای زدن به هم دیگر ندارند. درست مثل من و مامان!
کاربر ۱۴۸۶۴۳۲

حجم

۶۸۸٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۷۲۰ صفحه

حجم

۶۸۸٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۷۲۰ صفحه

قیمت:
۹۰,۰۰۰
تومان